« بسیاری از ما ارتباط میان انتخاب ها، کارها و نتایج حاصل از آنها را نمیبینیم. ما به جای پذیرش مسئولیت درباره وضعیت کنونی کارها و روابطمان، و هنگامی که زندگی ما آنچه انتظار داشتیم نشد....انگشت سرزنش خود را به سوی دیگران نشانه میرویم. ما بدون به دست آوردن آگاهی هشیارانه نسبت به انتخاب هایمان نمیتوانیم در جهت بهبود شرایط گام برداریم و فقط به تکرار الگوهای گذشته خود می پردازیم».
دبی فورد
از کتاب "سوالهای درست"
مطابق آمار ، 3500 فرهنگی در وزارت آموزش و پرورش با مدرک تحصیلی دکتری (PHD ) شاغل هستند .
« " دکتر معلم ها " گروهی از شاغلان در وزارت آموزش و پرورش هستند که معتقدند وزارت آموزش و پرورش تبعیض آشکاری میان پرداخت حقوق معلمان با مدرک دکتری دارد چرا که طبق قوانین مختلف باید حقوق این افراد با حقوق شاغلان در وزارت علوم که مدرک دکتری دارند؛ برابری کند. اما اکنون این گونه نیست و این موضوع باعث خروج این افراد از عرصه تعلیم و تربیت خواهد شد .
دکتر معلم ها می گویند باید تبدیل وضعیت دکتر معلم ها به هیات علمی دانشگاه های فرهنگیان، شهید رجایی و پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش انجام شود .
به گفته آنان؛ پیش از این در ماده هشت قانون «نظام هماهنگ پرداخت» آمده بود که حقوق دارندگان مدرک تحصیلی دکتری نباید از ۸۰ درصد مجموع حقوق و مزایای اعضای هیات علمی دانشگاه کمتر باشد اما زمانی که قانون مدیریت خدمات کشوری جایگزین قانون نظام هماهنگ پرداخت شد به دلیل فقدان توجه به ماده یادشده در قانون جدید، به مرور اختلاف بسیار زیادی بین حقوق دکتر معلمان با هم رتبه هایشان در وزارت علوم ایجاد شد .
این دکتر معلم ها می گویند آنها از مزایای بسیاری همچون حق تالیف مقالات، پروژههای پژوهشی و پرداخت های مربوط به سمینارها و پایان نامهها نیز محروم هستند. چرا که با وجود داشتن سواد، تجربه و تخصص کافی، آموزش و پرورش فضای لازم برای این گونه فعالیتها را در اختیار ندارد. اما بر خلاف شرط عدالت، حقوق دکتر معلمان در قیاس با حقوق دارندگان مدرک مشابه در سایر وزارتخانهها تفاوت آشکاری داشته و حتی از حقوق شاغلان غیر هیات علمی در سایر وزارتخانهها نیز کمتر است. آیا این معلمان با ادعای " نخبگی " توانسته اند در بیش از چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ؛ چهره ای ماندگار تحویل جامعه دهند و چرا اکثریت این چهره های ماندگار که فارغ التحصیل دانش سراها بوده اند ؛ به همان دوران تعلق دارند ؟
آنان معتقدند که آموزش و پرورش برنامه ای برای اختصاص ساعات دکتر معلمان به امر پژوهش، تحقیق و مقاله نویسی ندارد و این افراد باید همانند سایر همکاران تمامی ساعات موظف خود را به امر تدریس در کلاس درس بپردازند.
دکتر معلم ها در برنامه ریزیهای کلان وزارتخانه، نظیر تالیف و اصلاح کتب درسی و یا تدوین پروژههای علمی، فرهنگی و پرورشی نقشی ندارند و مهارتهایشان به درستی به کار گرفته نمی شوند .
دکتر معلم ها می خواهند که مدیریت کارآمد و توجه به توانمندی این اجتماع بزرگ، هوشمند و فرهیخته، فرایند اصلاح ساختارها و حل مشکلات مزمن در آموزش و پرورش تسهیل و تسریع شود و توجه ویژه دولت و کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی در راستای دیده شدن دکترمعلم ها به عنوان اعضای هیات علمی آموزش و پرورش را هم داشته باشند . » ( این جا )
از زمانی که بحث " رتبه بندی معلمان " در آموزش و پرورش مطرح شده به نظر می رسد نقش این معلمان در رسانه ها کمی پر رنگ تر شده است . حتی تعدادی از این معلمان گروه های مجازی تشکیل داده و با برخی مسئولان وزارت آموزش و پرورش مانند شورای عالی آموزش و پرورش جلساتی برگزار کرده اند .
دکتر علیاکبر رضادوست؛ دبیر کارگروه تخصصی دکتر معلمان در یاداشتی که برای خبرگزاری تسنیم ارسال کرده به برخی از این مشکلات اشاره کرده است : ( این جا )
« رضادوست با اشاره به ماجرای سفر پنج نفر از دکترمعلمان کشور از نیشابور، مشهد، سمنان و تهران برای شرکت در نشست «شورای عالی آموزش و پرورش» تاکید کرد: در این جلسه قرارمان این بوده است که چیزی را رسانهای نکنیم، بر محور کار تخصصی پیش برویم و شورای عالی را کمک بدهیم تا به بهترین تصمیم در رتبهبندی برسد. چهار ساعت فایل صوتی این جلسه موجود است برای وقت مناسبش .
وی درباره خواسته دکترمعلمان نوشته: ما صرفاً دنبال شایسته سالاری، تخصص محوری و اجرای حقیقی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، برنامهی ششم توسعه و دیگر اسناد بالادستی هستیم.... »
نخستین و مهم ترین پرسش آن است که آیا داشتن مدرک دکتری می تواند دلیلی بر " نخبگی " باشد ؟ در این ماموریت هر که نامش با " معلم " گره می خورد مسئولیت دارد . اما کسانی که بیشتر می دانند ، زودتر می فهمند و ادعای نخبگی و سرآمدی دارند ، مسئولیت شان چند برابر است.
و آیا در مقیاسی بالاتر ، فرآیند ارتقای مدرک تحصیلی موجب حرفه ای شدن جریان آموزش خواهد شد ؟
حضور این جمعیت چند هزار نفری در آموزش و پرورش تا کنون و به چه میزان به حرفه ای شدن جریان آموزش در جامعه کمک کرده است ؟
این تعداد از معلمان که با انتخاب اصطلاح " دکتر معلم " سعی در متفاوت نشان دادن خود از سایر معلمان دارند ؛ در صورت همترازی با هم ردیفان خود در مراکزی مانند دانشگاه فرهنگیان ، دانشگاه شهید رجایی و پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ( درون دستگاهی ) و در فاز بالاتر وزارت علوم ( برون دستگاهی ) چه تفاوت ماهوی با آنان در عملکرد و برون داد واقعی خواهند داشت ؟
نگاهی بر عملکرد دکتر معلمان در حوزه " رسانه " نشان می دهد که آنان نقش پر رنگ و قابل دفاعی در " حوزه عمومی " آموزش و پرورش ندارند .
سهم این دسته از معلمان در حوزه مطالبه گری و کنش گری آگاهانه در حوزه آموزش و پرورش چه بوده است ؟
دیدگاه و نگرش این دست از معلمان نسبت به مفهوم « دموکراسی » چیست ؟ ارتباط میان دموکراسی و تعلیم و تربیت چگونه عینیت پیدا می کند و مهم تر از آن چگونه می توان دموکراسی در آموزش را توجه به آیتم های آموزش ایدئولوژیک به جامعه تعمیم داد ؟
آیا این گروه از معلمان که خواهان مشارکت و دخالت داده شدن در اتاق های فکر آموزش و پرورش و مراکز تصمیم گیری و برنامه ریزی هستند ؛ تاکنون نقدهای جدی ، موثر و مستمری بر این حیاط خلوت ها داشته اند ؟
آیا قرار است که مقامات و تصمیم گیران برای ورود و مشارکت آنان ، " فرش قرمز " پهن کنند ؟
هیچ گاه نباید این اصل مهم را فراموش کنیم که جایگاه هر فرد توسط خودش رقم زده می شود .
اگر دکتر معلمان به اذعان خودشان نقشی در زنجیره تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها ندارند ، به جای نقد بیرونی شتاب زده ابتدا باید نوک انتقاد و آسیب شناسی را به سوی خود نشانه روند .
و اگر در مقیاسی بالاتر ، معلمان و آموزش و پرورش جایگاهی در برنامه ریزی ها ندارند ، باز هم باید آسیب شناسی را از خودشان آغاز کنند .
دکتر معلمان در حالی از توان مندی حرفه ای و صلاحیت های حرفه ای در آموزش می گویند که هنوز هیچ تعریف و برنامه و پلتفرمی برای جایگاه صلاحیت های حرفه ای معلمان در نظام آموزشی ایدئولوژیک و سیاست زده ما تدارک ندیده و یا شهامت و پشتکار لازم برای ورود به این مباحث را ندارند .
فرضا ؛ نظر این گروه از معلمان در مورد نهاد ارزیاب صلاحیت های حرفه ای معلمان چیست ؟
نظر دکتر معلمان در مورد « سازمان نظام معلمی » با » رویکرد مستقل حرفه ای » برای تعریف « معلم حرفه ای » چیست ؟
چرا این گروه از معلمان وارد نقد حرفه ای و جدی مسائلی مانند سند تحول بنیادین ، عملکرد برخی نهادها مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی ، محتوای کتاب های درسی و... نمی شوند ؟
دلیل انفعال و سکوت این دکتر معلمان در مورد تعطیلی یک ساله مدارس و دانشگاه ها چه بوده است ؟
چرا این معلمان به عنوان مدعیان نخبگی و سرآمدی نمی پرسند که چرا باید همه جا باز باشند ، مراسم و مناسک مذهبی با وجود خطرات کرونا برگزار شوند ... اما مدارس و دانشگاه ها تعطیل باشند ؟
نمی توان همه تقصیرات مانند بی انگیزگی را به سرخوردگی ناشی از " تبعیض " در پرداخت ها حواله کرد .
پس آن معلم خرید خدماتی که با حقوق 700 هزار تومانی به کلاس می رود چه باید بگوید ؟
این گروه از معلمان و سایر معلمان در توجیه کم کاری و یا انفعال حرفه ای خود به مسائل معیشتی و اقتصادی اشاره می کنند و مهم ترین دلیل علمی آنان برای اثبات نظرات ، پیش کشیدن " هرم مزلو " و سلسله مراتب ارضای نیازهاست .
درست است که نیازهای معیشتی برای داشتن یک زندگی حداقلی مهم و حیاتی است اما نباید فراموش کرد که مزلو یک نظریه است و نه " قانون " .
حتی در حوزه علوم پایه مانند فیزیک و شیمی و... هم نمی توان به راحتی " قانون " بنا کرد چه برسد به علوم انسانی .
اقتصاد آموزش و پرورش یک متغیر وابسته است همانند سایر متغیرهای وابسته .
« متغیر مستقل » را باید با نگاهی انتقادی و صریح شناخت و بر آن پای فشرد .
آیا این گروه مدعی نخبگی و احیای کارآمدی آموزش توان و جسارت لازم برای ورود به برخی خط قرمزها و تابوهای نظام آموزشی در جهت اصلاحات آموزشی را دارند ؟
و یا مهم ترین مطالبه همان برقراری همترازی برای عقب نماندن از آن سیاهی لشگر دانشگاهی متنعم و فاقد کارایی و اثربخشی سهیم در عقب ماندگی مزمن جامعه ایرانی خواهد بود ؟
آیا این معلمان با ادعای " نخبگی " توانسته اند در بیش از چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ؛ چهره ای ماندگار تحویل جامعه دهند و چرا اکثریت این چهره های ماندگار که فارغ التحصیل دانش سراها بوده اند ؛ به همان دوران تعلق دارند ؟
سخن آخر
ممکن است برخی این پرسش را مطرح کنند که چرا در میان جمعیت نزدیک به یک میلیون فرهنگی شاغل در آموزش و پرورش چه اتفاقی افتاده است که من به این 3500 دکتر معلم گیر داده ام و با بقیه کاری ندارم ؟
پاسخ این پرسش ساده اما قابل تامل است .
موتور محرکه در هر جامعه ای برای " اصلاحات و تحول " توسط نخبگان ، اندیشمندان و اصطلاحا طبقه متوسط آن مدیریت می شود .
قرار نیست و حتی شدنی نیست که بتوان افراد پایین تر از حد متوسط و یا اصطلاحا " عادی " را به راحتی برای کنش گری مطالبه محور و تغییرات ساختاری و محتوایی به حرکت وا داشت .
در این ماموریت هر که نامش با " معلم " گره می خورد مسئولیت دارد . اما کسانی که بیشتر می دانند ، زودتر می فهمند و ادعای نخبگی و سرآمدی دارند ، مسئولیت شان چند برابر است.