مصطفی ملکیان: وقتی فرانسویان نیروهای اشغالگر را از فرانسه خارج کردند، ژنرال دوگل از آندره موروا رماننویس و متفکر بزرگ خواست تا وزارت آموزش و پرورش را برعهده بگیرد. موروا پذیرفت اما گفت من کتابهای درسی را اساساً عوض میکنم و تا پایان تحصیلات دبیرستان به بچهها بیش از سه چیز نخواهم آموخت. یکی زبان و ادبیات فرانسه تا فرهنگ کشور خودشان را بشناسند. یکی ریاضیات که وقتی در حال خرید و فروش هستند کلاهی سرشان نرود و دیگر فقط درسهای زندگی را به آنها یاد خواهم داد. فیزیک و شیمی و تاریخ و جغرافی و… را میگذارم برای زمانی که وارد دانشگاه میشوند و میخواهند در رشته خاصی وارد شوند. اما چیزهایی هست که همه آنها به آن نیاز دارند، چه مرد چه زن، چه فقیر چه ثروتمند و… هر چه باشند به این نیاز دارند و من درسهای زندگی را تا ۱۸ سالگی به آنها یاد خواهم داد، بقیه بماند برای دانشگاه. البته دوگل نپذیرفت و آندره موروا خودش سه جلد کتاب با نام "درسهای زندگی" نوشت. حرف من چیزی جز حرف موروا نیست. به ما هنر زندگی را نیاموختهاند.
گفت و گو با روشنفکران- محمد صادقی
***
معاون مدرسه که اتفاقا سابقه اش بالاست و هنوز بازنشسته نشده حدود دو هفته پیش و در حالی که کلاس ها برقرار بود زنگ زده و با گلایه گفت که چرا سوالات را تحویل نداده ام .
به او پاسخ دادم : امتحان دو هفته دیگر برگزار می شود . دلیلی برای تحویل این همه زود هنگام سوالات به مدرسه وجود ندارد .
هفته پیش صبح به مدرسه رفتم اما کسی حضور نداشت و از قضا در مدرسه بسته بود .
زنگ زدم . کسی هم جواب گو نبود .
امروز برای تحویل سوالات امتحانی درس خود در مقطع هنرستان که خوشبختانه هنوز به قطار نهایی شدن سوالات در پایه های دهم و یازدهم نپیوسته است به مدرسه رفتم . نماینده ی معلمان در هر مدرسه تراز و میانگین عقل آموزشی و تربیتی در همان واحد آموزشی است و معلمان معمولا کسی را انتخاب می کنند که مثل خودشان باشند و فراتر از آنان فکر و یا عمل نکند .
معاون مدرسه با حالتی طلبکار و از موضع « حق » حرف های قبل خود را تکرار کرد .
به او گفتم : هیچ قانون و بخشنامه ای نیست که حرف و حرکت شما را در این مورد تایید کند و قانونی هم نیست که بگوید معلم به فرض باید سوالات را یک و یا دو هفته زودتر تحویل دفتر مدرسه دهد .
از ایشان پرسیدم آیا شما در برگه مراقبت من و برنامه ی امتحانی این را نوشته اید ؟
آیا آن را به من ابلاغ کرده و یا اطلاع رسانی کرده اید ؟
ایشان در پاسخ گفت که در کانال مدرسه این را نوشته ایم .
به ایشان گفتم : هیچ قانونی معلم را ملزم نمی کند که در این گونه کانال های مجازی عضو باشد و حتی عضویت در این گونه کانال ها هم دلیلی برای اطلاع و ابلاغ خواسته ها و مطالبات نمی تواند باشد و بابت آن نمی شود فردی را مواخذه کرد .
در حالی که حرفی برای گفتن نداشت با عصبانیت و پرخاش گفت که :
« من قانون هستم » .
به ایشان پاسخ دادم که مرجع قانون گذاری در آموزش و پرورش مشخص است و شما و سایرین در این سیستم فقط عامل اجرای قوانین و آیین نامه ها هستید .
پیش خود فکر کردم اگر همان شعار « مدرسه محوری » در این فرهنگ سازمانی غالب و بیمار و در این پس زمینه اجتماعی ( Social Context ) اجرا شود برون داد آن واقعا چه خواهد بود ؟ وقتی که هنوز جایگاهی برای « تفکر انتقادی » تعریف نشده و آدم ها اصلا بلد نیستند در هر سن و سطحی با هم حرف بزنند و یا تعامل موثر داشته باشند .
از او خواستم که سوالات را پس دهد و از اداره آموزش و پرورش پی گیر قضیه شود ...
جالب است که در آن اتاق ؛ « نماینده معلمان » هم در « گوشه ای » نشسته بود و این اتفاقات را تماشا می کرد .
واکنش او فقط لبخند بود و سکوت .
در این بیش از سه دهه کار معلمی همیشه از خود پرسیده ام که واقعا کار و وظیفه نماینده ی معلمان در مدرسه جز امضا کردن چند سند و چک و شرکت نیم بند در برخی جلسات بی فایده و بی هدف چیست ؟
هر چند نماینده ی معلمان در هر مدرسه تراز و میانگین عقل آموزشی و تربیتی در همان واحد آموزشی است و معلمان معمولا کسی را انتخاب می کنند که مثل خودشان باشند و فراتر از آنان فکر و یا عمل نکند .
در چنین جاهایی و در جلسات یا سکوت می کنند و یا مجیزگویی راه می اندازند که اگر به فرض غیبت کردند کسی آنان را مواخذه نکند و یا سال بعد در همان مدرسه بمانند و احتمالا برخورداری از رانت های دیگر در این نظام آموزشی بیمار و ناکارآمد .
زمانی که قصد خروج از مدرسه را داشتم مدیر مدرسه دوان دوان آمد و گفت که چیز خاصی نبوده و مرا به دفتر مدرسه دعوت کرد .
لحن معاون مدرسه کمی تغییر کرده بود اما شهامت و یا توانایی عذرخواهی در برابر حرف های ناصحیح و غیرقانونی خود را هم نداشت .
حال ما در این سیستم انتظار داریم که دانش آموزان به مهارت هایی مانند عذرخواهی کردن و تشکر و سایر مهارت های زندگی آشنا شوند ؟
اساسا در این سیستم و با این « آدم ها » ی دگم و دیکتاتور می توان انتظار تربیت «شهروند قانون مدار » را داشت وقتی که معاون مدرسه خود را عین قانون و قانون گذار معرفی می کند ؟
و نماینده ی معلمانش هم جز لبخند و سکوت کار دیگری نمی داند ؟ پیش خود فکر کردم اگر همان شعار « مدرسه محوری » در این فرهنگ سازمانی غالب و بیمار و در این پس زمینه اجتماعی ( Social Context ) اجرا شود برون داد آن واقعا چه خواهد بود ؟
ماجرا ظاهرا تمام شد .
وقتی که داشتم از مدرسه بیرون می آمدم یاد آن فیلم « افعی » افتادم که که کلی سر و صدا به پا کرده و جملگی کنش گران و معلمان کف مدرسه حرف های آن فیلم ساز را توهین به آن « معاون مدرسه » و « مقام شامخ معلمان » عنوان کرده بودند به ویژه آن جایی که آن معاون مدرسه را از اتومبیل پیاده کرده بود .
شرح و تحلیل این ماجرا را به تفصیل پیش تر و با عنوان : « « کی قرار است از دست این رفتارهای برخاسته از روح استبداد رهایی پیدا کنیم ؟» اندر حکایت کُرنش مدرسه ایرانی در برابر یک شهردار : دیکتاتوری در وجودمان است ! » به رشته تحریر در آورده ام . ( این جا )
آن معاون و عملکردش تنها گوشه ای از خیل عظیم صحنه ها و وقایعی بوده و هست که هر روز در مدارس ما اتفاق می افتد .
یکی مانند پیمان معادی خواه آن را تصویر می کند .
من هم قصه اش را مکتوب می کنم .
( 1 ) فردریش نیچه
( شاهکار Pink Floyd : Another brick in the wall ) : - { آجر دیگری در دیوار }