اخيراً هجمههايی به ماهيت وجودي دانشگاه فرهنگيان به چشم ميخورد كه دلايل بيشماري را ميتوان برآن مترتب دانست. اما آنچه كه از اهميت برخوردار است نگاه عاميانه به ماهيت ذاتي دانشگاهها از سوي محافل دانشگاهي است كه خود جاي تامل بسياري دارد و با سياستگذاريهاي علمي كشور در توليد دانش به خصوص علوم انساني منافات دارد.
آنچه كه در نگرش عاميانه از ماهيت دانشگاهها تعبير ميگردد اين است كه تمام دانشگاهها داراي كاركردي مشابه هستند كه همه آنان دانشجو را ميپذيرند و آموزشهاي يكساني را (با كيفيت كمتر و يا بيشتر) به دانشجويان ارائه ميدهند تا دانشجويان بتوانند با اين آموختههاي كسب شده به جامعه فايده برسانند. اما حاصل چنين نگرشي عاميانه، عدم توسعه دانش و توليد علم بخصوص در حوزه علومانساني توسط دانشگاهها شده است.
آنچه از ماهيت ذاتي دانشگاهها برداشت ميگردد اين است كه كارآمدي عملي دانشگاهها مشروط به فعاليت آنان براساس ارزشهاي غالبي است كه براي آنان تعريف شده است. بنابراين دانشگاه ها به فراخور ارزش هاي غالب تعريف شده به دستههاي گوناگون تقسيم ميگردند واين دستهبندي بيانگر كهتري و بهتري دانشگاهها نيست بلكه بيانگر نيازمندي دستههاي گوناگون دانشگاهي به يكديگر براي توسعه علمي و نظريهپردازي در محافل علمي ميباشد. به عبارتي در فرآيند نظريهپردازي در هر حوزهاي به خصوص علومانساني نيازمند تعامل نظريه و واقعيت هستيم كه دستههاي متفاوت از دانشگاهها با ارزشهاي متفاوتي كه تعريف شدهاند امكان اين تعامل را براي يكديگر ميتوانند فراهم سازند.
براين اساس،ماهيت وجودي دانشگاهها موجب ميگردد تا براي توسعه،دانشگاهها به دستههاي متفاوت بشرح زير تقسيم شوند:
- دانشگاههايي با هدف توسعه مرزهاي دانش،
- دانشگاههايي با هدف توسعه فناوريهاي دانشبنيان،
- دانشگاههايي با هدف توسعه براي ارتقاء،
- دانشگاههايي با هدف توسعه مهارت ها،
- دانشگاههايي با هدف توسعه اشتغال.
اين تقسيمبندي به منزله اين است كه دانشگاههايي كه در فرآيند توسعه براي توسعه مرزهاي دانش، ارزشگذاري شدهاند نيازمند فعاليتهاي ساير دانشگاهها هستند تا بتوانند تئوريهاي خود را با واقعيت حاصل از ميزان توسعهاي كه از فعاليت ساير دانشگاهها ايجاد شده است تطبيق دهند و در صورت وجود بيقاعدگي(ناهنجاري) در گشودن مرزهاي دانش لايههاي بنيادين فكري خود را مورد تجديد نظر قرار دهند.يعني پديدهها را با دقت بيشتر و ابهام كمتر تعريف كنند. بدين ترتيب در فرآيند نظريهپردازي و نظريهآزمايي، شناخت علمي از آسيبها، فراهم آيد.
براساس اين تقسيمبندي فرضا دانشگاهي مانند دانشگاه تهران و دانشگاههاي مشابه براي توسعه مرزهاي دانش ارزشگذاري شده است؛بنابراين نبايد از اين دانشگاه و دانشگاههاي مشابه انتظار داشت الزاماً به آموزش فارغالتحصيلي بپردازد تا در مدارس تدريس نمايند. همچنين دانشگاهي مانند دانشگاه فرهنگيان به عنوان دانشگاهي براي توسعه مهارت هاي معلمي ارزشگذاري شدهاند و هدف اين دانشگاه نبايد اين باشد كه مرزهاي جديدي از دانش را درنوردد. درحالي كه براي سياستگذاريهاي علمي كشور در توليد دانش و نظريهپردازي به وجود هر دو دانشگاه براي تعامل بين نظريه و واقعيت نياز است.
به نظر ميرسد چنين هجمه ناجوانمردانه به دانشگاه فرهنگيان و ارائه اين مطلب كه آموزش مهارت معلمان بايد به دانشگاه ها سپرده شود و به ميان كشيدن اصل قانون اساسي كه وظيفه آموزش و پرورش را آموزش تا پايان متوسطه ميداند؛ ناشي از فرار دانشگاهيان علوم انساني دانشگاههاي مادر از پاسخ گويي آنان در تئوريپردازي علوم انساني مبتني بر بوميسازي و واقعيتهاي موجود و ضعف اعتماد به نفس و تقليد و حيرتزدگي در برابر فرهنگ غرب و گسستگي از معارف و فرهنگ ملي و ديني و شيوع كاسبكاري و سودجويي در آموزش و تحقيق و استفاده ابزاري از علم ميباشد. چراكه هماكنون دانشگاههابا انتقال دانش كسبشده از ساير كشورها به دانشجويان و بدون توليد دانش بومي و حداكثر ترجمه كتاب، فعاليت خود را توجيه و بدون در نظر گرفتن انتظاري كه از اين دسته از دانشگاهها براي توسعه مرزهاي دانش ميرود،با استفاده از فارغالتحصيلان خود، ويتريني از توليدات، بدون اهميت به ميزان تاثيرگذاري آن در توسعه كشور ارائه ميدهند.
اگرچه تاكنون دانشگاه فرهنگيان در تحقق دانشگاهي با اهداف ارزشگذاريشده براي خود موفق نبوده است اما با قبول اهميت تقسيمبندي دانشگاهها براساس كاربردهاي عملي آنان و شناخت جايگاه و نقش اين دانشگاه در خط توليد دانش و فايدهاي كه درسياستگذاري علمي كشور براي توليد نظريهپردازي خواهد داشت، ميتوان كاركرد عملي اين دانشگاه را در محافل علمي به طور ويژه نمايان نمود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید