فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
یکم) اداره فخیمه منطقه یازده تهران ،در پاسخ به خبری که در سخن معلم، درباره قطع حقوق من درج شده بود ،جوابیه ای صادر کرد که نه شماره داشت و نه تاریخ و نه امضایی بر پای آن درج شده بود و در این روزگاری که مدارس پیش دبستانی و حتی بسیاری از فرش شویی ها هم از آرم و برگه سر برگ دار استفاده می کنند، فاقد سربرگ بود؛ و نه همچنین خصوصیات و ویژگی های معمول و مرسوم یک جوابیه رسمی را داشت و این ،احتمالا از کرامات خاص شیوخ مستقر در اداره هست که نه آداب می دانند و نه سعی در آموحتن آن دارند و چه خوش گفت حافظ که :
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه / هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
لذا این جوابیه من، نه در پاسخ به ترهات و لاطائلات این اداره است ، که چون در و گوهر بر خواننده ارزانی داشته، بلکه برای روشن کردن اذهان دوستان و یارانی که با محبت شان صمیمانه پیگیر مشکلات من هستند و احتمالا پاسخ اداره فخیمه ذهن شان را مشوش کرده است.
قبل از شروع ،خوب است که از جناب اسفندیار چهاربند،رییس اداره کل شهر تهران ، بخواهم همان گونه که برای مدیران مدارس ، کارگاه بالندگی تشکیل داده اند ،برای یاددادن آموزش شیوه پاسخ گویی، کلاس اکابری برای مدیران روابط عمومی شهر تهران برگزار نمایند تا با آبروی روابط عمومی ها ، که در حکم ویترین سازمان ها هستند، بازی نکنند که گفته اند حرمت امامزاده را متولی آن باید حفظ کند.
دوم) افاضه کرده اند :« در خصوص همکار ارجمندمان آقای رضا نهضت روز دوشنبه پس از عیادت از همکار دیگری در بیمارستان ایرانمهر و بر اثر انتشار خبر دلسوزانه اما ...آن پایگاه خبری ؛ مطلع گشتیم متاسفانه ایشان نیز در بیمارستان به سر می برند»
در واقع این پاسخ، به خواننده القا می کند که اداره منطقه 11 و مسئولان آن ، از بستری من اطلاعی نداشته اند و آن را به ناگاه در سخن معلم دیده اند .این سخن البته کذب محض است.از اول دی ماه که در بیمارستان بستری شدم تا هفته پیش که مرخص گردیدم چهار بار از کارگزینی اداره با من تماس گرفتند که سه بار آن در بیمارستان و یک بار آن در راهِ بیمارستان بودم.در ضمن، دو هفته پیش نیز از طرف جناب امیر هادی شنی معاون اداره حقوقی شهر تهران به نمایندگی از جناب باقری معاون توسعه و پشتیبانی شهر تهران با حضرت نظریان،مدیر تازه به مسند نشسته اداره منطقه 11، تماس گرفتند و وضعیت مرا شرح و بل هشدار دادند؛ لذا این گونه خود را غیر مطلع نشان دادن و کذب گفتن شرط تقوا و دیانت نیست چه برسد به این که یک مقام رسمی دروغ بگوید و لاف بزند.این دروع بافی نشان از آن دارد که بر خلاف گفته روابط عمومی، دیدار مدیر تازه بر مسند نشسته با همکاران بستری شده، نه جزو منشورات اخلاقی این اداره فخیمه، که از برای عوام فریبی و ظاهر سازی است که اگر این گونه نبود چه نیاز بود که دیدار با همکار معلممان که در بیمارستان بستری شده بود را در بوق و کرنا کنند و عکس یادگاری بگیرند و آن را نه تنها در تارنمای اداره منطقه 11 که در تارنمای اداره کل شهر تهران نیز قرار دهند و در وصفِ خصائلِ حضرت نظریان ،مدیر تازه بر مسند نشسته منطقه 11 داد سخن سر دهند؟
مگر نه این که پیامبر (ص) فرمود:«بر دهان مداهنه گر و مداح خاک بپاشید»؟
اما استدلال یازده نشینان درباره قطع حقوق اینجانب چیست؟ افاضه کرده اند: « در خصوص قطع حقوق نام برده باید گفت با توجه به صدور رای از کار افتادگی ایشان از طرف شورای پرشکی ( به درخواست و پیگیری خودشان ) به تاریخ 3 / 12 / 92 ، نامبرده مطابق قانون باید با مراجعه به کار گزینی اداره متبوع ، مقدمات ارسال پرونده خود به سازمان بازنشستگی را فراهم نماید ولی علی رغم دعوت و درخواست این اداره ، ایشان مراجعه ننموده اند»
روزگاز غریبی است نازنین ! در چشم آدم نگاه می کنند و بی محابا دروغ می گویند ! گفته بودند آن مرد که دروغ می گفت رفته است اما شوربختانه بنیادی نهاده است که دیگران نیز بی محابا و در روز روشن دروغ می گویند و ماست را سیاه می خوانند.اولا از کار افتادگی را من نخواسته ام پزشک معالجم نوشته است ؛چرا که کارگزینی منطقه 11 شرایطی برایم فراهم نمودند که چاره ای جز از کار افتادگی نمی ماند .من بعد از سه سال هنوز درمان و معالجاتم پایان نیافته و لذا نمی توانم بر سر کلاس، آن هم در دبیرستان علامه حلی که بودن در آن برایم افتخار است ،حاضر شوم.بر خلاف گفته مسئولان اداره فخیمه منطقه 11، نامه و برگه از کارافتادگی را امضا کرده ام و در خرداد ماه سال جاری به اداره آموزش وپرورش منطقه 11 فرستاده ام و آنها نیز پرونده را به کارگزینی اداره شهر کل تهران به ریاست حاجی زاده نامی،که او نیز بدون آن که اسباب بزرگی همه فراهم کند بر مسند نشسته است، فرستاده اند.جناب باقری معاون پشتیبانی و حاجی زاده و کارگزینی منطقه یازده وبسیاری دیگر از مسئولان به خوبی ازاین ما جرا آگاه اند .این که چرا و در روز روشن دروغ می گویند برای من روشن نیست.خوب است حضرت نظریان،مدیر تازه بر مسند نشسته اداره منطقه 11 جلوی این لاف زنی و دروغگویی ها را سریع تر بگیرد که دامنش را به زودی خواهد گرفت :
چو ازقومی یکی بی دانشی کرد / نه که را منزلت ماند نه مه را
در افشانی نموده اند که : «هر گونه ارفاق در سنوات و دریافت پاداش پایان خدمت ...به ایشان برابر مواد 79 و یا 80 قانون استخدام کشوری و یا هر تبصره و ماده دیگری اساسا خارج از اختیارات این اداره بوده و این اداره تنها درخواست و پرونده خدمات ایشان را برابر مقررات به سازمان بازنشستگی ارسال می نماید .».قسمت اول سخن البته درست است ؛اما قسمت دوم آشکارا دروغ و کذب است.اولا بنده در اواخر خرداد ماه درخواستم را داده ام که معاونت وقت منطقه جناب لونی آن را به اداره کل شهر تهران ارائه نمودند و اداره کل شهر تهران با مساعدت جناب باقری نامه درخواست من را ضمن موافقت با ماده 80 به بازنشستگی کشور فرستادند.با این حال کارگزینی و اداره منطقه یازده به خصوص عالیجناب ضعیف کش رحیمی، یار غار نظریان ، مدبر تازه بر مسند نشسته منطقه 11، که از بخت روزگار بر مسند کارگزینی نشسته است و حقوق من به تدبیر بی تدبیر وی قطع شد اصرار دارند که بنده مطابق با ماده 79 بازنشسته شوم .این که چرا روابط عمومی عامدانه دروغ می گوید اصلا بر من معلوم نیست چه می توان کرد که :
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قندست / قوت دانا همه از خون جگر می بینم
البته از این که «ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است» شکوه های ندارم چرا که از حافظ آموخته ام که :
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد /که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
و باز هم دروغی دیگر : " از آن جا که پرداخت حقوق هر کارمندی مبتنی بر داشتن ابلاغ کاری می باشد و ایشان به دلیل رای صادره از شورای پزشکی ، از کارافتاده محسوب می شوند ، امکان پرداخت حقوق به ایشان از ابتدای مهر ماه امسال میسور نبود ، لیکن با توجه به شرایط خاص این معلم ارجمند ، مدیریت منطقه سه ماه را منتظر گرفتن تصمیم نهایی از سوی ایشان مبنی بر ادامه کار و یا قبول بازنشستگی با شرایطی که قانون برایشان معین خواهد کرد ماند ولی با توجه به عدم تعیین وضعیت از سوی ایشان و عدم امکان صدور ابلاغ علی رغم میل باطنی حقوق ایشان و دیگر همکارانی که به هر دلیلی فاقد ابلاغ کاری می باشند قطع گردید "
تمام این بند مبتنی بر دروغ و کذب است چرا که اولا :
بنده از اول مهرماه ابلاغ داشته ام و این ابلاغ برای مدرسه علامه حلی برای مدت یک سال یعنی تا شهریور سال 94 صادر شده است؛هم کارگزینی از این موضوع با خبر است،چرا که خودشان ابلاغ را صادر کرده اند، و هم خیلی های دیگر که اگر لازم باشد نام شان را خواهم برد «تا سیه روی شود آن که در او غش باشد».ثانیا بنده در خرداد ماه درخواستم را داده ام و طبق وعده جناب لونی معاون وقت اداره منطقه 11 قراربود از تیر ماه از کارافتادگی من برقرار شود این که تا کنون نشده است نشان از توانی های ویژه ! کارگزینی منطقه 11 دارد.لذا ثالثا نیازی به صبر سه ماهه حضرت نظریان نبود تا منتظر تصمیم گیری من شوند.رابعا کسی که ابلاغ نداشته باشد یک روز هم نمی تواند حقوق بگیرد چطور ممکن است حضرت نظریان ،مدیر تازه بر مسند نشسته اداره منطقه 11، سه ماه بدون مجوز اجازه پرداخت حقوق بدهد؟در واقع بنده ابلاغ داشته ام و دارم به این دلیل که کارگزینی نتوانسته بود در این مدت به وعده اش عمل کند و از کارافتادگی مرا از تیرماه برقرار نماید.
چنان که نشان دادم جوابیه ی چند خطی اداره منطقه 11 همه مبتنی بر کذب و دروغ است و وای بر دانش آموزانی که زیر دست چنین مدیران دروغگو و کذابی تربیت پیدا می کنند.مگر پیشوایان دینی نگفته اند که دروغگو منافق است و ایمان ندارد و بوی دهانش متعفن است و خداوند او را لعنت می کند و از ایمان خالی است و عذابی تلخ در قیامت پیش روی دارد و دروغگویی بزرگترین خباثت است و گناه ؟ از این همه دروع اداره نشینان منطقه 11 به چه کسی باید شکوه نمود؟ آیا مسئولان اداره کل شهر تهران نسبت به دروغ گویی بی تفاوتند؟ اگر این گونه باشد ، وای بر جامعه ای که نسبت به دروغ و دروغ گویی بی تفاوت است.کاش حراست آموزش و پرورش افراد را به خاطر دروغگویی شان احضار و باز خواست می کرد.
.با وجود این همه دروغ و کذب، که در جوابیه اداره نشینان منطقه وجود دارد، با اعتماد به نفس کامل، که معمولا افراد دروغگو به آن دچارند، سخن معلم را با این بیت شعر انذار کرده اند :
دانی چرا در سیر خود بر خویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم
و از سخن معلم می خواهد که با انتشار اخبار این گونه سبب جریجه دار شدن احساسات معلمان نشود! شرم تان باد از این همه نیرنگ و دروغ و فریب کاری:
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود /شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد
سوم)روز چهارشنبه بعد از انتشار جوابیه اداره فخیمه 11 ،با بانو نوری از کارشناسان اداره منطفه11 که به طور کامل از پرونده من خبر دارد تماس گرفتم و گفتم :سرکار خانم! این خزعبلات چیست که نوشته اند؟ آیا من ابلاغ ندارم؟ در سیستم نگاه کرد و گفت چرا دارید و این ابلاغ تا سال 94 معتبر است و خودم به دستور جناب لونی معاون وقت منطقه صادر کرده ام!.گفتم: آیا نامه من به بازنشستگی نرفته است؟پاسخ. همه سوال هایم را مثبت جواب داد.. گفتم اگر من پاسخ این جوابیه را بدهم دیگر آبرویی برای منطقه و مدیر تازه بر مسند نشسته آن باقی نمی ماند.بانو نوری اصرار فراوان کردند که گذشت کنید که گذشت از بزرگواران است و شیوه پیامبر اکرم بوده است.شما پاسخی ندهید تا من با مسئولان اداره تماس بگیرم و بگویم حتما با شما تماس بگیرند.تا عصر منتظر ماندم خبری نشد.پنج شنبه و جمعه و شنبه گذشتند اما تماس خبری نشد که نشد.گویا مسئولین اداره فخیمه روش شان را درست می دانستند و قوت و روزی شان را از طریق دروغ بستن حاصل می کردند.درد آور این که بعد از تماس من با بانو نوری دیدم ناشیانه ابلاغ قبلی ام را لغو کرده اند و ابلاغ جدیدی از تاریخ اول مهر 93 تا 5 مهر 93 زده اند! و این نشان می داد که عالیجناب ضعیف کش رحیمی همچنان می خواهد به دروغ های خود ادامه بدهد.
روز یکشنبه پس از انتشار مقاله" آب سر بالا می رود از جناب عباس فرجی " ،که درباره من و مشکلاتم نوشته شده بود، جدود ساعت یک بعد از ظهر فردی تماس گرفتند و خود را مسئول روابط عمومی معرفی کردند.(اسم شان را فراموش کرده ام) شروع به گلایه کردم و گفتم مرا مجبور به پاسخ دهی کردید؛ در حالی که می خواستم این خطای عالیجناب رحیمی رییس جدید کارگزینی را نادیده بگیرم.گفتند آدرس می خواهند برای دلجویی و عیادت .شروع به شکوه کردم و گلایه و گفتم بنده درد دارم و احوالم مساعد نیست و نیازی به ملاقات نیست .چطور می توانستم راضی به حضورشان شوم در حالی که آشکارا چنان که نشان دادم دروغ گفته بودند و نه تنها اظهار پشیمانی نمی کردند که گویا به آن مباهی و مبتهج نیز بودند.درحین صجبت بودیم که شارژ تلفن همراهم تمام شد و گفت و گو نا تمام ماند.اگر ذره ای از نوشته هایشان ابراز پشیمانی می کردند شاید درصدد پاسخ دهی بر نمی آمدم گویا تنها می خواستند تشریف بیاورند و عکسی بگیرند و در بوق کرنا کنند که ای جهانیان چه نشسته اید که ما لطف کردیم و به دیدار این درویش علیل خانه نشسته رفتیم و کارت هدیه ای نیز به او دادیم تا مشکلات مالی اش را برطرف کنیم ! و اگر کسی پرسید ای شیوخ! این کارتان که با قطع حقوق وی منافات دارد آن هم در حالی که در بیمارستان بستری بوده ، خنده عاقلانه می کردند و می گفتند در این سری است که جز اسراردانان کسی آن را نمی داند! و وقتی می پرسیدند مرادتان از رازدانان کیست؟ لب به سخن می گشودند که رییسمان حضرت نظریان،مدیر تازه بر مسند نشسته منطقه 11، و عالیجناب ضعیف کش رحیمی ،رییس کارگزینی!
جوابیه اداره و اصرار بر عملکردشان دیگر اجازه ی مسامحه و تساهل را نمی داد که :
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت / مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
چهارم) اما اصل ماجرا چیست؟در راه بیمارستان بودم که بانو نوری از کارگزینی تماس گرفتند و گفتند رئیس کارگزینی عوض شده اند و گفته اند تکلیف این پرونده سریع تر روشن شود.گفتم به من ارتباطی ندارد من کارهای لازم را انجام داده ام بقیه کارها بر عهده اداره است.گفتند سه بار با سازمان بازنشستگی تماس گرفته اند و آنها وقعی ننهاده اند و پاسخی نداده اند.گفتم من چه کاری می توانم انجام دهم؟گفتند برگه استعلاجی بیاورید تا روشن شدن وضعیت تان مشکل دریافت حقوق نداشته باشید.قبول کردم و همان روز استعلاجی را دریافت کردم و فردایش توسط دایی ام به اداره فرستادم.رییس جدید کارگزینی رحیمی نامی بود جویای نام که بخت و اقبالش او را به این مسند رسانده بود و قصد داشت خودی نشان دهد و بزرگی کند .بهترین راهش چه بود؟ این بود که به درویشی علیل در خانه نشسته که به زعم وی ضعیف بود ظلم کند تا بتواند ابراز وجودی نماید و احتمالا به این وسیله جبران کمبود های عاطفی اش را بنماید، به همین دلیل بود که با دیدن دایی ام رجز ها خوانده بود و اولدرم بلدرم فراوان کرده بود و لغز و نکته به او فروخته بود و او که می پنداشت با پست جدید به صفت رزاقیت هم نائل شده و روزی این درویش علیل به دست اوست تهدید کرد که حقوقش را قطع خواهم کرد مگر این که برگه ای را امضا کند که در آن درخواست بازنشستگی بر اساس ماده 79 شده است و سریعتر حسابی در بانک صادرات باز کند تا او را با سه سال ارفاق بازنشسته کنیم.
چرا باوجود این که ماده 80 قانون استخدام کشوری مشمول حال من می شود و اداره شهر تهران به آن فتوا و گواهی داده،این عالیجناب رحیمی اصرار داشت و دارد که ماده 79 را برقرار کند؟ شاید علل غیر معرفتی چون بخل و حسادت و نظر تنگی در میان است ؟ شاید هم قانون نمی داند؟هر چه باشد او شایستگی نشستن بر این کرسی را ندارد که از نظر من صلاحیت کلاس رفتن را هم ندارد.به خدا باید پناه برد از انسان حسود بخیل چشم تنگ !
سخن عالیجناب رحیمی را توسط جناب شنی معاون اداره حقوقی شهر تهران به جناب باقری معاون پشتیبانی شهر تهران منتقل کردم.جناب شنی به نمایندگی از جناب باقری با حضرت نظریان تماس گرفت و ضمن شرح حال من به وی ابلاغ کرد که قانونا نمی توانند حقوق مرا قطع کنند قطع حقوق تنها توسط نهادهای قضایی و شبه قضایی ممکن است.جناب شنی می گفتند که نظریان تمام قد از رحیمی جویای نام دفاع کرده بود اما در آخر متقاعد شد که این کار خطا را انجام ندهد.
با این وجود در بیمارستان بودم که حسابم را چک کردم و دیدم پولی به حساب نیست.با بانو نوری تماس گرفتم و علت را پرسیدم.رحیمی جویای نام خنده مستانه ای زده بود و متکبرانه گفته بود بله ما قطع کرده ایم.! خبر را به سخن معلم گفتم و علی پورسلیمان لطف کرد و خبر را سریع و بدون فوت وقت پوشش داد و با همکاری جناب مسعود ثقفی در کمتر از یک ساعت حقوق به حسابم ریخته شد و رحیمی صعیف کش رو سیاه شد و فهمید کسی را که ضعیف تلقی کرده بود چندان هم ضعیف نیست :
. ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش/ با شیر پنچه کردی و دیدی سزای خویش
/ پنجم) پرونده من باید تا تیرماه به سرانجام می رسید کم کم صبر و حوصله ام رو به پایان است و هم سخن شدن و وقت گذاشتن برا پاسخگویی به دروغ و نیرنگ مایه عذاب روح از جناب ثقفی سخن گوی اداره شهر تهران می خواهم هر چه زودتر این پرونده را ختم به خیر فرمایند که اگر بخواهد ادامه پیدا کند طبل رسوایی نظریان و رحیمی ها بیشتر از پیش صدا خواهد کرد و دامن دیگران را هم دیر یا زود خواهد گرفت .بنده از لحاظ اداری کارهایم را انجام داده ام .نه توان جسمی پگیری دارم و نه وظیفه ای برای پیگیری آن.همه ی کارها بر دوش اداره است. تا کنون هم که پرونده به سرانجام نرسیده نشان ناتوانی کارگزینی اداره شهر تهران و به تبع آن عالیجناب رحیمی است:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
در پایان به حضرت نظریان که همای اوج سعادت به دام او افتاده است و از بخت روزگار بر مسند ریاست نشسته است .این سخن جافظ را برادرانه توصیه می کنم که
به طهارت گذران منزل پیری و مکن / خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
والله المستعان
رضا نهضت 8 بهمن1393