در آستانه انقلاب مشروطیت، علاء الدوله که یکی از شقی ترین انسانها به شمار می آمد، حاکم تهران بود . او به بهانه گرانی قند، تجار را به فلک بست و همین، یکی از بهانههای شروع جنبش مشروطیت شد.
شیخ ابراهیم زنجانی در مورد میزان ستم گریهای او می نویسد:
«علاء الدوله یک پارچه آتش ستم و جور و خشم و کین و بی رحمی است ؛ چند نفر برای قساوت و بی رحمی و خونخواری پروریده اند که بدتر از سگ و پلنگ خونخوار بودند یکی هم این علاء الدوله نابه کار است...»
(خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی...ص128)
هنگامی که از ستمگری های علاء الدوله، کارد به استخوان مردم رسید، دكانها و بازارها را بسته و در مسجد شاه بست نشستند و از شاه، عزل او را خواستند. در اين ميان، ميرزا اسداللّه واعظ، بالاى منبر رفته، پس از مقدماتى خطاب به مردم گفت: « اى مردمى كه عزل علاء الدوله را به خاطر ظلم و ستم و دزدى و خيانت درخواست مى كنيد ؛ آيا خودتان اگر جاى او بوديد با مردم بهتر از او رفتار مى كرديد؟
و سپس اضافه كرد:
«آى بقال! مثلا خود تو كه خرده پنير و ماست ماندهها را به فقير بيچارهها و خوب و تازۀ آن را به پولدارها مي دهى علاء الدوله نيستى؟ اما ریشه ظلم آنجا نبود که میرزا رضا نشانه گرفت، بلکه در پسِ ذهنِ میلیونها رعایا بود که ميرزا اسداللّه واعظ به درستی اشاره کرده بود.
آى قصاب! كه گوشت مغز ران را به حاجى، دارا، آجان و ارباب مي دهى و لثه پوستههايش را براى بيچارهها مي گذارى و زيادتر هم پول مي گيرى؟
آى سبزى فروش! كه آجان را با يك شاهى هم يخ و هم سبزى مي دهى و وقتى بچه اى براى خريد می آيد سبزى گنديدههايت را به دامنش مي ريزى.
آى دلاك حمام! كه براى جيب برى مشترى، چركهاى همه جاى تنش را لوله مي كنى و پيش چشمش مىآورى و جلوی سر و همسر خجالتش مي دهى...
شما خودتان علاء الدوله نيستيد كه جمع شدهايد و بهتر از علاء الدوله مي خواهيد؟!»
و در آخر اضافه کرد:
«آیا عوض علاء الدوله، انوشيروان عادل را پشت دروازه نگه داشتهايد كه اين را برداشته يكى او را بياوريد؟!
تا اينجا كه من سراغ داشته ام هيچ بدى نرفته كه خوب جايش بيايد و سگ زرد برادر شغاله و سگ زرد و سفيد و سياه ندارد همه شان سگ مي باشند...».
سالها قبل، عین همین سوال را امین السلطان از قاتل ناصرالدین شاه (میرزا رضای کرمانی) پرسیده بود قاتلی که خواسته بود با تفنگ، ستم را براندازد!
پس از ترور ناصرالدین شاه، وقتی او را دستگیر کردند در استنطاق، در شکایت از ظلم و ستم، گفته بود: «سالهاست سيلاب ظلم بر عامه رعيت جارى است...مگر اين مردم بيچاره بنده خدا نيستند؟ قدرى پايتان را از خاك ايران بيرون بگذاريد، در بلاد قفقاز، عشق آباد و خاك روسيه هزار هزار رعيت بيچاره ايرانى ببينيد كه از وطن عزيز خود از دست تعدى و ظلم فرار كرده، كثيف ترين كسب و شغل را از ناچارى پيش گرفته اند...
آخر اين گله هاى گوسفند شما، مرتع لازم دارند كه چرا كنند، شيرشان زياد شود كه هم به بچه هاى خود بدهند، هم شما بدوشيد، نه اينكه متصل تا شير دارند بدوشيد، شير كه ندارند گوشت تنشان را بكلاشيد»
(وقايع اتفاقيه...ص10)
او عدالت می خواست اما بدون تحول فکری . از لوله تفنگ عدالت زاده نمی شود بلکه تنها مرگ زاده می شود و چنین نیز شد که پس از قتل ناصرالدین شاه نه عدالت که ناامنی ها و هرج و مرج چنان شد که مردم به امنیت دوران شاهِ شهید حسرت می خوردند!
و اتابک امین السلطان در زندان به قاتل گفت: «مردك تو با كشتن ناصرالدين شاه مگر انوشيروان عادل بر دروازه شهر برای حكومت كردن آماده ساخته بودی كه دست به چنين عملی زدی...؟!»
و میرزا رضای کرمانی از این سوال به فکر رفته و گفته بود: «در اين چند روزه در ميان همه سخنها كه از زبان هركس شنيدم سخنى به اين درستى نشنيده بودم»!
(دولتآبادی، حیات یحیی...ج۱، ص۱۵۴)
( دیوار دارالفنون تهران )
ظلم و ستمگری باعث نشو و نمای عقلی نمی گردد بلکه باعث فقر و تشدید تنفر و کین و احساسات می گردد. هنگامی که از میرزا رضای کرمانی پرسیدند دیگران به تو ظلم کردند، چرا شاه را کشتی؟
گفته بود می خواستم به ریشه بزنم...
اما ریشه ظلم آنجا نبود که میرزا رضا نشانه گرفت، بلکه در پسِ ذهنِ میلیونها رعایا بود که ميرزا اسداللّه واعظ به درستی اشاره کرده بود.
پس در این صورت، عدالت نیز نه از لوله تفنگ، که با تربیت و از دارالفنون بیرون می آید...
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )