چاپ کردن این صفحه

شیرزاد عبداللهی / همکار گروه صدای معلم

سیف الله بیداری دبیر باز نشسته بهبهانی خود را دار زد : خبرسازی در جهت اجرای یک پروژه سیاسی ؟!

در خصوص علت خودکشی دو روایت منتشر شده است. یکی روایت خانواده و دوستان آن مرحوم و دیگری شعر گونه های کانال های تلگرامی / صدیقه بیداری دبیر زیست شناسی شهر بهبهان  : "برادرم در اثر آشفتگی ذهنی ناشی از مصرف قرص های اعصاب مرتکب این عمل شد" / یداالله صادق پور فرهنگی بازنشسته :  "این قرص ها نوعی روان پریشی در وی ایجاد کرده بود که در نهایت منجر به اقدام وی به خودکشی شد/ کانال کانون صنفی معلمان :  "سیف الله «بی دار ی» از سرِ « نداری » خود را به «دار» آویخت." /  کانال  کانون صنفی نوشت : «زنده باد مرگ»، «مرده باد زندگی». مرده باد من که خبر انتحار معلم علومم را می نویسم. مرگ بر من / در روایت گروه تلگرامی کانون صنفی اصل رسانه ای نقل خبر از "منبع معتبر" رعایت نشده است/ روایت کانون صنفی از مرگ مرحوم بیداری فاقد "جزییات" خبری  است/ کانون صنفی از کجا فهمید که آن مرحوم طرفدار تقسیم مزه پپسی و تقسیم باغ ملی و چکمه های لاستیکی و شربت سیاه سرفه ... بوده است/ استفاده از عنوان فرهیجته برای معلمان در برخی گروه های تلگرامی معلمان ، نوعی تعارف الکی برای جا انداختن شایعه و تبلیغات به جای خبر است/ گیرم روایت شما درست !خودکشی ؟ فقر و نداری ؟ یاس و درماندگی ؟ افسردگی ؟کدام یک از این چهار فاکتور، منزلت معلم را در چشم اقشار دیگر و دانش آموزان ارتقا می دهد/ منزلت چیزی نیست که با بخشنامه دولت یا وزیر به دست بیاید. منزلت معلم تابع عملکرد و رفتار معلم است / پول داشتن فاکتور مهمی برای منزلت اجتماعی نیست/  بساز و بفروش ها پول دارند اما منزلت اجتماعی ندارند/ اعمال بعضی از طرفداران ارتقای منزلت و معیشت معلم، حکایت کسی است که بر سر شاخ نشسته بود و بُن شاخه را می برید/ کانال تلگرامی کانون صنفی : او قربانی سیستم طبقاتی است که  فرادستان بر ما و تحمیل کرده اند...جامعه فرهنگی کلاس های درس و مدرسه را ببندندتا انسانیت  و ارزش های انسانی نمیرد/ کانال کانون صنفی سعی می کند خودکشی یک بازنشسته را تبدیل به موضوعی سیاسی و ایدئولوژیک کند/  اینکه بازنشستگان به کمی حقوق خود اعتراض کنند ، حق آنهاست ، اما استفاده ابزاری کانال تلگرامی کانون صنفی  از مرگ یک بازنشسته و بازی با آبروی یک خانواده فرهنگی عملی ضد اخلاقی است ...

 

تحلیل دلایل خودکشی سیف الله بیداری فرهنگی بازنشسته  سیف الله بیداری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش بهبهان ، دو روز پیش در پارکینگ منزلش خود را به دار آویخت. خودکشی این معلم بازشسته  واقعیتی است که همه روی آن توافق دارند، اما در خصوص علت خودکشی دو روایت منتشر شده است. یکی روایت افراد خانواده و بستگان و دوستان آن مرحوم و دیگری شعر گونه های فاقد منبع از زبان افراد ناشناس که با جملاتی احساسی در گروه های تلگرامی معلمان از خودکشی مرحوم بیداری  روایتی صنفی و احساسی و ارائه می دهند. روایت غالب در گروه های تلگرامی معلمی که در خدمت یک پروژه اعتراضی برنامه ریزی شده است ، در این جمله شعرگونه خلاصه می شود : "سیف الله «بی دار ی» از سرِ « نداری » خود را به «دار» آویخت." منابع ناشناس از نامه ای خبر می دهند که گویا در جیب متوفی پیدا شده و در آن نوشته است:  «ناچارم. نمی توانم زندگی ام را از لحاظ مالی تامین کنم». مدعیان خودکشی اعتراضی مرحوم بیداری هیچ سندی و یا شاهدی برای تایید ادعای خود مبنی بر خودکشی اعتراضی به خاطر نداری معرفی نکرده اند.

یک گروه تلگرامی وابسته به کانون  صنفی نوشت:  "اگر چه آقای «بیداری» در خواب عمیقی فرو رفت، اما مرگ او تلنگری است برای ما خواب زدهای چرت آلوده. پایان او آغاز کلاس درس ماست. پس «زنده باد مرگ»، «مرده باد زندگی». مرده باد من که خبر انتحار معلم علومم را می نویسم. مرگ بر من که در شهرم و در حوالی خانه ام معلمی خود را برای معاش زندگی، حلقه آویز می کند. آقای معلم لطفن نمیر! آقای «بیداری» لطفن نخواب!" و بعد از این جملات آنارشیستی و بی سرو ته، نویسنده  با تحریف شعر فروغ فرخزاد می نویسد : "شاید یک روز کسی بیاید و سفره را بیندازد و نان را قسمت کند و مزه ی پپسی را قسمت کند و باغ ملی رفتن را قسمت کند و شربت سیاه سرفه را قسمت کند و نمره مریض خانه را قسمت کند و چکمه های لاستیکی را قسمت کند و سینمای فردین رفتن را قسمت کند و هرچه را که باد کرده باشد قسمت کند و سهم ما را هم بدهد."

در  روایت گروه تلگرامی کانون صنفی اصول خبر نویسی از جمله نقل خبر از "منبع معتبر" رعایت نشده است. خبر از قول همکار ، شاگرد ، همسایه و همشهری هایی است که نام و نشانی ندارند . نکته مهم تر اینکه روایت این گروه تلگرامی "جزییات" ندارد و صرفا مشتی جملات تهییج کننده و شاعرانه است که احساسات مخاطب را نشانه گرفته است. لحن مطالب عمدا حماسی انتخاب شده است تا خواننده جرات پرسش و تردید در روایت را نداشته باشد. روایت مرگ مرحوم بیداری ، مانند اغلب مطالب گروه های تلگرامی معلمان ، فاقد منبع معتبر، فاقد جزییات و انسجام منطقی، شعاری و بسیار سطحی است. درج چنین مطالبی نشان می دهد که گردانندگان این گروه ها اعتقادی به "فرهیخته" بودن بودن معلمان ندارند و عنوان فرهیخته که اغلب دنبال نام معلم می آورند، نوعی تعارف برای جا انداختن شایعه به جای خبر است. سایت ها و گروه هایی که شایعه را جانشین  خبر می کنند به جای شعور مخاطب ، عواطف و احساسات او را نشانه می گیرند.

در همین متن با عنوان "آن مَرد، مُرد تا مُرد "می نویسند : "چگونه می شود کسی که سال های آزگار، امید به آینده را به شاگردان می آموخته خود از نومیدی و افسردگی در یک آن، خودکشی کند؟" این سوال را به این شکل هم می توان از نویسنده این یادداشت احساسی تشکل صنفی پرسید که : "چگونه می شود کسی که سال های آزگار در اوج بیداری ، اسیر نداری بوده و به جای یاس ، امید به آینده را به شاگردان می آموخته ، یکباره یادش بیاید که ندار است و امید خود را از دست بدهد و از روی آگاهی و به عنوان اعتراض به زندگی خود پایان دهد؟ " ضمنا کسانی که حتی یک فکت در مورد مرگ این عزیز ارائه نمی دهند از کجا می دانند که آن مرحوم طرفدار تقسیم مزه پپسی و تقسیم باغ ملی و چکمه های لاستیکی و شربت سیاه سرفه ... بوده است؟ نویسنده یا نویسندگان باید برای اثبات اینکه آقای بیداری به دلیل فقر به آخر خط رسیده چه سند و مدرک و شاهدی دارند؟ تفسیر ایدئولوژیک از یک حادثه نوعی مصادره به مطلوب است.

