این نوشته صرفا متن مکتوبی به نام "تربیت سفید " به قلم آقای رسول بداقی را بررسی و نقد می کند. ( این جا ) نقاط مثبت و منفی شخصیت یا عملکرد صنفی و سیاسی ایشان خارج از این متن ، موضوع بحث نیست. هتاکی و دشنام های آقای بداقی که نمونه ای از آن را در ابتدای این نوشته می آورم برای من اهمیتی ندارد . برخورد عصبی و پرخاشگرانه و توهین و دشنام با شان یک معلم سازگار نیست و مُخِلّ گفتگوی علمی و مستدل است. از برکات کامنت توهین آمیز آقای بداقی این بود که کنجکاو شوم و مقاله ایشان را پیدا کنم و بخوانم. کاری را که "دوستان دلسوز" ایشان (نقد مقاله ) انجام نداده اند را من انجام می دهم . بازهم تاکید می کنم نقد من صرفا متکی به این متن و کامنتی است که آقای بداغی اخیرا در تلگرام نوشته اند.
رسول بداقی عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران (تهران) و از فعالان قدیمی در تلگرام نوشت : " یکی از مشکلاتی که در مدت آزادی ذهنم رابه خودمشغول کرده،و برایم تبدیل به یک بحران ذهنی شده ،و مرا به سمت این می کشاند، که با این همراهان فعال پیروزی دور می نماید، این است که با نهایت تاسف، همکاران کانون صنفی معلمان تهران فعال در فضای مجازی به اندازه ی یک صدم وقتی که در گسترش اندیشه های سرکوب گرانه و نوکر صفتانه و مزدورانه ی شیرزاد عبدالهی صرف می کنند ، صرف گسترش اندیشه های سودمند و منطقی همکاران زحمتکش و حتازندان رفته ی خودشان درکانون نمی کنند."
بداقی در ادامه افزود : "نقد و انتقاد خود بهترین روش گسترش اندیشه های دیگران است،اما متاسفانه برخی از همکاران دلسوز و فقط دلسوز ما، به این موضوع واقف نیستند که با نقد کردن در گسترش افکار او تلاش پیگیر دارند، دائم در گسترش افکار بی شرمانه ی این مزدور ( شیرزادعبدالهی ) تلاش می کنند و وقت عزیزخودشان را با ناآگاهی تمام صرف گسترش افکار مسموم او می کنند.آن گاه به خیال خودشان دارند او را سرجایش می نشانند!!!!"
آقای بداقی در ادامه نوشت : "درحالی که حتا نوشته ی اینجانب (تربیت سفید ) که 7 سال به خاطر گسترش این باور خود در زندان بوده ام را یک بار تاپایان نخوانده اند و حتا یک کلمه در تایید یا رد این نوشته چه شفاهی و چه کتبی به من یادآوری نکرده اند به خود زحمت نداده اند تربیت سفید را بخوانند تا بدانند که اینجانب پس از 7 سال زندان حرف حسابم چیست؟ آیا ما فقط دلسوز هستیم یا عقلانی هم هستیم؟"
فضای گفت و گو در بین بخشی از فعالان صنفی بسیار آلوده است. متاسفانه برخی افراد می خواهند ضعف اندیشگی و فکری خود را با دشنام دادن و توهین کردن به دیگران جبران و از این طریق جلب توجه کنند. کامنت آقای بداقی یک چیز را به وضوح نشان می دهد. ایشان از نفوذ آنچه که " اندیشه و افکار شیرزاد" می داند در بین اعضای کانون ناراحت و خشمگین است اما متاسفانه جواب اندیشه و تفکر را با دشنام می دهد.
آقای بداقی در مقاله "تربیت سفید" خودش را بنیان گذار یک نظریه جدید در حوزه تعلیم و تربیت می داند و می نویسد: "هدف از تربیت سفید،پرورش انسان هایی است که تفکر محدود و دیدکوته نگرانه ای به هستی نداشته باشند و این میسر نمی شود مگر با آموش و پرورش ویژه ای که در اینجا ما قصد تبیین آن و ارائه ی راه رسید به آن را از دیدگاه خودمان داریم."
اگر تربیت سفید را یک مقاله تحقیقی فرض کنیم، از نظر شکلی فاقد عناوینی مانند چکیده ، واژگان کلیدی، مقدمه، مبانی نظری تحقیق، روش تحقیق، یافته های تحقیق، نتیجه گیری و فهرست منابع است. ار نظر محتوایی هم نویسنده به اصولی مانند انسجام و نظام مند بودن ، متناسب بودن مباحث با دیگر نظریه های تعلیم و تربیت ، اجتناب از کلی گویی ، اجتناب از پراکنده گویی و گزارش روش شناسی تحقیق، بی توجه بوده است.
نکته مهم تر اینکه بخش اعظم نوشته به مباحث سیاسی و رابطه ملت و دولت و مسایل صنفی اختصاص داده شده که اصولا خارج از حوزه تعلیم و تربیت به مفهوم علمی آن است.
آقای بداقی تربیت سفید را "روشی نو در آموزش و پرورش نسل آینده" معرفی می کند و می گوید : "وجه تربیت پذیری انسان و تغییر پذیری انسان ،نیاز انسان را به مربی هم توجیه می کند." اینکه انسان تربیت پذیر و تغییر پذیر است و نیاز به مربی دارد حرف جدیدی نیست. نویسنده در ادامه می افزاید " اما واژه سفید یادآور چیست؟ شاید این بیت حافظ مارا به شرح موضوع کمک کند.غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است" در یک مقاله علمی در حد تدوین نظریه جدیدی در تعلیم و تربیت، استناد به شعر، خارج از قاعده علمی است. ضمن اینکه شعر حافظ مفهومی عرفانی و تاویل پذیر دارد و ربطی به تعلقات مورد نظر ایشان ندارد.
در فراز دیگری باز هم بر مفهوم "سفید" به عنوان آزاد شدن از قید همه تعلقات تاکید می کند : "...در اینجا دادن نسبت سفید به واژه ی تربیت منظور این بوده است که انسان را باید طوری تربیت کرد، پای بست رنگ اجتماعی خاصی نباشد، در بند قراردادها و تعصبات قومیتی، ملیتی، زبانی، نژادی، ایدئولوژی خاص صنفی، حزبی و سایر تعلقاتی که ذهن فرد را محدود کرده و ذهن او را منحصر به آموخته های خاصی می کند. نباشد،به طوری که دیگر باورها، نگاه ها، و هر آنچه غیر خود است را نبیند، بلکه نوعی نگاه "شاید من اشتباه می کنم" و "هیچ چیز غیرممکن نیست "،در او باید پرورش یابد. فراتر از همه ی تعلقات آموخته شده قضاوت کند و ذهن اش به گونه ای پرورش داده شود که فقط از یک زاویه به مسائل نگاه و قضاوت نکند "
توصیه های بسیار خوبی در پاراگراف بالا وجود دارد : اول اینکه آدم در بند تعصبات ایدئولوژی خاص صنفی و حزبی و... که ذهن آدم را محدود می کند نباشد. دوم اینکه گاهی به خودش بگوید: "شاید من اشتباه می کنم" و "هیچ چیز غیرممکن نیست " سوم اینکه فراتر از همه ی تعلقات حزبی و صنفی در مورد افراد دیگر قضاوت کند. چهارم اینکه فقط از یک زاویه به مسائل نگاه و قضاوت نکند. " طبعا این سوال مطرح می شود که نویسنده تا چه اندازه به چنین توصیه هایی متعهد است؟ اگر به کامنتی که در ابتدای این نوشته آمده نگاهی دوباره بیندازیم، نشانه های آشکار تعصبات ایدئولوژی خاص ، خود حق پنداری و خود محوری ، جزمیت و عبور از دایره ادب دیده می شود. چون نویسنده به حافظ استناد کرده جوابش را از زبان مولوی می دهم : آن یکی پرسید اشتر را که هی/ از کجا میآیی ای اقبال پی /گفت از حمام گرم کوی تو/گفت خود پیداست در زانوی تو
آقای بداقی زیر عنوان" به جای مقدمه " وارد بحث شناخت می شود و می گوید : "ذهن آدمی، بنا به کشش ، توانایی و نیاز خود همه چیز را تعبیر می کند، ویژگی چشم انسان بر اساس بازتاب نور به اشیا و بافت فیزیکی خود چشم،اشیا را به رنگ های گوناگون آن گونه که می بیند،می بیند ؛ نه آن گونه که اشیا واقعا هستند،انسان به این زودی پی نخواهد برد که آیا اشیا را آن گونه که واقعا هستند،درست می بیند،یا حیوانات آن گونه که می بینند درست است،بین آن گونه که اشیا هستند و آن گونه که ما می بینیم تفاوت بسیار هست. همچنین است حس بویایی برای بوها،حس چشایی برای مزه ها و سایر حواس انسان ،بی گمان اندیشه ی انسان هم محدود و مشروط به همین نیازها ،توانایی ها ،بافت فیزیکی مغز و شرایط محیط است"
ظاهرا منظور ایشان این است که به حواس پنج گانه نمی شود اعتماد کرد. بداقی می گوید : " انسان به این زودی پی نخواهد برد،که آیا اشیا را آن گونه که واقعا هستند،درست می بیند،یا حیوانات آن گونه که می بینند درست است." این یک نظریه ایده آلیستی است و شاید در اینجا تحت تاثیر نظریه مُثُل افلاطون است. اما به رغم خطاهای حسی، شناخت انسان از اشیا و حیوانات دقیق است. انسان با ساخت ابزار ، شناخت حسی خود را گسترش داده و دقیق کرده است. انسان ابزارهای بسیار دقیق را برای کم کردن خطاهای حسی به کار می گیرد.چشم ما در تخمین فاصله خطا می کند اما با کمک ابزار، فاصله دقیق اشیا ، حتی فاصله زمین تا ماه را هم محاسبه می کنیم. انسان بر اساس همین شناخت تجربی میکروب ها را به مدد میکروسکوپ می بیند و سفینه فضایی را روی کره مریخ پیاده می کند. حیوانات و اشیا دقیقا همان چیزی هستند که ما می شناسیم.
بداقی معتقد است که انسان ها همواره مشکلات خویش را به کمک عقل و احساس برطرف کرده اند. او معتقد به تعادل بین این دو عامل است و می گوید : "برای پیشرفت جوامع نمی توان فرمول خاصی را از ترکیب عقل و احساس تجویز نمود، زیرا متغیرهای بسیاری در این ترکیبات دست اندر کار خوشبختی و بدبختی جوامع هستند؛ اما همواره ایجاد تعادل میان عقل و احساس در روابط مردم هر جامعه ،با خود،با حاکمان و با سایر جوامع جهان مناسب تر به نظر می رسد. " بداقی اضافه می کند که ایجاد تعادل و توازن میان عقل و احساس یک مسئله اکتسابی و آموختنی است. اینجاست که تضاد بین توصیه های نظزیه پرداز تربیت سفید و بددقی نویسنده کامنت بالا خود را نشان می دهد و بار دیگر خواننده را یاد شعر مولانا در دفتر پنجم می اندازد.
نویسنده بر خلاف روش آکادمیک تعریفی از عقل و احساس ارائه نکرده است. مثلا معلوم نیست آیا از دید ایشان احساس همان هیجان (در مفهوم روانشناسی ) است؟ یا منظورشان شناخت از طریق حواس پنج گانه است؟ در علم روانشناسی، احساس (هیجان ) در برابر ادراک قرار می گیرد. آیا منظور از عقل همان ادراک است؟ به نظر می رسد که نویسنده احساس و عقل را در مفهومی سیاسی و نه فلسفی و روانشناختی به کاربرده است. او دو عامل عقل و احساس را تنظیم کننده روابط بین حاکمان و مردم می داند.در بحث های عوامانه سیاسی معمولا احساس، معادل تعصب و دنباله روی جاهلانه از افراد و جریانها و نداشتن تحلیل و اطلاعات سیاسی و اجتماعی و عقل به معنای داشتن سواد و فهم سیاسی و اجتماعی به کار می رود. .
به اعتقاد بداقی حاکمان سیاسی می توانند به شکل دلخواه خود این دو ( عقل و احساس ) را با هم ترکیب کرده و شخصیت افراد جامعه را پرورش دهند و با توجه به اهداف خود مردم را برای استحکام قدرت خویش بپرورانند. بداقی در ادامه می نویسد : "با توجه به پیشینه تاریخی کشور ما همواره با حاکمیت ها و سیاست مدارانی روبه رو بوده ایم که محور توسعه کشور را بر قدرت نظامی و زور چماق بنا نهاده اند، اما روشن است که امروزه بشریت و جهان در شرایطی است که سلاح و نیروی نظامی برای انسان ها خوشبختی ( آرامش و آسایش ) به همراه نمی آورد، بلکه آنچه انسان برای رسیدن به خوشبختی نیازمند است آگاهی می باشد. ک این اگاهی همانا توسعه انسانی ،یعنی ترکیب منطقی عقل و احساس می باشد به میزان مناسبی با هم ترکیب نماید."
نویسنده مفهوم توسعه انسانی را همان ترکیب عقل و احساس می داند که کاملا تعریفی سلیقه ای و غیر علمی است. توسعه انسانی : 1- زندگی طولانی و سالم،2- دسترسی به دانش و معرفت و3 - سطح زندگی مناسب برای شهروندان یک کشور است . در گزارش توسعه انسانی که سالانه توسط برنامه توسعه سازمان ملل منتشر می شود. ، کشورها را بر اساس میزان شاخص توسعهٔ انسانی به چهار گروهه تقسیم می کنند. شاخص های توسعه انسانی ربطی به ترکیب عقل و احساس ندارد. یک محقق و نظریه پرداز حق ندارد از مفاهیم شناخته شده جامعه شناختی و فلسفی و سیاسی تعاریف دلخواه ارائه دهد.
در تئوری تربیت سفید، برخی آدم ها به تعادل عقل و احساس می رسند و برخی نمی رسند . افرادی که ویژگی های زیر را دارند انسان توسعه یافته اند و به تعادل میان عقل و احساس می رسند : " دارای تفکر فلسفی، دارای تفکر منطقی، دارای روحیه پژوهشگری، توانا در گفت و شنود و پذیرش نظر برتر ، نقد پذیری و منتقدبودن، برتری منافع اجتماعی بر منافع فردی، توانا در همکاری گروهی، دارای حس انسان دوستی و طبیعت پروری، دارای وجدانی بیدار، توانا در دانش روان شناسی، دارای سلامت جسمی و روحی به کمک ورزش، هنر و تغذیه ی سالم، دارای اندیشه ی نسبی گرایی (پرهیز از مطلق گرایی) و تقدس گرایی، آگاه به فرهنگ و تمدن تاریخی بشریت، توان مند در دانش حرفه و فن در سطح عمومی."
این تعریف قابل نقض است ، ممکن است یک شخص بیسواد که از فلسفه چیزی نمی داند، در گفت و شنود توانا نیست، از دانش روانشناسی چیزی نخوانده، دارای معلولیت جسمی است، از تغذیه ی سالم برخوردار نیست، به فرهنگ بشریت آگاه نیست و از دانش حرفه و فن چیزی نمی داند و... عقل و احساسش در حد تعادل باشد. اطراف ما از این آدم ها زیادند. ردیف کردن یک سری خصوصیات برای انسان برتر ، خردمند و یا متعادل کاری ذوقی و سلیقه ای است. نمونه ای از این فهرست ها را فصل پنجم سند تحول بنیادین می بینیم که هدف آموزش و پرورش را تربیت انسانی حقیقت جو و عاقل ، عدالت خواه و صلح جو، ظلم ستیز، شجاع ،جمع گرا و جهاني انديش، با اراده و امیدوار، امانت دار، دانا وتوانا ، خلاق و کارآفرین ،سالم و بانشاط، قانون مدار و ... می داند.
حسین عظیمی در تعریف توسعه می نویسد : "توسعه جریانی است که در خود تجدید سازمان و سمتگیری متفاوت کل نظام اقتصادی-اجتماعی را به همراه دارد. توسعه علاوه بر اینکه بهبود میزان تولید و درآمد را دربردارد ، شامل دگرگونیهای اساسی در ساخت های نهادی, اجتماعی-اداری و همچنین ایستارها و دیدگاههای عمومی مردم است. توسعه در بسیاری از موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز دربرمیگیرد." می توانیم از ویژگی های شهروند جامعه تو سعه یافته سخن بگوییم. اما اصولا این گونه فهرست کردن ها که توسط دکتر سریع القلم در مقیاس 25 و 30 و 50 تایی باب شده است جنبه سلیقه ای دارد و هرکس می تواند به دلخواه فهرستی از صفات خوب و بد را تنظیم کند.
در تئوری تربیت سفید : "قدرت یک امانت است که توسط مردم به حاکمان برای مدت معینی سپرده شده است،اما شیرینی قدرت به اندازه ای است که افراد هنگام به دست آوردن آن به راحتی حاضر به کنار رفتن نیستند و برای از دست ندادن ان مقاومت کرده و به حیله، فریب و زور متوسل می شوند، کسانی که می خواهند قدرت را به دست بگیرند، در آغاز برای به دست گرفتن آن حاضر به هر تعهد و میثاقی هستند ؛ لذا مردم در آغاز واگذاری قدرت باید هوشیار بوده و قرار داد خود را طوری با حاکمان در قالب قانون اساسی ببندند که اگر حاکمان بر پیمانی که بسته اند پای بند نبودند به آسانی و با کمترین هزینه بتوانند آن را برگردانند؛ یعنی اهرم فشار، یا یک ضد قدرت، یا بدل قدرتی را در دست داشته باشند. این بدل قدرت می تواند مجلس مردمی، اسطوره های ملی، اعیاد ملی، پیمان های نانوشته و... باشد تا بتواند،قدرت یا فشاری برتر از قدرت حاکمان وارد نموده و امانت خویش را پس بگیرد."
می توان پرسید کجای این حرف ها بحث تربیتی است؟
نویسنده فراموش کرده که در ابتدای مقاله تربیت سفید را "روشی نو در آموزش و پرورش نسل آینده" می داند؟ کجای این بحث های سیاسی ، جدید و حاصل تفکر نویسنده است؟ صفحات روزنامه ها و مجله ها پر از مباحثی در باره ماهیت قدرت و روابط حاکمان و ملت است. ده ها کتاب در این زمینه در کتاب فروشی ها موجود است. اصولا بحث قدرت و رابطه حاکمان و مردم و راه های کنترل قدرت بحث هایی حوزه علوم سیاسی و علوم اجتماعی است. وقتی ما در باره "تربیت" مقاله می نویسیم باید چارچوب بحث را حفظ کنیم . متاسفانه مطلب تربیت سفید فاقد انسجام معنایی است و در آن از هر دری سخن رفته است. به نظر می رسد نویسنده خواسته است که زیر عنوان تربیت سفید ، حرف های سیاسی خود را بزند و از کلمه تربیت استفاده ابزاری کرده است.
رسول بداقی در ادامه بحث تئوری تربیت سفید به موضوع ریشه های رویارویی کانون های صنفی معلمان بامسایل سیاسی می پردازد و می نویسد : " تا هنگامی که منابع ثروت تولید و توزیع ثروت و قدرت در دست حاکمان است، اصناف از جمله معلمان چاره ای جز ورود به مسائل سیاسی ندارند، معلمی که در فقر زندگی می کند، آموزش و پرورشی که با برنامه ی تامین خوراک تبلیغاتی حاکمان به انحطاط کشیده شده و می شود ،آمار و ارقامی که به دروغ ارائه می شود،اصول و قوانین جهانی ای که برای فریب مردم در هم ریخته و وارونه جلوه داده می شود،چگونه می شود سکوت کرد؟... آیا انسان عاقل آگاه و شجاع نباید دربرابر زورگویی و پایمال شدن حقوق خود اعتراض کند؟
آیا شایسته است معترضینی که حقوق شان پایمال شده سرکوب شوند؟"
در ماده اول اساسنامه کانون صنفی معلمان ایران (تهران )، که رسول بداقی خود را عضو هیات مدیره آن می داند، این کانون، تشکلی "غیر سیاسی و غیر انتفاعی" معرفی شده است. اینکه آقای بداقی یا هر فرد دیگری فعالیت سیاسی کند یا نکند انتخاب شخصی فرد است و قابل احترام. اعضای هیات مدیره کانون هم اگر این بند را دست و پاگیر می دانند ، می توانند در مجمع عمومی آتی این بند را از اساس نامه حذف کنند . اما نمی شود بر اساس مصلحت و شرایط یک جا کانون را غیر سیاسی و جای دیگر سیاسی معرفی کنیم.
بخش دوم پاراگراف بالا هم تحریک احساسات و خارج شدن از تعادل عقل و احساس است. اعضای کانون طبق اساس نامه حق دارند به انحطاط به آمار دروغ ، زورگویی و پامال شدن حقوق خود اعتراض کنند، اما با یک قید: "در چارچوب قانون و اساس نامه" ".
رسول بداقی در ادامه تئوری تربیت سفید باز هم بحث سیاسی را ادامه می دهد و حاکمیت در جوامع جهانی را در دو شکل پویا و ایستا طبقه بندی می کند. "در حکومت های ایستا قدرت همواره در دست فرد،گروه و یا قشر برای مدتها ی طولانی می باشد. اما حاکمیت های پویا همواره در حال تغییر است اما دارای اصول ثابتی می باشد و قدرت دست به دست می شود، ، اصل قانون است و شخصیت های قدرتمند در ذیل قانون تعریف می شوند ؛ مانند حکومت های دموکراسی که قانون و شخصیت ها و نقش های قدرت به وسیله مردم برگزیده می شوند. همه در آن حق انتخاب شدن دارند." این حرف ها نه جدید است و نه تربیتی ! این بحث ها مربوط به حوزه علوم سیاسی است. حکومت پویا و ایستا هم اصطلاحاتی غیر اصیل است که جانشین حکومت های دمکرات و توتالیتر شده است.
رسول بداقی شرط آگاهی را تشکیل حکومت پویا می داند : "پس از تشکیل یک حاکمیت پویا است که مردم برای ماندگاری آن باید آگاهی همگانی و همه جانبه داشته باشند ؛ لذا آگاهی به دست نمی آید مگر از طریق آموزش و پرورش پویا" به اعتقاد رسول بداقی: " در حاکمیت پویا محور توسعه آموزش و پرورش است،نخستین عدالتی که مردم باید خواستار آن باشند، عدالت آموزشی است... در همه ی مدارس یک وعده غذا به دانش آموزان داده شود...همین طور است، درباره ی باشگاه های ورزشی در مدارس، برای رسیدن به یک جامعه ی توسعه یافته باید یک آموزش و پرورش توسعه یافته داشت، آموزش و پرورش توسعه یافته فقط در سایه ی یک حاکمیت دموکراسی شدنی است." خوب حالا در جامعه ای دمکراسی برقرار نیست چه باید کرد ؟ پاسخ روشن است کار سیاسی برای تاسیس دمکراسی . این تئوری را پیش از بداقی جناب هاشم خواستار "نماینده معلمان در کانون صنفی خراسان " با تفصیل بیان کرده است.
بر اساس این تئوری، اول باید در جامعه حکومت پویا تاسیس شود. آنگاه آموزش و پرورش هم پویا می شود و مردم در حکومت پویا خواستار عدالت آموزشی و یک وعده غذا برای دانش آموزان و باشگاه ورزشی شوند. پیش شرط توسعه آموزش و پرورش ایجاد حاکمیت پویا است. اگر معلمان بر اساس این تئوری عمل کنند به جای فعالیت صنفی، آموزشی و تربیتی، باید اول این حکومت ایستا را تبدیل به حکومت پویا کنند.
در تئوری تربیت سفید فعالیت سیاسی معلمان برای مبارزه با "حاکمانی که تولید و توزیع ثروت و قدرت را در دست دارند" مقدم بر فعالیت صنفی و حتی آموزشی است. باز هم این سوال مطرح می شود که این مباحث سیاسی ، چه ربطی به تنوری تربیت دارد؟
تصور فعال سیاسی و رزمنده راه دمکراسی از معلم مدرسه یک تصور افراطی و غیر واقعی است. اصولا مدرسه جای فعالیت سیاسی به نفع حکومت یا به ضرر حکومت نیست.
به اعتقاد بداقی در حاکمیت پویا و آموزش و پرورش پویا : " آموزش معلمان تا حد دکتری در هر رشته از نخستین ضروریات بهبود آموزش و پرورش می باشد.در کنار این آموزش های تخصصی ، آموزش وپرورش سفید یعنی اصول انسان توسعه یافته ضروری می نماید ، زیرا انسان باید پیش از هر تخصصی اصول زندگی در اجتماع را آموزش دیده باشد"
در آموزش و پرورش سفید : "توجه به وضعیت معیشت معلمان یکی از پایه ای ترین اصول رسیدن به انسان توسعه یافته و جامعه ی توسعه یافته است زیرا با فراهم کردن همه ی امکانات آموزشی بدون توجه به نیاز معلم انسان توسعه یافته تربیت نخواهد شد." معلم را چگونه تبدیل به فعال سیاسی کنیم ؟ از راه وعده و وعید ! مدرک دکتری ، رسیدگی به معیشت و چیرهای دیگر که فقط در حکومت پویا امکان پذیر است !
در تربیت سفید : "کلاس های ده تا دوازده نفری، کتابخانه ی مجهز، آزمایشگاه های مجهز، باشگاه های ورزشی در مدارس، لابراتوارهای آموزش زبان خارجی ، فضای استاندارد بین المللی برای مدرسه، مدیریت و کادر اداری متخصص ،دادن یک وعده غذا در مدارس از جمله امکانات کمی ای هستند که در یک آموزش و پرورش نیمه استاندارد مورد نیاز است."
رسول بداقی بار دیگر تاکید می کند : " بستر آموزش و پرورش بر مبنای انسان توسعه یافته؛ فراهم نمی شود،مگر در سایه ی یک حاکمیت دموکراتیک ،یعنی تربیت سفید را یک حکومت دموکراتیک در اندیشه ی دانش آموزان...به وجود آورد."
رسول بداقی ساختار حکومت پویا را چنین توضیح می دهد : " استقلال کامل قوای سه گانه، رسانه های آزاد مانند تلویزیون ،روزنامه ،رادیو و...، رسیدن به اشتغال کامل یا اجرای بیمه بیکاری، بهداشت و درمان رایگان، سیستم انتخاباتی کاملا آزاد، روابط بین المللی آزاد، تقدس زدایی از انسان ها" ، نظرات سیاسی بداقی بسیار شبیه نظرات هاشم خواستار است، او هم برپایی حکومت دمکراتیک ملی را مقدم بر فعالیت صنفی می داند و بدون رو دربایستی می گوید معلم باید برای برپایی یک حکومت جدید مبارزه کند. با یک پرسش ساده این تئوری فرو می ریزد. فرض کنیم همه حرف های بداقی و خواستار درست باشد ، این حرف ها چه ربطی به کار صنفی و کانون صنفی دارد؟
بداقی هیچ توضیحی در مورد فعالیت صنفی در کشوری که حکومت پویا ندارد نمی دهد. اما احتمالا چون به اعتقاد او آموزش و پرورش تنها در سایه یک حکومت دمکراتیک توسعه می یابد، معلمان بعد از تاسیس حکومت پویا دیگر نیازی به فعالیت صنفی ندارند ؛ ظاهرا در حکومت پویا همه چیز درست می شود و دیگر مشکلی وجود ندارد که به خاطر آن معلمان فعالیت صنفی انجام دهند.
بنابراین فعالیت صنفی مستقل از سیاست و مستقل از مبارزه با حکومت در نظام های غیر دمکراتیک در تئوری تربیت سفید پذیرفتنی نیست. به نظر من این جان مایه تئوری تربیت سفید است.
بداقی کلاس درس را میعادگاه مقدس جامعه ومعلم ، و معلم را یک پیکارگر سیاسی علیه اربابان قدرت می داند .
در تربیت سفید وظیفه معلم در کلاس درس عبارت است از : " در کلاس درس است که معلم رسالت انسانی دارد سکوت نکند، در کلاس درس است که معلم باید یک سازنده باشد و پنجه در پنجه ی آنان که منابع ثروت و قدرت یک کشور را در چنگ گرفته اند و قدرت یک ملت را از آن خود کرده و با کمک همان قدرت،اربابان قدرت خویش رابه نابودی می کشانند،پیکار کند..."
بداقی در ادامه می گوید : " معلم در کلاس درس داور بازی عدالت و تبعیض در جامعه ای است که سیاسیون مربیان آن بوده اند ؛چگونه می تواند به ناروا به سود زورگویان در سوت خود بدمد یا با سکوت خویش خطاهای زور گویان را نادیده بگیرد، معلم بایستی به عنوان داور بازی سیاسی که جدی ترین بازی انسان هاست،نقش مربی ستمدیدگان را نیز بازی کند، معلم وظیفه ی انسانی دارد که آگاهی و شجاعت را در روح تشنه و گاه زخم خورده ی دانش آموز بدمد..."
و باز هم : " در تربیت سفید معلم به عنوان مربی عدالت به حکم انسانیت اش مجبور است، ستمدیدگان را آگاه کند تا بهترین بازی را در زمین جامعه و سیاست تمرین و ارائه دهند،آن گاه که ستمدیده و ستمگر نرم و آرام و خاموش در زیر پوست کلاس تبعیض پنجه در پنجه ی هم و در جنگی خاموش و اعلام نشده ی فرهنگی و نابرابر ،می ستیزند، معلم چگونه می تواند خاموش بماند؟"
در نظزیه آقای بداقی : این دانش آموزان و معلمان هستند که ...ناکامی های خویش را به ضمیر ناخودآگاه می فرستند تا روزی فرصت شعله ورشدن پیدا کند و چون آتشفشان بخشی از اجتماع را ویران کند... اینجاست که معلم آگاه انسان دوست، ارزش مند، شجاع نمی تواند در بازی خونین و خاموش سیاست سکوت کند.دست کم به نگاهی، اخمی لبخندی، فریادی گفتاری، نوشتاری،گاه تند و گاه آرام موضع انسانی خویش را ابراز نکند." آتش فشان ، شعله ور ، بازی خونین ... ظاهرا تصوری که نویسنده از معلم دارد یک چریک از جان گذشته است!
آقای بداقی نقشی که در تئوری تربیت سفید برای معلم قایل شده نقش یک مبلغ سیاسی تمام عیار است . معلم در کلاس باید نقش "داور سیاسی و نقش مربی ستمدیدگان" را بازی کند ، معلم "در بازی خونین و خاموش سیاست" نباید سکوت کند. معلم باید" پنجه در پنجه ی آنان که منابع ثروت و قدرت یک کشور را در چنگ گرفته اند" بیندازد. معلوم نیست که این احکام سیاسی از کجا آمده است؟ چرا باید معلم به عنوان کار صنفی متحمل این بار سنگین بشود؟
وظایف سیاسی و مبارزه با حکومت چه ربطی به حرفه معلمی دارد؟
تصور آقای بداغی در مورد کشورهای توسعه یافته و به قول ایشان پویا ، غلط است. در همان دموکراسی هایی که برای آقای بداقی حالت اتوپیا دارد ، معلم حق ندارد در کلاس درس و مدرسه تبلیغ سیاسی کند. معلم در کشورهای توسعه یافته باید همان کاری را انجام دهد که مدیر مدرسه برای او تعیین کرده است. تبلیغات سیاسی در مدرسه شست و شوی مغزی محسوب می شود و معلم را بابت آن اخراج می کنند. از نظر معیشتی هم در اغلب کشورهای توسعه یافته معلمان جزء قشر متوسط به پایین جامعه خود هستند و حقوقشان اغلب معادل درآمد سرانه ملی آن کشور است.
نظرات بداقی در مورد توجه به دختران و مادران، کاملا سنتی و مخالف آموزه های تربیت مدرن و روش کشورهای توسعه یافته است است. بداقی معتقد است : "به مادران باید حقوق کافی برای تربیت فرزندان از سوی حاکمیت ،زیر نام (حقوق مادری) پرداخت شود ،تا مادران بدون دغدغه بتوانند به تربیت فرزندان خویش بپردازند." بداقی با سپردن بچه ها به کودکستان مخالف است و طرفدار مهدکودک خانگی یعنی تربیت کودکان توسط مادران تا زمان ورود به دبستان است. این یک نظریه ضد توسعه و در جهت محدود کردن اشتغال زنان و تقسیم جنسیتی وظایف خانوادگی است . یکی از دلایل جایگزین کردن کودکستان خانگی به جای مهد کودک و پیش دبستانی از دید آقای بداقی این است : " مادر رابطه ای خونی با فرزند خود دارد!"
به نظرم مقاله تربیت سفید ملغمه ای از حرف های پراکنده ، فی البداهه و فاقد انسجام منطقی است که از یک ذهن آشفته و کم سواد تراوش یافته است. مطالب ربط چندانی با موضوع تربیت ندارد و تعبیری سیاسی و ضد حکومتی از فعالیت صنفی ارائه می دهد که تجربه سال های گذشته نشان داده که در مدارس از سوی معلمان پذیرفته نمی شود . قسمت اعظم نوشته بحث های سیاسی در جهت ایجاد تقابل بین معلمان و حکومت است که اصولا در چهارچوب فعالیت صنفی نمی گنجد و مخالف اساسنامه کانون است. آیا کار آقای بداقی جنبه مثبتی هم دارد ؟
همین که یک فعال صنفی قلم به دست گرفته تا در باره تربیت بنویسد، گامی به پیش است. نکته مهم این نوشته تاکید بر عقلانیت و تعادل بین احساس و اندیشه است. هر چند خود نویسنده این تعادل را رعایت نکرده است اما امیدوارم فعالان کانون شعار تعادل بین عقل و احساس را سرمشق خود قرار دهند. اگر این نوشته یک پیام مثبت داشته باشد این است که فعالان صنفی بدون تعصب بخوانند و بشنوند و به جای دشنام دادن به دیگران ، بنویسند و از فرهنگ هتاکی و عصبیت های صنفی فاصله بگیرند . به جای نگاه به خارج و سازمان ها و رسانه های بین المللی ، به مدرسه بر گردند و با نگاهی تربیتی و آموزشی در صدد حل مشکلات این وزارتخانه بر آیند و در همان چارچوب مسایل معیشتی معلمان را مطرح کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید