اعلام انبیا از واقعه کربلا
****************
به دنبال حوا می گشت آدم
از آن روزی هبوطی کرد آن دم
گذر از کربلا غمگین شدش هان
چنان دلتنگ گشتش ناله گریان
که در مقتل چنان لغزید پایش
که از پایش چه خونی شد روانش
نگاهی بر سما گفتش خدایا
گناهی مرتکب کیفر که ما را
زمین را سیر کردم تا که این جا
ز پایم خون که جاری شد خدایا
ندا آمد نه جرمی لا گناهی
زمانی می رسد قتلی نگاهی
حسین از نسل اولادت که آدم
چه مظلومانه سر از تن جدا غم
که خونت شد روان جاری زمین شد
که آدم لحظه ای جانا غمین شد
حسین پیغمبر است گفتا نه آدم
که ختمی مرتبت را پور ماتم
یزید است لعنتی کن قاتل او
که اربع لعنتی کردش نکو رو
به جانب کوه رفتش تا عرفات
در آنجا یافت حوا را به حاجات
گرفت آدم کلامی از خداوند
که برگشت داده شد توبه اش دلا پند
که در ساق عرش دیدش چند کلامی
به او آموخت جبراییل نامی
پناهی برد بر اسمای حُسنا
محمد شد علی پوران زهرا
که آدم داد سوگندی خدایا
که در قلبش چه حزنی شد مهیا
که آب از چشم جاری شد چه نالان
بگفت جبرئیل علت چیست گریان
به پنجم اسم قلبم ناله ای کرد
که اشکم را دلا خونابه ای کرد
مصائب بس بزرگ آمد که آدم
مرا گو آن چه باشد زود در دَم
زمان آید غریبی تشنه تنها
کمک یاری نباشد کشته آن جا
چو او را بنگری گوید چه عطشان
میان او آسمان دودی هوا هان
به شمشیری شود سیراب و مرگی
که مذبوح از قفا گردد نگاهی
که خرگاهش به غارت شد که آدم
مبارک سر زنندش نیزه ماتم
که از شهری به دیگر شهر گردان
اسیرانی به همراهی پریشان
غریبی تشنه لب در کربلا هان
به پیرامون نگاهی کرد عطشان
مصیبت نامه مولانا حسین جان
بلایی ابتلا باشد ز دوران
دلم غمگین و خونین گشت جبرئیل
مصیبت نامه مولانا به تبجیل
که آدم غصه دارد مرگ طالب
عزاداری کند هر لحظه راغب
قصه کربلا به نوح اعلان شد
******************
که راوی شد انس مالک که گوید
سخن را از نبی مرسل بجوید
ندا آمد که قوم نوح هالک
شکافد نوح الواحی که ذالک
چو شق کردش ندانستش چه کاری
که آمد جبرئیلی هان به یاری
نشان دادش به او شکلی ز کشتی
به صد میخ الف صندوقی به دستی
تمامی میخ را کوبید کشتی
که باقی میخ پنجی هان به دستی
به یک از پنج میخی زد چه نوری
که چون انجم درخشان شد چو هوری
چنان حیران شدش نوح نبی هان
چو بشنیدش نبی هستم هراسان
بگو احوال این مِسمار با من
ندیدم این چنین مسمار گفتن
که سیّد انبیا نامش محمّد
یمین کشتی جلو کن نصب احمد
دوم مسمار زد نوری که ساطع
عمو زاده اش علی چون هور طالع
به چپ کشتی بکن نصبش جلو هان
محمّد با علی حافظ نگهبان
سوم میخی همان زهرای اطهر
که نصبش جنب میخ اول که اظهر
چهارم میخ نصبی شد به جنبی
حسن باشد به چپ کشتی که نصبی
که پنجم میخ نوری زد چه رخشان
پدید آمد چه خونین گشت حیران
که جبرئیل امین گفتش روایت
ز مقتل کربلا شرح از شهادت
چو با کشتی جهان را در نوردید
زمین آن را گرفت چون کربلا دید
که نوح از غرق ترسان شد ندایی
خداوندا جهان گشتم نه آهی
چه شد هان لرز دارم ترس خالق
که نازل شد امین در حال ناطق
که مقتل گاه شد ای نوح این جا
حسین مقتول گردد او که طاها
بگو قاتل حسین کی مرد دانا
که ملعون زمین هفت آسمان ها
نبی نوح اربعی لعنت فرستاد
پس از آن نوح کشتی را بگرداند
به جودی کوه کشتی را که بنشاند
حیاتی دیگر آمد نوح خنداند
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید