اولین گام برای از بین بردن یک ویژگی نامناسب و یا یک عادت ناسالم، آگاهی از وجود آنست. در عین حال باید دانست کسانی که دست به نقد فرهنگ می زنند الزاما درمانگر مسایل و مشکلات فرهنگی نمی باشند ؛ همان گونه که اشاره به علائم بیماری در یک شخص مانند پریدگی رنگ و یا گود رفتگی چشمان به معنای آگاهی از نحوه مداوا و یا صلاحیت تجویز نسخه ای برای بهبود آن نیست.
یکی از این ویژگی های ناسالم در بین ما « بیزاری از شنیدن عیوب خویش است و تمایل شدید به شنیدن تعریف و تمجید و تائید از جانب دیگران » ؛ ویژگی که پایه بسیاری از روابط دوستانه و دشمنانه در جامعه ما است. بدین معنی که به محض بیان نقطه ضعفی و یا مخالفت با عقیده ای و یا حتی تذکر نکته ای، روابط مکدر شده، دوستی ها به هم خورده و حتی گاه به دشمنی تبدیل می شود. چنین است که نه تنها نمی توانیم با یکدیگر صادق باشیم بلکه برای حفظ روابط مان همیشه باید به تعریف و تمجید و تایید دروغین از یکدیگر بپردازیم.
متاسفانه قرنهاست که بر اندامِ زشتِ این عدمِ صداقت البسه زیبائی چون احترام، رفاقت، مهر، محبت، مردم داری، خوش برخوردی، معرفت و خونگرمی پوشانده ایم به گونه ای که دیگر قبح و زشتی آنها از ذهن و ضمیر ما پاک شده اند.
البته هستند معدود افرادی که با دیگران صداقت پیشه می کنند اما با احتمال زیاد از جانب مخاطبانشان (دوست و آشنا و غریبه) به صفاتی چون نامهربانی، نمک نشناسی، بی معرفتی و بی ادبی متهم می شوند و به تدریج از جانب آنان طرد می گردند و صد البته که این پدیده تازه ای در تاریخ ما و در بین ما نیست.
هفتصد سال پیش از این شمس تبریزی به این نکته چنین اشاره نموده است:
« با مردمان به نفاق باید زیست همچنان که راستی آغاز کردی به کوه و بیابان باید رفت » .
درمان این معضل فرهنگی یعنی « عدم صداقت با یکدیگر به خاطر حفظ روابط و دوستی ها » هر چند بسیار مشکل اما امکان پذیر است و به مقداری شهامت نیاز دارد و هیچ کس جز خود ما (من و شما) نمی تواند در از بین بردن آن ما را یاری رساند.
با « شنیدن انتقاد، عیوب و نظرِ مخالف، با متانت و در آرامش، قبولِ آن در شرایطی که منطقی و درست باشد و حتی تشکر از طرف مقابل به خاطر ابراز آن » می توانیم به رواج صداقت در جامعه کمک کنیم.
این تمرین فرهنگی را از همین امروز در محدوده ی خانواده و در حلقه دوستان صمیمی آغاز کنیم.
در اسارت فرهنگ