آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دستی و دست هایی را یارای بازکردنش نیست. اغلب گمان می کنند دست خالی و فقر مالی، علت اصلی نابه سامانی آن است و نظر می دهند که فرضا اگر دستمزد معلمان تا سطح سایر کارمندان ارتقا یابد، فتح و فرجی دربرون رفت آن از تنگناهای موجود حاصل خواهد شد.
معمولا اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات های ریاست جمهوری است.این نیز قبل از آنکه به خاطر همت و عنایت تازه ای در حل مسائل آن باشد، بیشتر به واسطه ی چمعیت قابل توجهی است که خانواده بزرگ فرهنگیان دارند و تاثیر تعیین کننده ای در رویش و یا ریزش آراء نامزدها می گذارند حتی پس از انتخابات و تا تشکیل کابینه و معرفی یکی به عنوان وزیر این وزارتخانه ، داستان آموزش و پرورش بر سر هر بازاری هست و در این مدت نقد و نظر و راهکارهای بسیار و اغلب از ذهن و زبان اهالی دل نگران اوضاع آموزشی گفته و شنیده می شود.
نکته قابل توجه اینکه غالب تاکیدات و انتظارات حول نظام آموزشی توسط معلمان عنوان می شود و فرضا دانش آموزان و اولیای آنها در این زمینه همنوایی ندارند و بی اعتنایی پیشه می سازند.
اهم مطالب معلمان نیز در باب پائینی سطح حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و یک سری مسائل رفاهی و صنفی است.
در ازدحام این حرف و حدیث ها، معضلات آموزشی و پرورشی نظیر ضعف عدالت آموزشی، نبود تجهیزات، ایراد شیوه های آموزشی و امثال آن به فراموشی سپرده می شود و به ندرت معلمی در باب آنها سخن سر می دهد.
گفتیم که اوج مواجهه با مسائل مربوط به وزارتخانه در زمان معرفی وزیر جدید است.همگان از وزیر نوظهور انتظار معجزه دارند و برای همین گمان می کنند اگر یکی بیرون از نظام آموزشی و ترجیحا از دانشگاه برگشته، اختیار امور را به دست گیرد، بهتر و بیشتر می تواند اوضاع آن را رصد کند. شاید برای همین است که سال هاست مثلا از آقای نجفی به عنوان آخرین ناجی و حامی وزارتخانه یاد می شود که باز هم می تواند گره از کار فرو بسته ی آن بگشاید اگر بگذارند! اما این کم لطفی و بی اعتنایی به خود معلمان و شاغلان در وزارتخانه از سویی و امید بستن به هنرنمایی اهل دانشگاه از سوی دیگر، چه معنا و مقصودی داریم؟ آیا خبر از نوعی خود کم بینی و یا بی اعتمادی به سایر همکاران ندارد؟ آیا به صرف ملاحظه ی عملکرد قبلی چند همکار در سطح وزارت ، می توان به طور کلی نسبت به نوع کار دیگران نیامده در این سطح،قضاوت کرد؟
مسئله بر سر ابهام و تردید نسبت به نوع و نیت خدمت دوستان دانشگاهی در سطح وزارت نیست بلکه زمینه یابی نوعی خودباوری و هنموایی با هم در حل مسائل مشترک مورد نظراست.
اگرچه بازهم نکته ی ظریفی در این میان وجود دارد و آن اینکه نظام آموزشی چون چندان جرات و جسارت خلاقانه و خردورزانه ندارد، معمولا محافظه کار پرور و محتاط محور است و به همین خاطر دست پرورده های آن حتی اگر بتوانند، نمی خواهند در صدر وزارت قرار گیرند.
اضافه براین ،بخش اعظمی از نیروهای زبده و کارآمد آموزش و پرورش نیز در زد و بند سیاسی کاری های مرسوم ، فعالیت صنفی را با کار سیاسی در هم می آمیزند و به تدریج تحلیل می روند.
واقعیت این است که نظام آموزشی ما، ظرف محدودی است که که ظرفیت و قابلیت خاص خویش را دارد و گاهی فراتر از حوصله و سلیقه ی آن می نشینیم و می اندیشیم.
ناله ی این نظام از فقر کاردانی و کارشناسی نیست. با تئوری های مدرن آموزش و پرورش هم بیگانه نیست. همه ی کم و کیف امور آموزشی و پرورش را همه ی معلمان می دانند و حتی راه حل برایشان هم دارند.
دردرسرهای ما از نابه سامانی روابط انسانی است و نهادینه شدن پاره ای رفتارهای میان بر نظیر دروغ گویی، سلطه ی روابط بر ضوابط ، تدوین طرح های شعارهای،زد و بندهای اداری ، سوء استفاده از موقعیت اداری ، حیف و میل بودجه دولتی و نظائر آن است ؛ فارغ از این ها هم این نظام با وجود آن همه تعریف و تئوری های رنگارنگ که می تواند و باید چنین و چنان باشد،اما در عمل متاسفانه به شدت سیاست زده است و قبل از آنکه پیشرو و موثر بر سیاست باشد، به شدت پیرو و متاثر از آن است.
گفتن ندارد اما هر اداره ی آن بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در واپسین هر ماه، دستمزد کارگرانش را توزیع می کند و البته در خلال آن، امر آموزش نیز با مشارکت بچه های مردم ،روند و روال معمول و عادی خویش را می پیماید. برای همین است که بعید نیست بسیاری از منتقدان و فعالان صنفی ، اگر روزی به آرزوی دیرینه ی خویش در هماهنگ سازی حقوق معلمان با سایر کارمندان برسند، چه بسا مشکلات آموزش و پرورش را تمام شده تلقی خواهند کرد !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید