در جریان تیراندازی (۲۷ آگوست) در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک در شهر مینیاپلیس، دو دانش آموز کودک کشته شدند، و علاوه بر آن ۱۴ کودک دیگر به همراه ۳ تن از معلمین زخمی شدند.
این خبر ممکن است تکراری به نظر برسد ولی بررسی آن از چند منظر تکاندهنده و ضروری است:
۱- ضارب وقتی به کودکان شلیک کرده که بچه ها در کلیسا مشغول دعا بودهاند. شیشههای رنگی پنجره کلیسا را شکسته و به سمت کودکانِ در حال دعاخواندن شلیک کرده.
۲- ضارب یک جوان ۲۳ ساله به نام رابین وستمن بوده که قبلا مطالبی در یوتیوب علیه یهودیها و کاتولیکها منتشر کردهاست. او پس از شلیک به بچهها و زمان رسیدن پلیس خودکشی کرده است.
۳- قتل کودک بی گناه خود به اندازه کافی تراژدی است. حال تصور قتل کودکِ نشسته در مراسم دعای کلیسا، یک تراژدی تمام عیار است.
۴- این هفته مقارن با شروع سال تحصیلی جدید در مدارس آمریکاست. شگفتآور اینکه دقیقا پارسال هم در نخستین روز شروع مدرسهها در ایالت جورجیا یک تیراندازی دیگر (در دبیرستان آپالاچی) رخ داد. پس از آن در سال گذشته ۲ مورد استفاده از اسلحه در مدارس کالیفرنیا نیز رخ داد که آن زمان در یادداشتی تحت عنوان «فوق لیسانس سارا» به این بحث پرداخته شد.
یکسال گذشت و مجددا در هفته شروع مدارس، کشور در برابر شوک یک کشتار دیگر در مدرسه ابتدایی قرار میگیرد.
این ۴۴امین مدرسه (https://www.cnn.com/us/live-news/annunciation-catholic-school-minneapolis-shooting-08-27-25) در یک سال گذشته بود.
۵- اولین سؤالی که پیش میآید اینکه: پس چرا «قانون اسلحه» در آمریکا اصلاح نمیشود؟ و چرا «آزادی» مالکیت سلاح محدود نمیشود؟
طی سالهای گذشته تلاش کردهام که درک روشنی از پاسخ به این سوال پیدا کنم که «چرا؟». هرچه بیشتر گذشت متوجه شدم موضوع پیچیدهتر از آن است که یک پاسخ ساده و خطی داشته باشد.
صورت سؤال را یک بار دیگر به این شکل بخوانیم: چرا در کشوری که بر مبنای فردگرایی (Individualism) بنا نهادهشده و هر یک «تک شهروند» مهم است، نسبت به این کشتهشدن شهروندان به وسیله اسلحه «اقدام جدی» صورت نمیگیرد؟ چرا در کشور فردگرایی قانون را اصلاح نمیکنند تا «فرد» کشته نشوند؟
۶- در آن روز تقریبا تمام پوششخبری رسانههای مهم آمریکا مربوط به این خبر بود ولی شگفتا که به سوال بالا پرداخته نمیشود. مثلا مصاحبهای با سناتور ایالت میشود و او از ضرورت «محدودیت» اسلحه سخن میگوید!
۷- قبل از پرداختن به پاسخ بگذارید سوال را یکبار دیگر اینگونه بخوانیم:
چرا جوامع انسانی در بحث تکنولوژی/ فن آوری با مسائلی مواجه هستند که قادر به «حل مسئله» نیستند؟
چرا «انسانی» که توان خلق فن آوری را داشته، توان کنترل «آسیبهای فن آوری» را ندارد؟
به بیان دیگر، اگر مهندس آمریکایی این قدر باهوش است که میتواند پیشرفتهترین سلاحها را بسازد، چرا قادر به این نیست که کودک و فرزندان خودش را از «آسیب» آن اسلحهها مصون کند؟
۸- در مکانیزم تفکر امثال فؤاد ایزدی پاسخ به این سوال بسیار سرراست و روشن است: چون آمریکاییها آدمهای بدی هستند. ولی واقعیت امر پیچیدهتر از یک پاسخ شستهرفته و سرراست به چنین بحث پیچیدهای است. بحث بر سر «عجز» است.
انسان مدرن در حل برخی مسائل مرتبط با جوامع انسانی عاجز است. مسئله اسلحه در آمریکا نمونه یک «مسئله حلنشده» است که درگیر انسداد «سیستم تصمیمگیر» کشور است.
یعنی خردجمعی به یک نقطه مشترک نمیرسد که بتواند اسلحه را کنترل کند.
اما دوباره این سوال مطرح می شود که «چرا؟»
۹- پاسخ به چرای دوم بدون مطالعه درباره تاریخچه اسلحه در آمریکا ممکن نیست. «تاریخچه یک مسئله» منجر به تدوین «قانون» میشود و قانون، وقتی که نوشته شد، به راحتی قابل عوضکردن نیست. «قانون اسلحه» را در آمریکا کسانی نوشتهاند که خود «نیازمند» اسلحه بودهاند. تقریبا عمده شرکتهای اسلحهسازی قبل از ساخت سلاح درگیر ساخت قطعات راهآهن و خودرو بوده اند. یعنی از مسیر «قطعهسازی» به مسیر «اسلحهسازی» رسیدهاند. این نکته از این جهت مهم است که فن آوری ابتدا در جهت «تسهیل تردد» بوده و بعد به سمت «حفاظت از فرد (Individual protection)» تغییر ماهیت داده است.
این یعنی چه؟
یعنی علم ابتدا به انسانِ مهاجر کمک میکرده که در این سرزمین پهناور ساکن/جا به جا بشود. سپس همان علم/ فن آوری به او کمک کرده که در این برهوت پهناور (آمریکای ۱۸۵۰) از خودش محافظت کند. حال این «سابقه» ماهیت «قانون» پیدا کرده، و این قانون به شکلی شده که «برآیند نیروهای سیاسی (Equilibrium of Power)» در برابر آن صفر است. یعنی قدرت مخالفان اسلحه با قدرت موافقان آزادی اسلحه تقریبا برابر است.
( کانال ارزیابی شتاب زده )