سوم مرداد 1394 .
بنا بر دعوتی که مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش انجام می داد مطابق روال همیشگی عازم دفتر وزیر آموزش و پرورش شدم .
این نشست قرار بود با حضور علی اصغر فانی وزیر وقت آموزش و پرورش و اصغر جهانگیر رئیس سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی و با موضوع تفاهم نامه همکاری وزارت آموزش و پرورش و سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور برگزار گردد .
اما زمانی که قصد ورود به سالن اجتماعات دفتر وزیر آموزش و پرورش را داشتم با ممانعت مسئولان حاضر در دفتر روبه رو شدم .
برگه دعوت نامه را ارائه نمودم .
مسئول مربوطه دعوت نامه مزبور را به « رسول پاپایی ، معاون رسانه ای وقت وزارت آموزش و پرورش » ارجاع نمود .
زمانی که انتظار برای پاسخ گویی طولانی شد ، ضمن اعتراض به این مساله خواهان عودت دعوت نامه شدم .
رسول پاپایی در پاسخ به این اعتراض گفت که دعوت نامه جهت کنترل و بازبینی مجدد به دبیرخانه بازگشت داده شده است !
زمانی که دلیل این وضعیت را جویا شدم ایشان در پاسخ گفت که شما از پشت به ما خنجر می زنید !
دفتر وزیر را بدون هیچ گونه پاسخ و یا عودت دعوت نامه ترک نمودم .
این وقایع زمانی اتفاق افتاد که سایر خبرنگاران بدون ارائه هر گونه کارت شناسایی و یا دعوت نامه وارد سالن اجتماعات می گردیدند ... آیا با این کارها ، اعتماد معلمان به شما و عملکردتان افزایش پیدا می کند ؟
این را همان روز گزارش کردم . ( این جا )
از حق نگذریم پس از این ماجرا ، علیرضا جدایی رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط و عمومی وزارت آموزش و پرورش بابت این حرکت چندین بار از من عذرخواهی کرد .
آن زمان « صدای معلم » انتقاداتی را متوجه عملکرد وزیر آموزش و پرورش و اطرافیان او کرده بود .
در واقع اگر دقیق تر به مساله بنگریم این حرکت غیر قابل انتظار وزارت آموزش و پرورش متوجه یک مساله بود و آن هم انتشار یادداشت ها و مقالاتی از سوی « رضا نهضت » در سخن معلم ( صدای معلم ) بود .
دقیقا پنج روز پیش آقای نهضت ، یادداشتی را در صدای معلم با عنوان « آیا علی اصغر فانی صلاحیت وزارت آموزش و پرورش را دارد؟ » منتشر کرده بود . ( این جا )
استدلال من این بود که به جای حرکت غیر حرفه ای و کودکانه مانند راه ندادن به نشست رسانه ای ، پاسخی به صدای معلم ارسال می شد و تنویر افکار عمومی و شفاف سازی صورت می گرفت ؛ اما آن ها این استدلال را نپذیرفتند ...
با برکناری فانی و آمدن بطحایی روال به سابق بازگشت و من دوباره در نشست های رسانه ای حضور پیدا کردم .
این وضعیت پس از گذشت هفت سال و در دولت سیزدهم و وزارت یوسف نوری در روز سه سه شنبه 25 مرداد و پس از نشست رسانه ای رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ( سمپاد ) دوباره تکرار شد . ( این جا )
البته آن موقع مجوز نشریه به نام « سخن معلم » ارگان سازمان معلمان ایران بود و این مساله موجب شد تا ضمن کناره گیری و خروج از این تشکل راسا تقاضای صدور مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کرده و رسانه ی « صدای معلم » را تاسیس کنم .
برای من همیشه موضوع « استقلال » یک دغدغه بسیار مهم و حرفه ای بوده است .
اما این بار دلیلی که برای این حرکت ناپخته و غیرمدنی البته به صورت غیر رسمی بیان شده این است که اعتراض سایر خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش موجب اتخاذ چنین تصمیمی شده است .
آنان می گویند که پورسلیمان خبرنگار نیست اما وقتی پرسیدم که پس من چه هستم ؛ پاسخی ارائه نکردند .
این افراد کم اطلاع حتا اگر یک بار « قانون مطبوعات » را مطالعه کرده بودند می دانستند که شان و رتبه « صاحب امتیاز و مدیر مسئول یک نشریه » چیست و این فرد صلاحیت صدور کارت خبرنگاری برای افراد همکار خودش را هم دارد .
من از اواسط سال 1375 در حوزه رسانه فعالیت می کنم .
فعالیت خود را در حوزه ی وبلاگ نویسی از سال 1387 آغاز کردم .
در این مدت به این نتیجه منطقی رسیده ام که یکی از دلایل و ستون های قابل تامل برای این مساله که چرا هیچ گاه در چهار دهه ی گذشته ، آموزش و پرورش در اولویت هیچ دولتی نبوده همین فقدان حوزه عمومی در آموزش و غیر حرفه ای و نارس بودن کنش گری در حوزه « رسانه » توسط ارکان ذی نفع آن می باشد .
خبرنگارانی هم در این حوزه مشغول به کار هستند به جز تعداد بسیار معدود که آن ها هم خیلی در نشست های رسانه ای حضور پیدا نمی کنند ؛ غیر حرفه ای ، بسیار محافظه کار و در حوزه تعلیم و تربیت کم اطلاع و حتا کم سواد هستند .
بسیاری از آنان مانند برخی معلمان ما که با « طرح درس » در کلاس حضور پیدا نمی کنند ؛ پیش از حضور در این نشست ها حتا به خود زحمت نمی دهند که حول موضوع نشست اندکی مطالعه و پژوهش کنند تا با دست پر پرسشگر باشند و مسئولان را با استدلال به چالش بکشند .
برخی از آنان منتظرند تا از لا به لای مسئول مربوطه چیزی پیدا کنند و آن را مطرح کنند. از همین روست که مسئولان این وزارتخانه هم خیلی آنان را جدی نمی گیرند .
برخی و شاید تعداد قابل توجهی از این خبرنگاران ممکن است خیلی هم دغدغه ی آموزش و پرورش و چالش های آن را نداشته باشند و حضورشان بیشتر نوشتن یک خبر و یا گزارش آبکی و یا پر کردن صفحه مرتبط با این حوزه باشد .
در کنار آن وقتی مسئولان وزارت آموزش و پرورش در برخی نشست ها و در برابر دست پر صدای معلم در زمینه محتوای پرسش ها و بار کارشناسی آن لب به تعریف و تمجید از این رسانه معلمی و مستقل می گشایند ناخودآگاه حس حسادت و رقابت برخی از این خبرنگاران به ویژه آن هایی که تنها هنرشان بالیدن به نام « خبرگزاری » متصل به جریان های سیاسی کشور است تحریک و تهییج می شود .
به این اظهار نظرها در نشست های رسانه ای مطرح شده اند توجه نمایید :
وزیر آموزش و پرورش ( بطحایی ) در نشست رسانه ای 29 / 11 / 96 : مدیر صدای معلم فردی کار کشته در حوزه رسانه است .
« صادق ستاری فرد » سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در نشست رسانه ای به مناسبت هفته معلم سال 1401 : « صدای معلم را دنبال می کنیم ؛ از این که صدای معلم را فریاد می زنید و به گوش ما می رسانید تشکر می کنم . »صدای معلم را دنبال می کنیم ؛ از این که صدای معلم را فریاد می زنید و به گوش ما می رسانید تشکر می کنم . »
قاسم احمدی لاشکی معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش در نشست رسانه ای یکشنبه 23 مرداد 1401 : « مشخص است که با « مطالعه » موضوعات را دنبال می کنید و از این بابت به عنوان « یک معلم » به صورت « ویژه » از شما تشکر می کنم » .مشخص است که با « مطالعه » موضوعات را دنبال می کنید و از این بابت به عنوان « یک معلم » به صورت « ویژه » از شما تشکر می کنم » .
رئیس کمیته آموزش و پرورش مرکز پژوهش های مرکز مجلس شورای اسلامی : " « صدای معلم » برای ما یک گروه مرجع است "
و....
با این معلمان ناراضی و به تنگ آمده چگونه می خواهید مشارکت آنان را جلب کنید ؟ متاسفانه این وضعیت موجب می شود تا وضعیتی مانند « شمشاد » در فضای رسانه ای حاکم شود و اگر کسی بخواهد بالاتر از آنان بایستد در اتحادی نانوشته و نامرئی او را از « صحنه » حذف می کنند .
وزارت آموزش و پرورش به ویژه اگر برآمده از دولتی غیر پاسخ گو و یا حتا علم گریز و بی سواد باشد از این وضعیت نهایت استفاده را برده و اقدام به حذف رسانه های مستقل و معدودی مانند « صدای معلم » می کند .
آن زمان « پاپایی » با گرایش « اصلاح طلبانه » و منتقد پیشین وزارت آموزش و پرورش در قامت وبلاگ « آقا اجازه » عاملیت این کار را بر عهده داشت و این بار با مدیریت « بابایی » در مرکز اطلاع رسانی وزارت آموزش و پرورش و با عاملیت زنی با مدرک دکترای مدیریت آموزشی که خود در روزنامه ها می نویسد و مقاله خارجی ترجمه می کند به نام « زهرا علی اکبری » این کار صورت گرفت .
«پاپایی ها ، جدایی ها و... رفتند . بابایی ها هم پس از مدتی خواهند رفت . آن چه می ماند « صدای واقعی و سرافراز معلمان » است »
سخن آخر ؛ در این مدت به این نتیجه منطقی رسیده ام که یکی از دلایل و ستون های قابل تامل برای این مساله که چرا هیچ گاه در چهار دهه ی گذشته ، آموزش و پرورش در اولویت هیچ دولتی نبوده همین فقدان حوزه عمومی در آموزش و غیر حرفه ای و نارس بودن کنش گری در حوزه « رسانه » توسط ارکان ذی نفع آن می باشد .
به فرض ؛
از حضور رسانه های مستقل و منتقد مانند « صدای معلم » در نشست های خبری ممانعت کردید .
در عوض ، چند خبرنگار مورد نظر و مورد قبول تان در نشست های خبری آمدند و پرسش های بی خطر و کوتاه پاسخ مطرح کردند و شما هم دلتان خوش که نشستی برگزار شد و مسئولان هم به زعم خودشان پاسخ گو .
حتا در نشست های به اصطلاح صمیمانه وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان ، جلسه را با معلمان گلچین شده و گزینش شده ی خودتان هم پر کردید و نشستید و برخاستید و گل گفتید و گل شنفتید.
معلمان را برای احقاق حقوق قانونی شان و بر اساس قانون و به خاطر تجمعات مسالمت آمیز و مدنی آن ها را بازداشت و برایشان پرونده سازی کردید .
و در یک کلام ؛
فرهنگ امنیتی را مانند سابق برقرار کردید .
بعدش چه ؟
آیا با این کارها ، اعتماد معلمان به شما و عملکردتان افزایش پیدا می کند ؟
آیا شکاف و بهتر بگوییم « دره » بی اعتمادی بین اداره و مدرسه ترمیم می شود ؟
آیا « سرمایه اجتماعی » و « مرجعیت بر باد رفته » احیا می شود ؟
آیا ناکارآمدی و روزمرگی مزمن و سیستماتیک حل می شود ؟
با این معلمان ناراضی و به تنگ آمده چگونه می خواهید مشارکت آنان را جلب کنید ؟
آیا این شیوه مدیریت و حکمرانی عقلانی و آینده نگرانه است ؟