" البته اگر یک روز به ناچار با مرگ روبه رو شوم که می شوم ، مهم نیست ؛ مهم این این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته است " ( صمد بهرنگی )
صمدبهرنگی 29 سال زندگی کرد و چون شغل او معلمی بود بیشتر به صفت معلم شناخته می شود. از همین رو بیش از آن که سیاسیون یا مبارزان سیاسی یا ادیبان و اهالی نقد و ادب به کار او بپردازند ، شایسته است که آموزگاران و دبیران و فرهنگیان به او کارنامه او بپردازند و آن را در بوته نقد قرار دهند.
کشورهای درحال توسعه یا در حال گذار دارای خصوصیاتی هستند که در کشورهای بسته و سنتی یا کشورهای توسعه یافته مشاهده نمی شود و یا کمتر دیده می شود ؛ از جمله این خصوصیات و ویژگی های کشورهای درحال گذار ، عدم تعادل ، عدم بالانس و عدم نرمال بودن و در نهایت افراط و تفریط در قضاوت و داوری ها و رفتارها و تصمیم ها است.
صمدب هرنگی و زندگی و کارنامه او نمونه عینی و مهمی فقدان اعتدال و نرمالیسم است .
از شیفتگی و شیدایی تا نفرت و تخریب :
روزگاری در دهه چهل تا پنجاه ؛ صمد بهرنگی توسط مبارزان سیاسی یا نویسندگانی مانند آل احمد، نماد و اسطوره مبارز راه عدالت خواهی و ستم ستیزی و دفاع از حقوق مردم ایران معرفی و تبلیغ شد و از صمد به عنوان معلم کودکان و آموزگاران و سیاسیون و توده ها یاد می شد به طوری که صمد پیکارگر نبرد با امپریالیسم و استثمار و نبرد طبقاتی تلقی شد.
کسی در فکر خود هم تصور نمی کرد نقدی بر صمد داشته باشد و به ارزیابی او بنشیند. همه او را می ستودند و همه از او جز نیکی و بزرگی و ایثار و گذشت چیزی نمی گفتند.
فصل دوم از زندگی صمد بهرنگی از پایان دهه شصت و به ویژه دردو دهه اخیر شروع شده است .پایان جنگ و فروپاشی بلوک شرق و پایان افسانه کمونیسم باعث شد تا بهرنگی و کارنامه او نیز به زیر تیغ نقد کشیده شود و منتقدین از زوایای دیگری به او و زندگی او بنگرند.
در این دوره صمد نه یک اسطوره نه یک مبارز نه یک عدالت خواه ضد استثمار و ضد امپریالیسم و نه آموزگاری نمونه و فرهیخته و الگو بلکه معلمی ساده که با اهدافی سیاسی ایدئولوژیک برای جنگ و نبرد طبقاتی علیه استثمارگران وارد شغل معلمی شده است و دانش آموزان برای او حکم ابزار را دارند و کتب و قلم او و نظرات او نه تنها قابل الگوبرداری نیست که خود باعث بدآموزی و انحراف و ضدتربیتی و ضد اقتضای معلمی و دانش آموزی است .جنگ و ستیز و دروغ گویی و کینه ورزی آموزه های او هست و قصه ها و داستان های او جایگاهی در ادبیات ایران نیز نمی توانند داشته باشند.
در همه این داوری ها درباره صمد چه در دوره نخست زندگی او در دهه چهل و پنجاه و چه در دهه هفتاد تاکنون هم واقعیت هایی نهفته است و هم خطاهای روشی را واجد است.
این خطاهای روشی باعث شده است واقعیت صمد در هر دو دوره زندگی او دیده نشود و یا کمتر به چشم آید. چه در هنگامه ای که صمد مبدل به یک اسطوره غیرقابل نقد و دسترسی شد و چه در دوره ای که او را متوهمی تخریب گر و ویرانگر که حرفی برای آموختن و گفتن ندارد به نوعی صمد قربانی شد اگرچه خود نیز قربانی گفتمان زمانه شد.
مهمترین خطای روشی در برخورد با صمد بهرنگی ، جابه جایی تاریخ و عدم نگاه تاریخی به زمینه و زمانه ای که صمد بهرنگی را ساخت است .صمد در اوج جدال بلوک غرب و شرق و شکاف طبقاتی در جامعه ایران که ناشی از تزریق افزایش قیمت نفت به جامعه ایرانی و اصلاحات ارضی و استبداد نظامی و سرکوب نیروهای پارلمانتیست و قانون گرا بود دست به قلم و فعالیت زد و حس عدالت خواهی و شور خدمت به خلق او را در اوج جاذبه مارکسیسم مسحور مبارزان سیاسی کرد و او برای خود رسالتی عظیم دراین راه می دید.
پس ، توصیف واقع بینانه از زمانه او اولین گام نقد او هست .
خطای روشی دیگر این است که صمد را به سیاست تقلیل دهیم و همه زندگی و آثار او را با پوسته ای از سیاست و سیاست زدگی و ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک ببینیم و ارزیابی کنیم .
اگر خود را به تاریخ دهه چهل ببریم و از سوی دیگر پوسته سیاست و ایدئولوژی را از زندگی و آثار او به کناری بزنیم حاصل آن چه خواهد بود؟
به نظر نگارنده ، دیگر افسانه نبرد علیه امپریالیسم و جنگ و نبرد طبقاتی خشونت بار همراه با اسطوره سازی و قدسی سازی از رفتار مبارزان سیاسی و نگاه ابزاری سیاسی داشتن به کودکان سال هاست که به پایان رسیده است و جای آن را تعلیم و تربیت برای پرورش دانش آموزانی که مبدل به شهروندانی مسئول برای کسب و کاری حرفه ای و تخصصی گرفته است تا بتوانتد به صورتی مسالمت آمیز و مدنی و دگرپذیر زندگی سالم که متناسب با توسعه پایدار باشد داشته باشند .
حال صمد بهرنگی در این میانه چه جایگاهی دارد؟
صمد بهرنگی و کارنامه او در دهه نود برای آموزگاران نه صمدی دیگر شدن (که نه ممکن است و نه مفید) بلکه آموختن از روش جست و جوگری او ، تعهد و مسئولیت پذیری او در آموختن از محیط و زمانه خود از تحقیق پژوهی او و قدرت اتکا به نفس او و اراده تفکر و نقادی اوست .
صمدبهرنگی هم معلم بود در سر کلاس های آذربایجان ، هم نویسنده ای دست به قلم و توانا و هم محقق و پژوهشگری درحوزه ادبیات کودکان و ادبیات فولکوریک ایران خاصه آذربایجان که این آثار او خود یک منبع برای محققان و ادیبان است در شناخت دیار آذربایجان و قصه ها و افسانه های آذربایجان و هم خود نوعی تجربه اندوزی برای روندگان یا آغازکنندگان این راه هست.
برخورد کلیشه ای و قشری و سطحی و رمانتیک با صمد و آثار او در دهه چهل و پنجاه را بار دیگر ما نباید از زاویه ای دیگر مرتکب شویم .به دلیل آنچه که امروزه گفتمان جهانی و داخلی کشور گفتمان محافظه کاری یا لیبرالیسم هست پس کلنگ به دست گرفته و به گفته استاد همایون کاتوزیان به جان گذشته بیفتیم و مانیز در این جامعه کلنگی رسالت کلنگ زنی به دوش بگیریم .
دکتر عبدالکریم سروش همیشه این تذکر جدی را می دهد که به پرسش های بزرگان و یا اندیشمندان گذشته بیشتر توجه کنیم تا پاسخ های آنان.
پاسخ ها بی تردید دراسارت زمان و مکان و گفتمان غالب است و در زمانه خود و یا اکنون ما ممکن است درست یا نادرست صحیح یا غلط باشند اما این پرسش ها و طرح سوالات است که ما را به تفکر فرا می خواند و پاسخ زمانه را از ما می طلبد .
امید آن که قشریت و رمانتیسیسم و نگرش کلیشه ای درجامعه ایرانی به ویژه درمیان آموزگاران جای خود را به روش های خردگرا و نسبی درجهت حرکت و تحقق توسعه پایدار و شهروند مدار بدهد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید