« جامعه روشنفکریِ حال حاضر از دُرون پوک است، نسلی ژلهای که تنها توزیع میکند نه تولید، متحّول نمیکند بلکه منتظر تحّول است .
تحّول اگر "بجوشد" و بخواهد بالا بیاید کسی نمیتواند صدايش را خفه كند. حال در درون جوششی نیست. سماوری "غُل غُل" نمیکند. جنّمى، جدّیتی، تفکّری، ایدهای، تمرکزی، آغازی و در نهایت "دستاورد کیفی ای" که از غُل خوردن شرایط "شیرابه ای" به شمادست آید وجود ندارد .
دوران دوران بی دستاوردی است و نیروها خودشان را در ویترین روزگار جای دادهاند و در تيپيكِ نوستالژيک خودشان غرق شدهاند و از مردم هم فرسنگها فاصله گرفتهاند.
در حقيقت اين جامعه، جامعهای خرده خاكِ شيرى است و متشكل از پرگارى است كه خودِ فرد مدارش است و جالب است كه به تعداد افراد هم پروژهِ فردى تعريف شده است .... »
سخنرانى شادروان هدى صابر از سلسله نشستهاى «باب بگشا»
در ابتدا لازم می دانم از همکاران محترم آقایان : " علی اکبر رضادوست " ، احمد احمدی شیخلر و غلامرضا بهرام پور " به جهت نقدهایی که بر دو مکتوب نگارنده نگاشتند سپاسگزاری کنم هر چند این دوستان به هیچ یک از پرسش هایی که در آن ها مطرح کرده بودم پاسخی ندادند .
و از این جهت به نظر می رسد تا حصول " فهم مشترک " فاصله قابل توجهی مشاهده می شود .
به عنوان مثال ؛ در یادداشت نخست ( این جا ) چنین پرسش کرده بودم :
« دکتر معلمان در حالی از توان مندی حرفه ای و صلاحیت های حرفه ای در آموزش می گویند که هنوز هیچ تعریف و برنامه و پلتفرمی برای جایگاه صلاحیت های حرفه ای معلمان در نظام آموزشی ایدئولوژیک و سیاست زده ما تدارک ندیده و یا شهامت و پشتکار لازم برای ورود به این مباحث را ندارند .
فرضا ؛ نظر این گروه از معلمان در مورد نهاد ارزیاب صلاحیت های حرفه ای معلمان چیست ؟
نظر دکتر معلمان در مورد « سازمان نظام معلمی » با « رویکرد مستقل حرفه ای » برای تعریف « معلم حرفه ای » چیست ؟ »
آقای غلامرضا بهرام پور چنین پاسخ داده بود :
« این بنده کمترین که شاگرد جمع «کارگروه تدوین و نگارش کلیات آییننامه ارتقای نظام معلمی» هستم تاکنون چهار کتاب ادبی و تحقیقی و چند مقاله علمی و پژوهشی ارائه نموده دو اثر دیگر زیر چاپ دارم که به توفیق حق تا اریبهشت آینده به بازار کتاب خواهد رسید. پس داوری شما درباره فلان فرد که از فلان دانشگاه با چه شیوهای اخذ مدرک داشته (و احتمالاً اگر داوری شما درست باشد)، دچار نقص و استقرای ناقص است و نمیتواند به تمام اعضای این مجموعه که مغز متفکر آموزش و پرورش به شمارند، تسری یابد. »
من متوجه این گونه کارگروه ها و کارکرد آن ها نمی شوم .
اگر چنین کارگروهی در درون " ساختار رسمی " تعریف شده است ؛ پرسش اساسی آن است که چرا سازمان نظام معلمی پس از یک دهه هنوز بلاتکلیف است ؟
« صدای معلم » به کرات و در گزارش ها و یادداشت های مختلف بر لازم و ملزوم بودن اجرای رتبه بندی معلمان با شکل گیری سازمان نظام معلمی تاکید کرده است .
در واقع اجرای رتبه بندی معلمان بدون طی این فرآیند بیشتر به یک شوخی و سر کار گذاشتن افکار عمومی می ماند .
اگر هم این کارگروه در درون یک ساختار غیررسمی و اصطلاحا " مدنی " تعریف شده است ؛ این مواضع در کجا بیان شده اند ؟ اما پرسش اساسی آن است گروه و افرادی که سعی در " متفاوت جلوه داده خود " با سایرین دارند واقعا چه چیزی در چنته دارند و چه حرفی برای گفتن ؟
جهت یادآوری لازم است اشاره ای اندک به تاریخچه سازمان نظآم معلمی داشته باشم .
نخستین پیش نویس سازمان نظام معلمی در جلسه 764 شورای عالی آموزش و پرورش مورخ 3/ 2 / 87 به تایید و تصویب کارگروه ویژه مرکب از نمایندگان معاونت ها ،کارشناسان و صاحب نظران رسید اما به دلایلی مسکوت ماند .
اما در زمان وزارت دانش آشتیانی وزیر پیشین آموزش و پرورش و به درخواست ایشان ، شورای عالی آموزش و پرورش کارگروه تخصصی سازمان نظام معلمی را با محوریت افراد زیر تشکیل داد .
« صدای معلم » گزارشی در این مورد در آن زمان منشتر کرد . ( این جا )
1- فریدون واسعی - مدیرکل دفتر حقوقی و حمایت قضایی کارکنان
2- اسفندیار چهاربند - رئیس مرکز برنامهریزی و منابع انسانی آموزش و پرورش
3- سعیدی - رئیس مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فناوری اطلاعات
4- حسین فرزانه – معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش
5- هاشم مسعودی - معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی
6- مرضیه گرد - معاون سازمان مدارس غیردولتی و مشارکت های مردمی و خانواده
7- دکتر عظمتی
8- پورکمالی - رئیس دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی
9- دکتر محمود مهرمحمدی- سرپرست دانشگاه فرهنگیان
10 - مهندس اسماعیلی - مدیر هنرستان ماندگار صنعتی تهران
11- خانم دکتر رضایی - نماینده پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش
12- علیرضا هاشمی سنجانی - سازمان معلمان ایران
13- عادل عبدی - مشاور وزیر در امور تشکل ها
14 – رفیعی - مسئول پیگیری دفتر وزیر
15- مجتبی زینی وند - مدیر کل دفتر وزراتی
16- دکتر شامانی - صاحب نظر ( رشته حقوق )
17- مهندس قربان خانی- ریاست سازمان نظام مهندسی استان تهران
18- دکتر آدابی
19- محمد شریفی مقدم (قائم مقام سازمان) ریاست سازمان نظام پرستاری
20- دکتر علیرضا زالی
21- دکتر علی اصغر پیوندی
22- دکتر سجادی ( مدیرکل حوزه ریاست) - ریاست سازمان نظام پزشکی کل کشور
23- موسوی
24- دکتر سید حسن الحسینی - دبیر انجمن اسلامی معلمان ایران
25- دکتر عباسپور - مدیر امور شوراهای وزارت آموزش و پرورش
26- فرج کمیجانی - دبیرکل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی
27 – علی محمد مصلحی - صاحب نظر
28- یزدان پناه - مدیر کل آموزش و پرورش عشایر وزارت آموزش و پرورش
29 - مهناز احمدی - مدیر کل دفتر امور زنان
30 - علیرضا جدایی - رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی
31- مددی- مشاور وزیر
32 - علی شکوهی - تحلیل گر
33- سلیمی جهرمی - مشاور وزیر (مرکز نیروی انسانی)
34- علی پورسلیمان - مدیر مسئول صدای معلم
35 - مهدوی - مشاور عالی وزیر
36 – دکتر عبدالرسول عمادی - رئیس مرکز سنجش
37 - احسان اورنگیان - معاون مدیر بالندگی دانشگاه فرهنگیان
38- محمد روزبهانی- مدیر مسئول سایت فانوس
چه کسانی در آن کار گروه از مصوبه حمایت کرده و به تاسیس آن وفادار بودند ؟
به جرات می توان گفت تنها فردی که در آن کارگروه و تاکنون پی گیر تشکیل سازمان نظام معلمی بر اساس مصوبه و خروجی آن کارگروه در حوزه عمومی فعال بوده من هستم .
