چاپ کردن این صفحه

« مدرسه آیینه یِ بزرگی از نوع آیینه یِ کوچک خانواده است و روان ساز و جریان انداز »

تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

داستان های معلمی و تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی در صدای معلم

در محفل اُنسی با تعدادی از دبیران بازنشسته گرمِ صحبت بودیم .

مجلس بسیار گرم و دوستانه ای بود با یک رنگیِ مثال زدنی .

درست ده نفر بودیم که هر یک پس از سی سال خدمت باز نشسته شده بودند و مدتی نیز که نمی خواستند از محیط تعلیم و تربیت کنار بروند ، بدون آن که نیاز مادّی داشته باشند و یا حرصِ مال دنیا را بِخورند ، سال ها با عنوان دبیر حق التدریس هم به تعلیم و تربیت مشغول بوده اند .

داستان های معلمی و تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی در صدای معلم

یکی از همکار های قدیمی به نام آقای ابراهیمی می گفت : سابقه یِ آدم سازی این مجموعه قریب به سه قرن است ، می دانید یعنی چه ؟ یعنی دنیایی از تجربه در تربیت انسان که در آخر ، هر معلمی به این نتیجه می رسد که مدرسه آیینه یِ بزرگی از نوع آیینه یِ کوچک خانواده است و روان ساز و جریان انداز برای پیوستن از رودخانه به دریا که فقط با محبّت امکان پذیر است نه با خشونت .

آقای پاشا زاده گفت : الحق و وَالانصاف راست می گویی ؛ مرا در اوّل خدمتم به دبیرستانی اعزام داشتند نزدیکی کشتارگاه که بیشتر دانش آموزانش بعد از ظهرها در قصّاب خانه ، به قصّاب ها در کندن پوست گوسفند ها و بزها کمک می کردند .

تصوّرِ من این بود اگر با آنها قصّاب گونه برخورد نکنم نمی توانم دبیرِ موّفقی باشم .

داستان های معلمی و تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی در صدای معلم

با این باور در اوّلین کلاس شلوغی که در اوّلین روز رفتم ؛ دانش آموزی را زدم و همین باعث شد بیشتر از دو ماه در آن مدرسه نتوانم کار کنم و مجبور به تغییر محل تدریسم شدم .

در دفتر مدرسه موضوع را با یکی از دبیرانِ با تجربه مطرح کردم .

پرسید چرا دانش آموز را زدی ؟

گفتم : شلوغ می کرد . خواستم از کلاس بیرون بِرود ، نرفت زدمش .

گفت : همین اتّفاق عیناَ برای من هم افتاد ، ولی من نزدمش وقتی که گفتم بیرون برود جواب داد نمی روم .

گفتم ؛ خوب نمی روی بِنشین .

همان دانش آموزها اکنون یک به یک دوستان من هستند و هیچ ساعتی غیر از توجّه به تدریسم حرکت دیگری از آنها نمی بینم .

آقای ادیب یکی دیگر از همکارها گفت : آموزش و پرورش در کشور ما چه اتّفاق هایی را پشت سر گذاشته است مثلاً در یک دوره ای که خشونت در آن باب شده بود ؛ نماینده یِ دولت در کلاسِ یک دبیر ادبیات نشسته بود و ایشان این بیت از حافظ بزرگوار را معنی می کردند ( رضا به داده بده از جبین گِرِه بگشا - که بر من و تو درِ اختیار نگشوده ست ) نماینده یِ دولت گفته بود : این رضا به داده بده ممکن است به گوش قبله عالم برسد و روزگارِ مرا سیاه کند ؛ این کلمه یِ رضا را از مصراع اوّل بر دار و بعد تدریس کن .

داستان های معلمی و تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی در صدای معلم

دبیر ادبیات گفته بود : رضا را بردارم ، چه به جایش بگذارم ؟

مامور دولت جواب داده بود : چه می دانم ، بگذار « حسن » ؛ از قضا اسم خود مامور دولت « حسن » بود و دبیر ادبیات با خوشحالی بیت مذکور را اوّل این گونه خوانده و سپس معنی کرده بود ( حسن به داده بده از جبین گره بگشا - که بر من و تو درِ اختیار نگشوده ست ) .

آقای ادیب اضافه کرد هم اکنون که وزیر محترم آموزش و پرورش اراده کرده اند در مدارس و کلاس ها پلیس بِگُمارند تا بر چگونگیِ رفتار دانش آموزان و نحوه یِ تدریس دبیران نظارت کافی اِعمال شود پیشنهاد می کنم پیشا پیش هیئتی را ماموریت دهند تا آنها مشخّص کنند زمانی که دبیران محترم ریاضیّات واژه یِ « کُسینوس » را تدریس می فرمایند چه تدبیری بیَندیشند تا خدای ناکرده ، زبانم لال اتّفاق مشابهی رُخ ندهد ، هنجاری شکسته نشود و وَصله ای به شئونات نیز همچنین ، تا وفاداریِ جناب وزیر به فرماندهِ خود در خدمتِ مقدّسِ سربازی پرسش زا و تردید بر انگیز نباشد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان های معلمی و تدریسِ اندیشمندانه در خدمتِ مقدّسِ سربازی در صدای معلم

پنج شنبه, 04 ارديبهشت 1404 15:20 خوانده شده: 31 دفعه

در همین زمینه بخوانید: