پس از انصراف علی زرافشان در خوش بینانه ترین حالت هم کم تر کسی تصور می کرد که محمد بطحایی در لیست پیشنهادی کابینه تدبیر و امید قرار گیرد .
سعی خواهم کرد در این نوشتار نگاهی به برخی علل شکل گیری این وضعیت داشته و البته در یادداشت بعدی عملکرد ایشان و نیز برنامه ارائه شده توسط آقای بطحایی را در حد بضاعت مورد نقد کارشناسی و مستدل قرار دهم .
همان گونه که مستحضرید جامعه ما فاقد نظام " تحزب " و " تشکل " به معنای واقعی و جهانی آن است .
نامزدها در ایام انتخابات در رقابت برای جلب نظر و رای بیشتر شعارهای " حداکثری " سر داده و انتظارات و توقعات جامعه را به نحود وحشتناک و فزآینده ای بالا می برند .
پس از پایان ماراتن نفس گیر انتخابات و مشخص شدن چهره پیروز میدان و هنگام معرفی کابینه به یک بار موضوع " ملاحظات " و" محدودیت ها " مطرح می شوند .
اگر این محدودیت ها و ملاحظات وجود دارد پس چرا در زمان تبلیغات مورد توجه قرار نمی گیرد ؟
در واقع نامزدها حتی با بزرگ نمایی نواقص و تخریب یکدیگر که البته به نفع سیستم نیست و با ارائه وعده ها و شعارهای دست نیافتنی مدینه فاضله ای برای همگان می سازند غافل از آن که جامعه ما اکثرا یک جامعه توده ای و احساسی است و همه به دنبال " قهرمان " می گردند تا وظایف ذاتی و شهروندی خویش را بر دوش وی بیفکنند .
از نظر نگارنده تا زمانی که " جامعه مدنی " و " نهادهای مدنی " در کشور ما شکل نگیرند این دور تسلسل تا پایان گریبان گیر ما خواهد بود و همیشه باید در حال دوران بین چرخه " شورش " و " سکوت " باشیم .
چیزی که من همواره روی آن تاکید داشته و دارم فرآیند " مطالبه گری " است .
مطالبه گری با قهرمان زدگی تناسب و سنخیتی ندارد .
قبلا نوشتم ( این جا ) و تاکید کردم که رئیس جمهور ساز و کار انتخاب وزیر آموزش و پرورش را شفاف سازی کند .
زرافشان با کدام مکانیسم معرفی شد ؟
چرا رفت و بطحایی با کدام مکانیسم و ساز و کار آمد ؟
حداقل در 4 سال گذشته پس از دولت های نهم و دهم این " تشکل های فرهنگیان " بودند که نقش به سزایی در تعیین وزیر آموزش و پرورش داشتند .
" فانی " و " دانش آشتیانی " محصول لابی و برآیند تشکل های فرهنگیان اصلاح طلب بودند .
متاسفانه این فرآیند در عمل ناکارآمدی خود را به اثبات رساند و تشکل های حامی این وزرا به جای نقد کارشناسی اوضاع ، گرفتن خطاهای سیستم ، اصلاح و ارتقای فرهنگی سازمانی در آموزش و پرورش و ارائه گزارش های شفاف همه چیز را به حال خود رها کرده و بعضا مشغول سهم خواهی و تصاحب میزها و صندلی ها شدند .
اکنون نیزموافقت و مخالفت آن ها اکثرا از زاویه حفظ منافع شخصی و جایگاه سازمانی و حفظ تیول داری در وزارت آموزش و پرورش است .
تشکل های فرهنگیان که خود فاقد مانیفست و تئوری مشخصی برای فرآیند مطالبه گری و کنش گری معلمان هستند و حتی دارای توان گفت و گو و مذاکره با یکدیگر در یک جمع بسیار محدود نیستند چگونه می خواهند برای جامعه " مرجع " گفتمان سازی کنند ؟
الگوی فعالیت در این تشکل ها بیش از آن که بر مبنای کار تیمی و مدیریت بر مبنای هدف باشد بیشتر از جنس " رقابت " است ؛ پدیده ای که همزاد نظام آموزشی ما و نرم جامعه است .
تشکل های فرهنگیان باید افکار عمومی جامعه را نمایندگی و راهبری کنند و البته که باید در برابر عملکرد خویش پاسخ گوباشند .
حال در جامعه ای که " تحزب " به معنای واقعی آن تعریف و تببین نشده است و تشکل های فرهنگیان نیز در عمل نشان دادند که مسیر درست ، منطقی و قابل اطمینانی برای ارائه گزینه " مطلوب با ریسک کم تر " نیستند و حتی برخی از آنان سر بزنگاه جای پای وزیری مانند فانی را خالی کردند ؛ مکانیسم " جایگزین " چه خواهد بود ؟
بنابراین نباید خیلی از انتخاب و معرفی افرادی چون زرافشان و بطحایی و... متعجب شد .
در کشورهای توسعه یافته و دارای نظام " تحزب " این مسائل حل شده است .
احزاب کادرسازی می کنند ، سلسله مراتب تشکیلاتی وجود دارد ، شایسته ترین ها در درون احزاب و طی ساز و کارهای دموکراتیک بالا می آیند و جامعه هم تکلیف خود می داند و انتخاب می کند و مهم از همه این ها ، " پاسخ گو بودن " و " مسئولیت پذیری " حزب پیروز در برابر افکار عمومی است .
اگر حزبی نتوانست به برنامه ها و عده های داده شده عمل کند مردم در دور بعدی از " حق انتخاب " خود استفاده می کنند .
متاسفانه اکثرا نخبگان و روشنفکران جامعه ما نیز به وظایف خویش عمل نمی کنند و بسیاری از آن ها در این مواقع حساس در وادی " پوپولیسم " می غلطند و آدرس های غلط می دهند و تحرک خاصی برای افزایش چگالی آگاهی جامعه بروز نمی دهند .
می توان ادعا کرد که در جامعه توسعه و رشد نیافته ما تقریبا همه چیز از دریچه " سیاست " و " روابط و منافع شخصی " نگریسته شده و معیارهای مهم و راهبردی مانند " کارآمدی " در رتبه آخر قرار می گیرد .
حال چه باید کرد ؟
در آموزش و پرورش و به عنوان یک دستگاه محور توسعه چه اقدامی باید انجام داد تا یک ساز و کار و مکانیسم مشخص برای تعیین وزیر آموزش و پرورش تعریف و تبیین گردد .
اگر نمی توانیم جامعه را تغییر دهیم اما آموزش و پرورش که خانه دوم ماست را باید بتوانیم ترمیم و اصلاح کنیم .
مناسبات را از نو تعریف کنیم .
سیستم پایه گذاری کنیم تا شاهد این همه آزمون و خطا ، از بین رفتن سرمایه اجتماعی و اصطکاک تصاعدی نیروها و افکار نباشیم و انرژی سیستم معطوف به هم افزایی و نوآوری و خلاقیت گردد .
شاید این وضعیت در دستگاه های دیگر نیز الگو برداری شود .
در یادداشت پیشین در نقد اشتباهات استراتژیک دانش آشتیانی نوشتم ( این جا ) :
6- بارها روی تشکیل سازمان نظام معلمی تاکید کرده ام .
متاسفانه بسیاری چه در میان معلمان و چه در میان مسئولان تصور درست و یا جامعی از کارکرد این نهاد پیشرو ندارند .
برای این نهاد مدنی می توان کارکردهای مختلفی تعریف و تبیین کرد .
وقتی که نظام معلمی در یک ساختار از پایین به بالا و با مشارکت گسترده ، شفاف و قانون مند معلمان شکل می گیرد می توان ادعا کرد که این نهاد در صورت تاسیس افکار عمومی معلمان را نمایندگی می کند .
هر چهار سال بحث تعیین وزیر آموزش و پرورش مطرح می شود .
جناح های سیاسی هر یک از منظر خویش و برای آن که آینده سیاسی خود را تضمین کنند وارد این بازی می شوند .
تشکل ها و احزاب نیز مطابق عادت مالوف وارد پروسه سهم خواهی می شوند ...
آن چه که عاید و سهم معلمان از این کشاکش ها ، درگیری ها و ضایع کردن ها می شود به احتمال زیاد یک " وزیر خنثی ، بی تحرک و غیرپاسخ گو " است.
با این وضعیت میزان اعتماد و امید معلمان به عنوان یکی از ارکان مهم دستگاه تعلیم و تربیت به اصلاح سیستم رو به روز کاهش می یابد .
سازمان نظام معلمی به عنوان یک نهاد مرجع و تخصصی می تواند نظر خویش را در این مورد تسلیم نماید .
در صورت تشکیل سازمان نظام معلمی حتی میزان دخالت های غیرتخصصی و غیرقانونی از منابع مختلف به حداقل خواهد رسید .
وزیر آموزش و پرورش آینده واقعا مهم ترین اولویتش باید تاسیس و تثبیت درست ، علمی و منطقی این نهاد معلمی باشد . ..."
سخنی با مسئولان :
شیفت ( shift ) از زرافشان به بطحایی حاوی پیامی است .
قبلا هم تاکید کردم نیازی نیست در انتخابات سقف انتظارات جامعه را چند برابر کرد و پس از آن صحبت از معذورات و ملاحظات کرد .
جامعه این گونه چرخش ها و توجیهات – حتی اگر مصلحتی در آن نباشد – را نمی پذیرد .
تحلیل من این است که اگر این شیفت فرضا از روی آقای زرافشان به فردی مانند شهیندخت مولاوری گرایبش پیدا می کرد ممکن بود این وضعیت برای گروه ها و اقشار دیگر جامعه نیز بازتولید شود و این ممکن بود از نظر مسئولان عوارض و پیامدهایی داشته باشد ...
اما باید با مردم و معلمان صادق بود .
" ....نمی شود سخن از حاکمیتی بودن آموزش و پرورش راند و نسبت به این که چه کسی وزیر آموزش و پرورش می شود حساسیت مزمن داشت اما فرضا بیش از یک سوم مدارس کشور مخروبه باشند ، دانش آموزان در مدارس کپری و یا کانکسی و... با کم ترین امکانات تحصیل کنند ، آموزش و پرورش همیشه کسری بودجه داشته و تقریبا همه بودجه آن صرف حقوق پرسنل شود و اعتباری برای کیفیت بخشی نداشته باشد ، حق التدریس معلمان تا ماه ها پرداخت نشود ، برخی معلمان خرید خدمات ماهانه فقط سیصد هزار تومان حقوق بگیرند در حالی که حتی بیمه هم ندارند ( این جا ) ، اکثریت معلمان زیر خط فقر بوده و حتی یک بیمه تکمیلی کارآمد نداشته باشند ، در مدارس مشاور و یا مربی بهداشت نداشته باشیم و صدها مسائل ریز و درشت دیگر ... "
در این جا مخاطب من فقط شخص رئیس جمهور نیست .
اگر حاکمیت قادر به احصاء و پاسخ گویی مطالبات و حقوق آموزش و پرورش و ذی نفعان آن نیست اما داشتن یک وزیر باسواد ، با شهامت و مردمی حق طبیعی آنان است .
این را نمی توان " زیاده خواهی " انگاشت و صدای حق طلبی را وارونه شنید .
نتیجه طبیعی این کنش و واکنش ها پایین آمدن آستانه تحمل جامعه ، افزایش خشونت نسبت به گروه های مرجع و در نهایت این خواهد بود که مردم ایران در کنار مردم عراق پرخاشگرترین و عصبانی ترین مردم دنیا باشند .
باید صدای معلمان را شنید .
این حداقلی ترین خواسته است .
سخنی با معلمان :
از نطر بنده و همان گونه که قبلا نیز بیان کردم چهره هایی مانند زرافشان ، بطحایی و... با اندک تفاوتی از دایره بسته مدیران آموزش و پرورش هستند هر چند ممکن است در ارزیابی کارشناسانه بطحایی در یک پله بالاتر از زرافشان قرار بگیرد .
تحلیل من این است که در صورت رای اعتماد مجلس به بطحایی همین وضعیت موجود با اندکی تغییرات حفظ خواهد شد و البته بطحایی سعی خواهد کرد نیروهایی که باعث کوج اجباری وی به سازمان مدیریت و برنامه ریزی شده و او را از فرصت " وزارت " محروم کردند را از صحنه خارج نماید ...
همین که معلمان توانستند با توسل به مطالبه گری هوشمندانه و خردمندانه اتحاد و لابی نیروهای غیرپاسخ گو و پشت پرده را در هم بشکنند و زرافشان را وادار به انصراف کنند گام بسیاری مهمی در فرآیند مطالبه گری است .
مهم این است که این کار با حداقل هزینه انجام شده است .
در کنش گری نباید نگاه " صفر یا صد " داشته و یا مطلق نگاه کنیم .
باید در نظر داشت که وزیر شدن بطحایی و... به معنای به آخر خط رسیدن و پایان دنیا نیست !
جامعه ما توسعه نیافته است و نهادهای مدنی در آن شکل نگرفته است .
توهین ، اتهام پراکنی ، تخریب و... در شان فرهنگیان و معلمان نیست .
باید بتوانیم یکدیگر را تحمل کرده و گفت و گو کنیم .
معلمان باید با هوشمندی خود ثابت کنند که همچنان " گروه مرجع " هستند و البته این نیازمند استمرار مطالبه گری در چارچوب قوانین و حرکات مسالمت آمیز است .
جنس مطالبه گری و کنش گری از نوع آرام ، تدریجی ، مستمر و رو به آینده است .
" نهادسازی " باید نخستین اولویت وزیر آینده آموزش و پرورش و به ویژه معلمان باشد .