روایت شد که ابراهیم جانا
گذر از کربلا کردش در آن جا
بلغزید اسب و ابراهیم افتاد
سرش بشکست و خالق را ندا داد
چه حادث شد ز من پروردگارا
چه علّت من شدم مجروح جانا
ندا آمد گناهی لا تو را هان
که این جا مقتلی شد خون پاکان
در این جا سبط خاتم انبیا هان
شود مقتول دوران ها چه گریان
بگفتا قاتلش کی جبرییلا
که ملعون زمین ها آسمان ها
قلم بر لوح جاری شد به لعنت
قلم را داد خالق هان چه نعمت
که استحقاق تشویقی شدش هان
که لعنت بر یزیدی کرد انسان
که ابراهیم لعنت کرد بسیار
که اسبش گفت آمینی به صد بار
چه علّت اسب گفتی هان تو آمین
چو لغزیدم بیفتادم چه غمگین
سبب جانا یزیدی شد که لعنت
بیفتادی زمین مجروح علّت
مصیبت نامه مولا را به انجم
چو دیدش گفت بیمارم به پنجم
همان آل کسا سوم ولایت
به عصمت پنجمین شد در نهایت
ز آدم تا به خاتم هر نبی هان
به قاتل کربلا لعنت عزیزان
که عیسی گفت ای یاران بجویید
چو او را یافتید او را بگویید
کمک یارش شوید ای یار عیسی
حسین سردار ایمان پور زهرا
مزارش کربلا باشد چه والا
قمر هم در مزارش بوده آنجا
حسین خورشید عالمتاب باشد
که عباس علی مهتاب باشد
روایت این چنین شد گوسفندان
ز شط آبی ننوشند ما که حیران
به اسماعیل چوپانان خبر داد
ننوشند گوسفندان آب را یاد
مناجاتی ندا آمد که گفتا
بپرس از گوسفندان ات که گویا
یکی گفتا خبر دادند ما را
که فرزندت حسین مقتول صحرا
چنان لب تشنه عطشان جان بدادش
که ما مدهوش و محزون در فراقش
که ملعون زمین ها آسمان ها
که قاتل کربلا شد مرگ بادا
که پیرامون کند لعنت به قاتل
که حق پیروز شد مغلوب باطل
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید