روزی روزگاری احساس نیاز میکردیم که چیزی را که پشت این دنیای آشکار پنهان شده بود پرستش کنیم.
از آغاز قرن هفدهم، سعی کردیم که «عشق به حقیقت» را به جای «عشق به خدا» بگذاریم، وصفی از جهان را پذیرا شویم که «علم به عنوان شِبهخدا» مطرح میکرد.
از پایان قرن هجدهم سعی کردهایم «عشق به خود» را به جای «عشق به حقیقت» بگذاریم، سرشت عمیق روحانی یا شاعرانهی خود را بپرستیم و آن را به عنوان شِبهخدایی دیگر پذیرا شویم و اکنون ما در راه رسیدن به نقطهای هستیم که دیگر هیچچیزی را نپرستیم، هیچچیزی را یک شِبهخدا نیانگاریم و همهچیز را زادهی زمان و تصادف بیانگاریم.
رسیدن به این نقطه که «تصادف را شایستهی رقم زدن تقدیر خود» بدانیم.
ریچارد رورتی
از کتاب پیشامد بازی همبستگی
***
چهارشنبه 25 مرداد و پس از این که « نرگس کارگری ، خبرنگار صدای معلم » از پاسخ و نحوه ی برخورد کارگزاران مستقر در اداره کل آموزش و پرورش اصفهان در مورد تعلیق از کار خود نتیجه ی مشخصی نگرفت به تهران آمد تا در جلسه ای که قبلا برای آن ثبت نام کرده بود و نامش « ملاقات های مردمی وزیر آموزش و پرورش » بود بتواند با رضامراد صحرایی دیداری داشته باشد .
بر حسب وظیفه ی حرفه ای و اخلاقی او را تا محل این ملاقات مشایعت کردم و از آن جا فکر می کردم شاید حضورم در آن جا قوت قلبی برای همکار زحمت کش و دلسوز رسانه ی صدای معلم باشد به داخل رفتم .
قبلا و در زمان وزارت علی اصغر فانی ؛ « خاتون جان بادپر » آموزگار کانتینری هم نشستی با این عنوان داشت اما این ملاقات نه به صورت « هیاتی » بلکه به صورت انفرادی و با حفظ « حریم شخصی » افراد صورت می گرفت . ( این جا )
محل این ملاقات های مردمی در طبقه هم کف و در نمازخانه وزارت آموزش و پرورش ساختمان شهید رجایی بود .
در حالی که در آن جا نشسته بودم ؛ فردی آمد و از من سوال کرد که آیا برای ملاقات با وزیر آمده ام ؟
صادقانه گفتم که برای همراهی با خانم کارگری آمده ام .
او مرا نمی شناخت اما دیگرانی که به او « گرا » داده بودند کاملا مرا می شناختند و ذهنیت سازی کرده بودند .
ایشان گفت که من نمی توانم در آن جا باشم در حالی که من نه به عنوان مدیر یک رسانه بلکه فقط به عنوان یک معلم و وظیفه ی اخلاقی در آن جا حضور پیدا کرده بودم .
این را در آن جا توضیح دادم .
تصورم این بود که این جا « خانه ی معلمان » است .
ایشان با جدیت توام با کمی خشونت کلامی گفت که همین الان باید این جا را ترک کنم .
از آن جا که نمی خواستم آرامش این مکان به هم بریزد سریع بیرون آمدم و به آن فرد که پوشه ای را با خودش حمل کرد جمله ای را گفتم :
« من از شما انتظاری ندارم ».
آن فرد گفت که متوجه منظور من نشده است .
من هم به صراحت به او پاسخ دادم که از دولت رئیسی و مدیرانی که این جا نصب کرده است ؛ بیش از این انتظاری نیست » . گویی این کشور بدون نمایش و شوآف و تبلیغات نمی چرخد .
این جلمه آتش خشم او را شعله ور کرد و به عوامل اش دستور داد تا مرا تا لحظه ی اطمینان از خروج از ساختمان بتونی آموزش و پرورش همراهی کنند .
صبح « مهدی توسلی » زنگ زد و به من گفت که رضا قاسم پور خبرنگار دیگر صدای معلم را بازداشت کرده و در حال بردن او به دادسرا هستند .
جرم او نگارش یادداشتی در « صدای معلم » در نقد عملکرد مدیر آموزش و پرورش اداره ناحیه 3 کرج بوده است . ( این جا )
من کاری نمی توانستم انجام دهم و مدیر کل آموزش و پرورش البرز را نمی شناسم اما به ایشان گفتم که با مدیر کل صحبت کند و حداقل حرمت و جایگاه معلم را نگاه دارند . کسی هم در جلسه اعتراض نکرد که چطور می شود مساله ای را که روزها و هفته ها آن ها را درگیر ساخته و حتی ممکن است زندگی شان را مختل کرده باشد فقط در یک « دقیقه » خلاصه کنند اما شاید خوشحال بودند که می توانند با وزیر چهره به چهره شوند و عکس شان در پرتال وزارت آموزش و پرورش بیفتد .
کجای دنیا یک مدیر مدرسه را و یا معلم را به خاطر انتقاد از سیستم به زندان می برند ؟
کجای دنیا ؛ بیش از 1200 نفر در دایره ای به نام « روابط عمومی » کار می کنند و حقوق و مزایا می گیرند اما وزیر آموزش و پرورش اش چیزی درست می کند به نام « ملاقات مردمی » ؟
جالب است که مسئول هماهنگ کننده این ملاقات ها قبل از ورود وزیر آموزش و پرورش به داخل نمازخانه آمده و گفت که وزیر از محل اردوگاه منظریه ( شهید باهنر ) که زمان برگزاری اجلاس روسای مدیران مناطق و نواحی کشور است آمده و وقت اندکی دارد و پس از آن باید چند جای دیگر هم برود .
او از حاضران با اصرار خواست که حرف های خود را در « یک دقیقه » جمع و جور کنند در حالی که می گفت می داند که مطالبه ی هر کسی چه هست و چه می خواهند .
کسی هم در جلسه اعتراض نکرد که چطور می شود مساله ای را که روزها و هفته ها آن ها را درگیر ساخته و حتی ممکن است زندگی شان را مختل کرده باشد فقط در یک « دقیقه » خلاصه کنند اما شاید خوشحال بودند که می توانند با وزیر چهره به چهره شوند و عکس شان در پرتال وزارت آموزش و پرورش بیفتد .
گویی این کشور بدون نمایش و شوآف و تبلیغات نمی چرخد .
دیروز و قبل از آن که به محل ملاقات مردمی بروم ، با فردی از کشور ژاپن به نام Daisuke Tsunehiro و از دانشکده آموزش دانشگاه واسدا ( Waseda University's Faculty of Education ) برای یک نشست دو ساعته برای بررسی چالش های نظام آموزشی ایران هماهنگ کرده بودم .
او « صدای معلم » را مطالعه کرده بود و از من می خواست که در مقایسه تطبیقی بین نظام آموزشی ایران و نظام آموزشی ژاپن برای برخی نکات منفی نظام آموزشی ژاپن ( Negative points ) پیشنهاد ارائه کنم .
***
آموزش مطالبه گری به زبان ساده :