یکی از پرسش هایی که در یادداشت دوم مطرح کردم ( این جا ) ؛ چنین بود :
« پرسش راهبردی از این گروه معلمان آن است که واقعا متدولوژی مطالبه گری و کنش گری مدنی آنان برای دست یابی به مطالباتی که مطرح می کنند چیست ؟
مبانی فکری و تئوریک دکتر معلمان برای مطرح شدن در سپهر عمومی آموزش چیست ؟
آیا با پیش کشیدن مدرک دکتری و یا سوابق اداری خود می خواهند خود را در سیستم تعریف کنند و یا به آن تحمیل کنند ؟ »
پرسش من از این گروه معلمان آن است که آیا و به فرض تحقق مطالبه آنان در مورد هم ترازی با هم ردیفان خویش در نظام آموزش عالی ، از مطالبه گری در مورد سایر مطالبات معلمان در حوزه عمومی دست خواهند کشید ؟
در واقع ، مدینه فاضله دکتر معلمان در ذهن آنان برقراری حقوقی در تراز هیات علمی دانشگاه هاست . اساتیدی که این دکتر معلمان ، سایر فارغ التحصیلان و وضعیت حال حاضر آموزش عالی از نظر " سواد " حاصل و برآیند عملکرد و رویکرد آنان است .
و اما پرسش مهم و راهبردی در این میان همانا پرداختن به " حوزه عمومی " در نظام آموزشی ماست .
پیش از بحران کرونا و در سال 1398 ، « صدای معلم » گفت و گویی مفصل با « مقصود فراستخواه » استاد دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع " آموزش ایدئولوژیک و چالش های نظام آموزشی ایران " برگزار کرد .
فراستخواه در پاسخ به پرسش صدای معلم چنین گفت : ( این جا )
« مشکل عمده آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد و برای همین است که دست شما را باید بوسید که برای معلمان رسانه ای ایجاد کرده اید .
بدبختی آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد، صدای معلم ندارد. مطالبه ای نیست. خانواده ها متأسفانه بالاجبار می خواهند خودشان را سر پا نگه دارند. به دومینوی تست زنی می پیوندند تا بلکه بچه های شان رشد کنند . متاسفانه تعلیم و تربیت ایران حوزه عمومی چندان ندارد. درد آشنایانی مستقل و صاحب رأی که در این حوزه مطالبه بکنند. کنش داشته باشند. همه، متأسفانه کارکنان آموزش و پرورش شده اند و اندک است کنشگران آموزش و پرورش. رشدیه کارمند آموزش و پرورش نبود. کنشگر بود. باغچه بان، بهمن بیگی ، توران میرهادی، محمد باقر هشیار اینها همه کنشگر بودند. اگر می خواهیم مشکلات آموزش و پرورش حل بشود باید حوزه عمومی آموزش و پرورش توسعه پیدا بکند .
ایدئولوگ ها بر آموزش و پرورش حکومت می کنند و چون ایدئولوژی ، مذهبی هم هست مقدس است و در نتیجه خط قرمزهایش را دارد و نزدیک شدن به این خط قرمزها هزینه دارد. دو فشار از بالا و پایین. یک فشار سیستماتیک از بالا و یک فشار عقاید از پایین دارد. جامعه ما قطبی است. ما چهارده میلیون تحصیلکرده عالی داریم نُه میلیون بیسواد مطلق. در این معلوم است که گریز از عقل و دلزدگی از عقل باشد و طبعا آموزش و پرورش عقلانی و توسعه گرا وپیشرفت گرا نیز چندان رونقی نخواهد داشت . »
و اما موضوع مهم دیگر که این دکتر معلمان باید تکلیف خود را با آن شفاف کنند ، مساله " روشنفکری " است . مبانی فکری و تئوریک دکتر معلمان برای مطرح شدن در سپهر عمومی آموزش چیست ؟
« محمدرضا سرگلزایی » می نویسد : ( این جا )
« «نق زدن» مخاطب تعریف شدهای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آنوقت میتوانی شروع به نقزدن کنی ولی نقدکردن، مخاطب تعریفشدهای دارد. مخاطب روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرت هستند و سپس کارشناسان، گروههای ذینفع، رسانهها و سایر نقدکنندگان.
نقدکردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه! شما میتوانید در هر مهمانی که مینشینید و هر تاکسی که سوار میشوید نق بزنید؛ کسی کاری به کار شما ندارد! ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانهها ارسال کنید باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید، بنابراین یکی دیگر از ویژگیهای روشنفکران که آنها را از شبهروشنفکران جدا میکند «شجاعت» است.
آیا این گروه از معلمان شجاعت و ریسک پرداخت هزینه را دارند ؟
هنوز این افراد روش و متدولوژی مطالبه گری و کنش گری خود را شفاف سازی نکرده اند .
اگر آن ها تصور می کنند به واسطه قرار گرفتن در پستی و یا جایگاهی در این سیستم ناقص ، خلاقیت کش و روزمره و حتی دارای فساد سیستماتیک می توانند تحولی در آن ایجاد کنند ، بدانند که سخت در اشتباهند .
متاسفانه تجربه شکست خورده و عملکرد غیرقابل دفاع ورود سه معلم در شورای عالی آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان خود گواه خوبی بر این فرضیه است و این در حالی است که این معلمان تا حدی صاحب پشتوانه مردمی بودن اما در درون این سیستم استحاله شدند .
آموزش و پرورش ما برای تحول و دگردیسی نیازی به مدرک و تحصیلات ندارد .
آن چه می تواند موجب تحول در سیستم شود وارد شدن در حوزه عمومی و تلاش مستمر و داشتن نقشه راه برای تحولات عمیق و زیربنایی است .
و سخن آخر :
1- وقتی گفته می شود در آموزش و پرورش ما بحران تفکر ساری و جاری است و محافظه کاری جزئی از صفات ذاتی سیستم شده است ، تفکر انتقادی و فرهنگ گفت و گو در آن جایی ندارد و... در مورد همه اجزا و جغرافیای آموزش و پرورش و سطوح آن صادق است .
اما پرسش اساسی آن است گروه و افرادی که سعی در " متفاوت جلوه داده خود " با سایرین دارند واقعا چه چیزی در چنته دارند و چه حرفی برای گفتن ؟
ارزش افزوده این گروه از معلمان در قالب تشکیلات سازی در نظام آموزشی و برای تعریف " حوزه عمومی " چه بوده است ؟
2- این که دکتر معلمان می خواهند با سایر هم ردیفان خود در سایر دستگاه ها و نهادها هم تراز شوند سخنی است معقول ، منطقی و قانونی .
اما تحقق این مهم در کنار سایر موارد و ظرفیت هایی که قانونی بوده اما برای معلمان اجرایی نشده اند مستلزم تحقق دو امر مهم است . یکی اولویت داشتن آموزش و دیگری ارتقا و احیای اقتصاد آموزش .
اقتصاد آموزش هم به عنوان یک " متغیر وابسته " به اقتصاد کلان کشور مرتبط است .
کشوری که رشد اقتصادش منفی است و هنوز در الفبای تعامل جهانی مانده است و برای پذیرش سندهای بین المللی مانند FATF با مشکلات اساسی رو به روست و هنوز درک و فهم مشترکی از " منافع ملی " در سطوح راهبردی و تصمیم گیری شکل نگرفته است و ده ها مسائل و فاکتور دیگر ، چگونه می توان به نقطه مطلوب دست یافت ؟
آیا دکتر معلمان غیر از مطالبه منحصر به فرد خویش در حوزه عمومی توان ، درک و پی گیری چنین مسائلی را دارند ؟
آیا می توانند در کمال صداقت و شفافیت نظرات خود را به جامعه ارائه کنند ؟