جامعه ی بلاتکلیف، جامعه ای است که تکلیفش را با خیلی چیزها معلوم نکرده است.
جامعه ی بلاتکلیف، جامعه ای است که قدرت و جسارت مواجه شدن با واقعیت ها را ندارد و هر زمان، اندیشیدن و تامل و تدبیر در باره ی مسئله ها را به تاخیر می اندازد . جامعه ای است که از این ستون تا آن ستون برایش فرج است. جامعه ای است کج دار و مریز و شترگاوپلنگ .
جامعه ای است که می خواهد کاری کند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. جامعه ی بلاتکلیف، جامعه ای است در تعلیق که گاهی به افراط کشیده می شود و گاهی به تفریط.
در جامعه ی بلاتکلیف، هیچ مسئله ای حل نمی شود، زیرا با هیچ مسئله ای تعیین تکلیف نمی شود، بلکه سعی می شود مسئله ها فراموش گردند.
جامعه ای است که درست وسط دعوا و بدون آن که چیزی حل و فصل شده باشد، یکی فریاد می زند صلوات بفرستید.
بیش از صد سال است ( از زمان مشروطه به این سو ) که برای ما ایرانیان مفاهیم جدیدی مانند مفهوم آزادی، دموکراسی ، تقسیم قوا و ... مطرح شده است اما از آن زمان تا کنون هم چنان این مفاهیم در کش و قوس اند. آیا توانسته ایم با آزادی ، نظام پارلمانی، برابری، دموکراسی و ... تعیین تکلیف کنیم؟ از این رو شخصیت ایرانی به هر دو سوی طیف دموکراسی و استبداد تمایل دارد. رفتارهای ساکنان جامعه ی بلاتکلیف چندان قابل ارزیابی نیست. زیرا پیشاپیش معلوم نیست کدام چهره و رویه ی جامعه عمل می کند.
در جامعه ی بلاتکلیف ؛ عبارت « سربزنگاه » ، « مقاطع مهم و سرنوشت ساز » ، زیاد شنیده می شود. در جامعه ی بلاتکلیف، هیچ مسئله ای حل نمی شود، زیرا با هیچ مسئله ای تعیین تکلیف نمی شود، بلکه سعی می شود مسئله ها فراموش گردند.
جامعه ی ایران ، جامعه ی بلاتکلیف است. جامعه ای مبهم و کدر که در آن، مرزها روشن نیست. جامعه ای است با رفتارهای متضاد و در هم ریخته. بنابر این از تلون و تلوتلو خوردن افراد نباید در تعجب بود. مانده به این است که در کدام ساعت و حالت قرار گرفته باشد. صبح ، دموکرات ؛ برای ساعت ده ، عاشق ؛ به ظهر که می رسیم دیکتاتور می شویم. بعد از ظهر ، مادی گرای محض و در آخر شب خدا گرای دو آتشه. گاهی سنت گرایی بی حوصله ، گاهی بنیاد گرایی بدون مدارا، و گاهی انسانی مدرن و حتی پست مدرن .
جامعه ی بلاتکلیف ، جامعه ی بی قرار است . جمعیتی آواره و سرگردان که قرارگاهی نمی یابند. چند چهرگی ( و یا به تعبیر دینی و اخلاقی، ریا) و چند زیستی ، یکی از نشانه های بلاتکلیفی است. و شاید بسیاری از رذایل اخلاقی در جامعه ای فرصت رشد و نمو می یابند که شفافیت و روشنی دیده نمی شود .
از آن جا که انسان بلاتکلیف ، تکلیفش را با خیلی چیزها معلوم نکرده است، به انواع رفتارها و منش ها ی بعضا متضاد، گرفتار می آید. به همین دلیل است این ضرب المثل ساخته می شود که می گویند: گاهی از دروازه داخل نمی شود اما گاهی از ته سوزن رد می شود.
( کانال نویسنده )