در همایشی فرهنگی و ادبی هستم. آقای مسن و خوشچهره و خوش لباسی پشت میکروفن میرود و با خواندن ابیاتی پراکنده با مضمون حماسه و وطنپرستی، با شور و حرارت اعلام میکند: «بله، ما ملتی با تاریخ کهن و سابقه درخشان هستیم، ماییم که جز پندار نیک و کردار نیک نمیشناختیم، ماییم که در دل تاریخ هزاران متفکر و اندیشمند بزرگ پروراندیم…
ولی صد حیف که بیگانگان بر ما حاکم شدند، اقوام پست، دین و اخلاقمان را برباد دادند و ما را به زشتی و دروغ گویی سوق دادند و چنین شد که به این روز اسفبار افتادیم....»
به نظر میرسد برخی هموطنان، اصلاً معنای ادعای عجیب و خودزنانهی خود را درک نمیکنند. این چه فرهنگ و تمدنی بود که بهقول شما با «هجمهی یک مشت آدم وحشی و بیابانی» نابود شد؟
ما چگونه مردمی بودیم که به راحتی تسلیم زور و تزویر بیگانگان شدیم و هموطن خود را فروختیم؟
آن چه دین و اخلاقی بود که ما را در برابر غارت و ظلم، اینچنین ضعیف و سست بارآورد؟
برادرم، آمدی ابرویش را تزیین کنی، چشمش را هم کور کردی!
دیگران ما را این کردند و آن کردند؟ مگر ما خمیر بازی بودیم که به هر شکلی که خواستند شکلمان دهند؟
آنچه عزیزانی مثل این هموطن از آن غافلاند، این است که سردادن شعارهایی مانند «دیگران مرا چنین کردند» یعنی من از پیش خود نه فهم و تشخیص درست دارم، نه اخلاق ریشهدار، نه عقلانیت محکم…
دفاع جاهلانه صدبار بدتر از حملهی زیرکانه است.
در فساد و ظلم مسئولان ما هیچ تردیدی نیست؛ اما بیاییم به جای خودزنی و فرار از مسئولیت، به نقش خطیر خود در سرنوشتمان آگاه شویم.
به جای رفتارهای تکراری و بیحاصل مانند مقصریابی، خودبزرگبینی ملی و تاریخی، و اکتفا به شعارهای تخدیرگر، متوجه قدرت عظیم خود در تعیین سرنوشت باشیم. قدرتی که اگر بر آن بیدار شویم، نه مهاجمی بر ما سلطه خواهد یافت، نه بیگانهای بر وطن ما خواهد تاخت، و نه مستبدی بر ما حاکم خواهد شد.
( کانال نویسنده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید