خشم نابه جا به معنای آن است که فرد خشمگین هیچ گاه زحمت طرح پرسش درست را به خود نمیدهد ...
خشم باید در مسیری دیگر هدایت شود ، به سمت آنچه فروید هدف صحیح مینامد ، تا بدین ترتیب فرد خشمگین به پاسخی بهتر برای این پرسش برسد که چگونه باید زندگی کنم ؟
مارک ورنون
از کتاب "زندگی خوب "
***
تا چند روز دیگر سکان اجرایی اداره ی کشور را یکی از این دو نفر بر عهده می گیرد :
مسعود پزشکیان یا سعید جلیلی .
اولی و در حداقل در دو نشست ، دیدگاه ها و نظرات خود را در مورد آموزش و پرورش و مهم تر از آن مطالبات معلمان بیان کرده است .
اما دومی مواضعش در مورد آموزش و پرورش خیلی شفاف نیست هر چند حضور مهدی کاظمی به عنوان نماینده سعید جلیلی در برنامه به ظاهر« مناظره » که متولی آن « سازمان بسیج فرهنگیان » بود ( این جا ) و بطحایی به عنوان نماینده ی مسعود پزشکیان غایب بزرگ این نشست بود نشان داد که با ریاست جمهوری سعید جلیلی در بر همان پاشنه ی قبلی و شاید به مراتب بدتر خواهد چرخید .
جلیلی در 29 خرداد 1403 در دیدار با جمعی از فرهنگیان و دانشجو معلمان به موضوعاتی اشاره می کند .
جلیلی می گوید : ( این جا )
« اگر بخواهیم به آموزش و پرورش به لحاظ فکری یا تجربی توجه کنیم، متوجه اهمیت آن میشویم. در شروع هشت سال دفاع مقدس وقتی که امام میخواستند نخست وزیر انتخاب کنند، به آموزش و پرورش یعنی آقای رجایی پناه آوردند. در مشکلاتی که ابتدای انقلاب بر ما تحمیل شد همین انتخاب باعث شد که کشور را از مشکلات برهاند. و مردم احساس کردند نخست وزیر را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند و معلمی دیگر یعنی شهید باهنر را به عنوان نخست وزیر انتخاب کردند.
شعار ما صرفاً شعر نیست خلاصه برنامه ماست . ما امروز یک جهان فرصت داریم لذا باید یک ایران جهش داشته باشیم. برای یک ایران جهش هر ایرانی باید بتواند نقش خود را ایفا کند. هدف انقلاب چه بود؟ اینکه یک نمونهای از پیشرفت و عدالت نشان دهد، از اینکه حیات طیبه را میتواند در دنیا محقق کند. این فلسفه انقلاب اسلامی است. هر ایرانی یک نقش باشکوه، شعار نیست. در تاریخ هم اتفاق افتاده است. دانشآموزی که از مدرسه و خانوادهاش به خاطر شرکت در جبهه گذشت، نشان دهنده این است که هر ایرانی میتواند .
جلیلی در پایان چنین تمام می کند :
امیدوارم کارهایی که شهید رئیسی شروع کرد مثل رتبهبندی معلمان و کیفیت بخشی به آموزش باید ادامه پیدا کند. وقتی می گوییم جهش یک ضرورت است، حتماً ارتقای آموزش هم یک ضرورت برای جهش است. اگر ما در مقاطعی مثل دفاع مقدس موفق شدیم برای این بود که نظام توانست یک گفتمان را شکل دهد و سپس آحاد مردم نسبت خود با این گفتمان را تعریف کردند و برای نقش آفرینی وارد میدان شدند. اگر می گوییم یک جهان فرصت یک ایران جهش لازمهاش این است که یک جبههای ایجاد شود و هر فرد در آن یک نقشی داشته باشد و یکی از مهمترین جبههها آموزش پرورش است. هر قدر که آموزش پرورش رشد کند سایر قسمتها هم همانقدر رشد و پیشرفت خواهد داشت » . آیا در صورت پیروزی پزشکیان ، جامعه و یا معلمان بر اساس همان مطالباتی که مطرح کرده پشت رئیس جمهور منتخب خواهد ایستاد وآن را پی گیری خواهد کرد ؟
صحبت های ایشان حاوی تناقض های بسیار هست .
اگر انقلاب اسلامی در سایه توجه به آموزش و پرورش و انتخاب فردی از بدنه ی آموزش و پرورش به عنوان نخست وزیر نجات پیدا کرده پس چگونه است که به اذعان وزرای آموزش و پرورش و نیز افکار عمومی ، آموزش و پرورش از ابتدای انقلاب اولویت هیچ دولتی حتی دولت رئیسی نبوده است ؟
جلیلی برای این پرسش چه پاسخی دارد ؟
آیا در نظام های آموزشی موفق و پیشرفته ی دنیا هم هدف آموزش و پرورش رسیدن به حیات طیبه است ؟ و یا محور ، تربیت شهروند مسئول و مطالبه گر است ؟
بیان یک سری حرف های کلی و مبهم که نه تئوری پشت آن است و نه برنامه ای به روز شده آن را پشتیبانی کند نشان می دهد که این گونه نشست ها بیش تر برای رفع تکلیف و خالی نبودن عریضه طراحی شده است .
بدون تردید ؛ با آمدن جلیلی وضعیت موجود استمرار پیدا خواهد کرد .
همان فضای بگیر و ببند و فرهنگ امنیتی احتمالا با شدت و حدت بیشتر . تشکیل پرونده برای فعالان صنفی . شکایت از منتقدان به بهانه های مختلف . فعال بودن حراست و هیات های تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش برای به محاق بردن الزامات کنش گری و مطالبه گری مدنی ....
زمانی که در آن نشست برخاسته و به عنوان تنها منتقد جلسه فریاد زدم :
« به لطف و مرحمت دولت سیزدهم سه سال است که از حضور در نشست های وزارت آموزش و پرورش محروم شدم.
این دوستان دائما از دولت سیزدهم و عملکرد آن تعریف و تمجید می کنند اما کسی نقد و پرسش نمی کند که در طی این سه سال بر آموزش و پرورش چه گذشته است؟ »
کاظمی به عنوان سخنگوی سعید جلیلی و مهم تر از همه معاون متوسطه آموزش و پرورش نمی دانست که صدای معلم در بلک لیست وزارت آموزش و پرورش قرار گرفته است .
آیا این مضحک و تاسف آور نیست ؟
این در حالی است که در ابتدا ستاری فرد به عنوان سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در نشست رسانه ای که آخرین حضور صدای معلم در آن بود چنین گفت : ( این جا )
«صدای معلم را دنبال می کنیم ؛ از این که صدای معلم را فریاد می زنید و به گوش ما می رسانید تشکر می کنم »
در آن نشست و با حضور ایشان و سایر نمایندگان نامزدها اجازه ندادند که مدیر صدای معلم پرسش های خود را به صورت کامل مطرح کند و یا سخن خود را در وقت قانونی اش به پایان برساند .
این تنها گوشه ای از اتمسفر فکری طیف حامی تفکر سعید جلیلی است که مدعی اداره کشور در حالت برتر و بهتر است .
و اما در سویی دیگر ، مسعود پزشکیان با شنیدن همه نظرات و دیدگاه ها ؛ جمله و یا مانیفستی مهم بیان می کند : ( این جا )
« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند » .
و اما پرسش مهم و راهبردی در ارتباط با جامعه و به ویژه جامعه ی گسترده فرهنگیان کشور آن است که :
آیا به این معنا به واقع مطالبه گرند؟
آیا در صورت پیروزی پزشکیان ، جامعه و یا معلمان بر اساس همان مطالباتی که مطرح کرده پشت رئیس جمهور منتخب خواهد ایستاد وآن را پی گیری خواهد کرد ؟
تاریخ ایران به ویژه در صد سال اخیر نشان داده که مردم ما عموما چنین روحیه و تربیتی ندارند .
شاید در ابتدا حمایتی کنند اما آن مستمر نیست و پس از مدتی با تغییر رویکرد با چاشنی شتاب زدگی در فضایی مبهم و ممزوج با « متخلفان طلبکار » ، خودشان انتخاب خود را « لوث » و بی معنا خواهند کرد .
جامعه ی ما نشان داده قابل پیش بینی نیست و به صورت پیچیده و متناقض با مسائل ساده برخورد می کند .
توهم تحریم بزرگ !
بخش عمده ای از جامعه ی ایران در انتخابات 8 تیر به قول خودشان کنار کشیدند و پیامی بزرگ صادر کردند اما خودشان هم نمی دانند که پس از آن چه باید کنند ؟
با افتخار از « تحریم بزرگ » سخن می گویند اما پاسخی اقناع گرانه برای تنبلی مزمن اجتماعی و تاریخی خود و نتیجه گرا بودن و تقدیرگرایی خود ندارند .
از نظر نگارنده این کنار کشیدن بیش از آن که محصول یک فرآیند هدف مند و آینده نگر باشد بیشتر معلول گسست اجتماعی ، به صفر رسیدن سرمایه اجتماعی که مهم ترین نمود آن بی تفاوتی و نیز تنفر ایرانی ها از یکدیگر است و این پدیده هیچ افتخاری و دست آوردی برای هیچ جریان سیاسی و یا افراد و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی محسوب نمی شود .
پیش تر و به دفعات نسبت به عوارض جامعه ی رو به انحطاط هشدار داده ام .
فعالان صنفی و با عناوین مختلف از دیگران به جد می خواهند که در انتخابات مشارکت نکنند اما هنوز نقشه راهی برای کاهش هزینه های فعالیت های صنفی و کنش گری ندارند .
این جماعت حتی در صورتی که یک دولت قائل به آزادی بیان و حقوق شهروندی بر سر کار بوده و هزینه های کنش گری پایین ؛ توانایی بسیج و سازمان دهی 5 درصدی معلمان کشور را هم نداشته اند .
واقعیت آن است و تجربه نشان داده که فقط در سایه ی حاکمیت دو گانه امکان زیست مدنی و به ویژه « نهاد سازی » در جامعه ی ایران وجود دارد و با یکدست شدن حاکمیت ، فشارها به صورت تصاعدی بر کنش گران و مطالبه گران افزایش پیدا می کند هر چند تکلیف طایفه ی نق زن حرفه ای و همیشه نالان و طلبکار مشخص است :
کنار کشیدن و عتاب و خطاب دیگر مطالبه گران که ما گفتیم نکنید ، ما گفتیم نشوید؛ این هم عاقبت آن و...
بزرگ ترین سرمایه ای که می توان روی انتخاب پزشکیان حساب کرد و به آن دل بست همانا صداقت وی در برخورد با مسائل و چالش هاست آن هم در جامعه ای که با وجود داشتن آرزوهای بزرگ و توهم مدرن شدن هنوز شفافیت در آن محلی از اعراب نداشته و مالک و صاحب صداقت در نهایت « گوشه نشین » می شود .