در متن  تحریک آمیزی در کانال کانون صنفی معلمان آمده است : " همکار من خودکشی نکرده است بلکه قربانی سیستم طبقاتی است که  فرادستان بر ما و ایشان تحمیل کرده اند و مردم را به حال خود واداشته و در این وانفسا خود به تماشا نشسته اند. امروز باید جامعه فرهنگی کلاس های درس و مدرسه را ببندند تا انسانیت و ارزش های انسانی در کنار مرگ انسان هایی چون ایشان نمیرد. ایشان خودش را کشت تابه ما بفهماند که انسانیت و دادگری و عدالت باید زنده بماند. از نگاه من او آزاد مردی است که جانش را قربانی کرد تا من به هوش آیم وبی عدالتی؛ ستم؛  دروغ  ؛ دورویی و ریاکاری و هر آنچه پست و ناانسانی است کناربگذارم. وای برمن! وای بر ما که چگونه خواب غفلت ما را در ربوده است . آیا زمان آن نیست دست در دست هم نهیم وبرای ریشه کن کردن تبعیض برخیزیم ؟" تمام این مطالب برداشت نویسنده از خودکشی یک فرد بیمار است . ظاهرا برای بعضی ها هدف ، وسیله را توجیه می کند ؛ مثلا می توان برای جا انداختن یک تحلیل و تفسیر صنفی واقعیت را تحریف کرد.

اصلا فرض کنیم روایت شما واقعی است و یک دبیر بازنشسته از فقر و نداری خودکشی کرده است ؛ کدام بخش از این داستان حماسی است ؟ کدام بخش آن به ارتقای منزلت معلمان شاغل و بازنشسته  کمک می کند که شما با  این همه اشتیاق آن را بازنشر و آب و تاب می دهید؟ آیا هرکس فقیر و ندار بود باید خودکشی کند؟ در فرهنگ و عرف ما بر خلاف برخی فرهنگ ها مانند فرهنگ ژاپن که « هاراگیری » را عملی افتخار آمیز می دانند ، خودکشی فعل نکوهیده ای است.  بازنشر این روایت فاقد سند چه نسبتی با ارتقای معیشت و منزلت معلمان دارد؟ خودکشی کردن ؟ فقر و نداری ؟ یاس و درماندگی ؟ افسردگی ؟... کدامیک از این چهار فاکتور ، منزلت معلم را در چشم اقشار دیگر و دانش آموزان و اولیا  بالا می برد؟ از نمایش فقر معلم و پلاکاردهای "معلم گرسنه است" چه نتیجه ای حاصل شد که حالا از خودکشی یک بازنشسته حاصل شود؟ به نظر می رسد بعضی گروه ها برای اهداف سیاسی خود و تحریک احساسات فرهنگیان از مرگ یک معلم بازنشسته سوء استفاده می کنند.

اعتبار و منزلت و مرجعیت و خلاصه احترام معلم در جامعه دست خود معلم است. معلم اگر درست کارش را انجام دهد ، اگر به دانش آموز و خانواده دانش آموز احترام بگذارد ، اگر در میان فامیل خودش عزت نفس داشته باشد و چشمش دنبال در آمد و دارایی دیگران دو دو نزند. اگر اطلاعات عمومی و اجتماعی خود را به روز کند ، اگر لباس تمیز بپوشد و کفش واکس زده به پا کند،اگر در مدرسه به خاطر نمره ارزشیابی و یا اضافه تدریس جلوی مدیر و ناظم خودش را کوچک نکند ، همه او را مرجع می دانند و منزلتش بالاترین منزلت ها است. منزلت چیزی نیست که با بخشنامه دولت یا وزیر به دست بیاید. حتی پول داشتن هم در جامعه ما فاکتور مهمی برای اعتبار اجتماعی نیست.  اعمال بعضی از طرفداران ارتقای منزلت و معیشت معلم، حکایت کسی است که بر سر شاخ نشسته بود و بُن شاخه را می برید. اعمال نومیدانه مانند تمسک به خودکشی یک معلم بازنشسته ، سردادن این فریاد که معلم گرسنه و فرودست و بدبخت است ، کم کاری در کلاس ، پرخاشگری نسبت به کارمند بانک و مهندس و پزشک و روزنامه نگار  و ...، تندگویی و بدزبانی و طلبکار بودن از عالم و آدم ، منزلت معلم را در چشم جامعه کاهش می دهد.

حالا ببینیم اصل داستان به روایت خانواده چه بوده است. آیا روایت خانواده معتبر است ؟ تا زمانی که روایت متفاوتی مبتنی بر سند و مدرک از مرگ این همکار محترم ارائه نشود روایت خانواده معتبرترین روایت است. روایت خانواده فقط هنگامی زیر سوال می رود که مدعیان اسنادی در تایید روایت متفاوت خود ارائه دهند. روایت خانواده در مقابل شایعه و اظهارات احساسی و سیاسی افراد ناشناس معتبرتر است. صدیقه بیداری خواهر مرحوم «سیف ا... بیداری» می گوید ( اینجا) : "برادرم تمکن مالی خوبی داشت و اقدام وی به خودکشی مربوط به تصادف وی در14 فروردین سال جاری است که در این تصادف از ناحیه پا دچار شکستگی شد و حین آزمایشات لازم، پزشکان متوجه مشکل قلبی برادرم شدند که در نهایت، نیاز به عمل قلب باز پیدا کرد، بعد از این عمل، وی دچار افسردگی شدید شد، طوریکه 2 هفته در بخش اعصاب و روان بیمارستان بستری گردید و روزانه به تجویز روان پزشک مربوطه، تعداد 8 قرص اعصاب مصرف می کرد. این قرص ها برای برادرم، آشفتگی ذهنی ایجاد کرده بود که البته موضوع را با دکتر معالج وی در میان گذاشتم اما نظرش ادامه مصرف بود."

خانم صدیقه بیداری که خود نیز دبیر زیست شناسی با 29 سال سابقه کاری در شهر بهبهان است می گوید : "برادرم در اثر آشفتگی ذهنی ناشی از مصرف قرص های اعصاب مرتکب این عمل شد" یداالله صادق پور  از همکاران بازنشسته و دوست قدیمی مرحوم بیداری نیز مرحوم را فردی خونگرم و اهل معاشرت معرفی و تصریح کرد: "مرحوم بیداری این اواخر وقتی اما نزد همکاران قرار می گرفت، حدود 5 دقیقه یا بیشتر زمان نیاز بود تا وی متوجه موقعیت مکانی خود شود." وی نیز علت خودکشی معلم بازنشسته را مصرف قرص های اعصاب دانست و خاطر نشان کرد: "این قرص ها نوعی روان پریشی در وی ایجاد کرده بود که در نهایت منجر به اقدام وی به خودکشی شد." این روایت به این دلیل معتبرتر است که راویان آن اسم و شناسنامه دارند. ضمنا هر دو فرهنگی هستند یکی شاغل و یکی بازنشسته . هر دو از نزدیک با متوفی ارتباط داشته اند . دلیلی ندارد که اینها دروغ بگویند اما افرادناشناسی که متن های شاعرانه و ایدئولوژیک و بدون جزییات می نویسند ، حرفشان راست باشد. ضمنا هیچ دلیلی وجود ندارد که این افراد ناشناس بهبهانی و از شاگردان و دوستان و همسایگان مرحوم بیداری باشند.

روایت خانواده و دوست مرحوم بیداری دارای جزییاتی است که می توان صحت آنها را مورد راستی آزمایی قرار داد مانند : تصادف در فروردین ماه امسال ، عمل قلب باز ، بستری شدن در بخش اعصاب و روان بیمارستان به مدت دو هفته ، داشتن تمکن مالی خوب ، مشکلات روانی مرحوم در ماه های پایانی زندگی او... در شهر کوچکی مانند بهبهان که معمولا افراد به صورت چهره به چهره همدیگر را می شناسند این جزییات  نمی تواند ساختگی باشد. اگر هم ساختگی باشد خیلی زود لو می رود . برعکس ، راویانی که سعی می کنند خودکشی این مرحوم را  اعتراض  به وضع مالی و معیشتی اعلام کنند فاقد نام و شناسنامه اند و روایتشان جزییات ندارد و صرفا بر اساس دیدگاه خود خبر سازی می کنند . من دلایل این خبر سازی را می دانم و فقط سربسته می گویم که این خبر سازی در خدمت اجرای یک پروژه سیاسی است که قرار است در روزهای آتی اجرا شود. اینکه بازنشستگان به کمی حقوق خود اعتراض کنند ، حق آنهاست . اما استفاده ابزاری از مرگ یک بازنشسته و بازی با آبروی یک خانواده ، عملی ضد اخلاقی است.


 ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

پنج شنبه, 23 -8156 21:29 خوانده شده: 3511 دفعه

در همین زمینه بخوانید: