چاپ کردن این صفحه

داعیانِ کهنه کارِ سود جو ؛ وصله را گفتند اعمالِ نِکو

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

شعر معلم برای داعیانِ کهنه کارِ  سود جو

برده ای آورد نوزادی قشنگ.
داشت بر او آ روزها رنگ رنگ.
اسم یابد ، چند ماهی دیر کرد.
نامِ او را عاقبت شمشیر کرد .
تا ، دوتا سازد به تُخم اش زرده را.
او بِبُرَّد  حلقه  هایِ  برده  را .
دار  را  ریزد  طنابش  بَر  کَنَد .
طرحِ نو در مُلکِ هستی اَفکَنَد .
آوَرَد حُجّت به آیین کینه نیست .
وصله بستندَش ، اگر با پینه زیست .
داعیانِ  کهنه  کارِ  سود  جو .
وصله  را  گفتند  اعمالِ  نِکو .
با خدا خواهی خدا را پا زدند .
خویشتن بر جایگاهش جا زدند .
بنده ها را تا که می شد تاختند .
بی گُنَه  را  با  گُنَه  بِشناختند .
دست دادندَش بِبوسد یا که پا .
تا ، تَقرُّب حاصل آ ید بر خدا .
برده از فرزند ، تنها این نخواست .
با ودود هم فکر بودن هم بِجاست .
گفت ، امّا  تا  مرا  آ ید  به  یاد .
کارِ خود از دیگری خواهد ، گُشاد .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چهارشنبه, 16 بهمن 1397 11:45 خوانده شده: 688 دفعه

در همین زمینه بخوانید: