در بخش نخست بحث " ازدواج سفید یا همباشی " به تعریف، تهدیدها، مشکلات و پیامدهای ازدواج سفید اشاره کردم. ( این جا )
در ادامه و در بخش پایانی، به موضوعاتی از جمله فیلم ارزشمند " دعوت " ابراهیم حاتمی کیا در خصوص موضوع سقط جنین و آمار نگران کننده وزارت بهداشت در این خصوص طی سال های گوناگون، دوری از تشکیل خانواده با تحقق ازدواج سفید، و در نهایت چه می توان کرد؟ اشاره ای مختصر خواهم داشت.
فیلم " دعوت "
این فیلم توسط ابراهیم حاتمی کیا بر محور سقط جنین در سال 1387 ساخته شد. نویسنده فیلم، ابراهیم حاتمیکیا و چیستا یثربی بودند. 13 سال قبل ابراهیم حاتمیکیا تلاش کرد تا با به تصویر کشیدن موضوع سقط جنین بر روی پرده سینما، جان هزاران انسان را نجات دهد، اما انگار این کارگردان سینما هم مثل مسئولان وزارت بهداشت و دیگر سازمانها و نهادهای مرتبط، در رسیدن به هدف خود ناکام بوده است.
فروردین 1400 وقتی که اپیزود ششم فیلم " دعوت " حاتمیکیا بعد از 13 سال منتشر شد، دوباره قصههای آن در خاطر بسیاری از ما زنده شد. دعوت حاتمیکیا روایت زوجهایی بود که هر یک به دلیلی، از بارداری ناخواسته غمگین بودند.
یکی به خاطر مشکلات اقتصادی، یکی به دلیل باردارشدن در دوره نامزدی، دیگری بهخاطر سن بالای مادر، آن یکی بهخاطر رابطه پنهانی و دلایل و موانع دیگر. البته راهکار اول همه آنها مشخص بود " سقط جنین! " اما در جریان فیلم روح انسانی، نجاتبخش زندگی یک انسان میشد و اجازه نمیداد دستهای این مردان و زنان به خون یک کودک معصوم آغشته شود.
آمار نگران کننده وزارت بهداشت
" بارها از سقطهای غیرقانونی یا همان سقط جنایی صحبت به میان آمده است با آمارهایی متفاوت. وزارت بهداشت در سال 74 تعداد سقطهای سالانه را 80 هزار اعلام کرد، یعنی حدود 224 جنین در هر روز. و در سال 92 به تعداد 250 هزار سقط سالانه یعنی رشد بیش از 3 برابری در طول 18 سال، رسیدیم. حالا هم 8 سال پس از آن، طبق خبر رسمی مسئولان وزارت بهداشت، تعداد سقطهای غیرقانونی به حدود 300 هزار مورد رسیده است. در وزارت بهداشت درباره سقط جنایی که غیرقانونی است، بررسیهایی صورت گرفته و آخرین برآوردی که داریم این است که سالانه بیش از ۳۰۰ هزار سقط جنین غیرقانونی یا سقط جنین زیرپلهای در کشور انجام میشود. " معلوم است که علاوه بر دیگر نهادهای اجتماعی از جمله مدارس و دانشگاه ها که در پنهان سازی رفتارهای منفی، استادکارند، مدیران و رسانه ها نیز از عواقب سوء عادت غلط استتار مشکل یا معضل در دل جامعه، بیمناک نمی گردند و تخته گاز تابع مطلقی برای پنهان کردن پدیده های نامطلوب اجتماعی، هستند.
در مطب توسط متخصص ۴ میلیون تومان، با قرص در منزل ۶۵۰ هزار تومان!
" خیابان ناصرخسرو و امثال آن در شهرهای مختلف، قرص ها و آمپول های سقط جنین را به راحتی عرضه میکنند و افزایش آمار قاچاق این داروها به داخل کشور هم، خودش گویای وضعیت اسفبار است. این روزها آموزشها و مشاورههای انجام این جنایت هم به راحتی در فضای مجازی و کانالهای تلگرامی یافت میشود. به جای مطبهای زیرپلهای و یواشکی هم، سقط جنین در مطبهای شیک و لاکچری انجام میشود و این یعنی " جنینکُشی " که خیلی راحت تر از قبل نیز شده است. مصداقش کانالهایی با همین نامهاست که ادمین یکی از آنها در پاسخ به سئوالات ما این ادعا را مطرح می کند:
" بدون نگرانی سقط را انجام میدهیم. اگر در مطب پزشک متخصص انجام دهید ۴ میلیون تومان و اگر با مصرف قرص و مشورت ما در منزل انجام دهید، ۶۵۰ هزار تومان."
نمیدانم اگر ابراهیم حاتمیکیا امروز بخواهد فیلم " دعوت " را دوباره بسازد، سکانسها و پلانهایش چه تغییراتی خواهد کرد، اما مطمئنم دغدغههایش بیشتر خواهد بود. حالا دیگر فقط یک جنایت انسانی و پس زدن کودکی که خود ما او را به زندگی دعوت کردهایم مطرح نیست، بلکه آینده ایران هم مطرح است. کشوری که در آن زنگ خطر نزولیشدن نرخ رشد جمعیت و افزایش سالمندی به صدا درآمده است. هر چند طرحهایی مانند " طرح جوانی جمعیت و تعالی خانواده " که مجلس در پی نهاییکردن آن است، حمایتهای انگیزه بخشی برای فرزندآوری خانوادهها دارد، اما معلوم نیست چه تعداد از ۳۰۰ هزار جنینی که هر سال به قتل میرسند، با این طرحها و قوانین نجات خواهند یافت."
سقط جنایی را با سقط قانونی اشتباه نگیریم!
" دقت داشته باشیم که سقط قانونی با سقط جنایی متفاوت است و در صورت نیاز و تأیید مدارک و مستندات لازم، پزشکی قانونی مجوز سقط را هم صادر میکند. سالانه حدود ۱۲ هزار درخواست برای سقط جنین قانونی به پزشکی قانونی ارسال میشود که از این تعداد، بر اساس استانداردهای موجود، کمتر از ۹۰۰۰ سقط قانونی با تشخیص پزشکی قانونی و بر اساس قوانین کشور انجام میشود. در کنار نگرانی از افزایش سقطهای جنایی، این را هم قبول داریم که امکان سقط قانونی نیز نباید آنقدر سخت و دشوار باشد که برخی را به سمت انجام غیرقانونی آن سوق بدهد."
دکتر "نفیسه ثقفی " عضو هیئت مدیره انجمن متخصصین زنان و مامایی ایران میگوید:
" موارد متعددی از جمله مشکلات اقتصادی و بارداریهای ناخواسته دلیل درخواست سقط جنین غیرقانونی است که باعث بالا رفتن آمار هم شده است. این سقطهای غیرقانونی در دفتر کار برخی ماماها، پزشکان عمومی و در موارد نادرتر توسط برخی متخصصان هم انجام میشود که علاوه بر گرفتن جان یک جنین کاملا سالم، در مواردی هم به دلیل انجام غیرعلمی و غیربهداشتی این سقطها، صدمات فراوانی به مادر وارد میکند. نظارتی در این حوزه وجود ندارد و این سقطها به منبع درآمد پرسود و نامشروع برای برخی افراد تبدیل شده است. خیلی از خانمهای جوان بعد از سقط غیرمجاز جنین، با عفونتهای شدید مواجه میشوند و بعد به متخصص مراجعه میکنند که گاهی نجات جان آنها ممکن نیست. لذا بخشهای نظارتی و قانونی این حوزه باید تقویت شوند و داروهای سقط جنین را هم تحت کنترل شدید داشته باشند، همچنین میتوان شماره تماسهایی را برای گزارش مردمی و معرّفی کسانی که اقدام غیرقانونی به انجام این کار دارند را نیز در نظر گرفت. (5)
چه می توان کرد؟
ماندن در یک شرایط خاص یا ثابت، حداقل در قامت علم جامعه شناسی نمی گنجد. زمان و مکان دو متغیر تغییر دهنده تمامی پدیده ها در این علم است، منتهی مراتب سنجش برازندگی یا عدم برازندگی هر وضعیت جدید بر این قامت، با شعور اجتماعی یک جامعه مرتبط است. مثلا امروز شاهد فاجعه اندیشه مطرود داعشیان نسبت به افراط گرایی در دین هستیم، این بدان معنا نیست که چون هیجان و یا تازگی نسبت به زمان حال دارد و جوانان هیجان را ترجیح می دهند، پس هر جوانی بدون به کارگیری عقل و منطق خود، مجاز است تا به این گروه بَربَر بپیوندد و دیگرانی را که همانند او نمی اندیشند به طور وحشیانه به قتل رسانند و زنان را مورد تعرض و تجاوز قرار دهند که دین با گرایشات افراطی و شخصی آنان، چنین اجازه ای را به آنان داده است و برای این افراد رفتار وحشیانه مباح است!
جدای از آنچه که در نجابت و پاکی گذشتگان خود می یابیم، ما با پیمایش ناقص یا انحرافی دوره های تاریخی، اختیار و اراده افراد را در انتخاب و عمل مسیر خود از لابه لای سررشته تربیت خانوادگی و با تعقیب خط سنت پسندیده یا ترجیح داده شده خارج کرده ایم. و در مدیریت دوران پستمدرنیته، تحت تأثیر چند اصل مهم قرار گرفته ایم:
رنگ باختن عقیده و ایمان به تبیینهای عقلانی و علمی، افول اهمیت و مرکزیت کار در زندگی روزمره و پیدایش جامعه پساصنعتی که مبتنی بر مصرفگرایی و فراغت بود و قدرت رو به افزایش رسانهها در به گردش درآوردن کثرتی از تصاویر و متون در میان مخاطبان جهانی، که با شکل گرفتن خود، نظم و ترتیب کنش اجتماعی مرسوم جوامع گوناگون را بر هم زد. و چون در این میان جوامع عقب مانده یا عقب نگه داشته شده یا جهان سوم نیز سهم خود را با ثروت بادآورده از منابع طبیعی، از این خوان وسوسه انگیز گرفته بودند، پس " خود " وطنی را کنار گذاشته و " خود" عاریتی را انتخاب کردند.
ترجیحی خواسته یا ناخواسته که تارو پود ارزش ها و هنجارهای دیروزی را دِمُدِه می دانست.
خانواده نیز سهم خود را به طور شتابان و افسارگسیخته از این جریان، با از دست دادن کارکردهای اصلی خود، گرفت و درگیر پدیده جدیدی به نام " ازدواج سفید یا همباشی " گردید. صدالبته قشر تأثیر پذیرفته چون همیشه جوانان بودند و اگر دیروز آمار آن به چند جوان پیرو می رسید، امروز تبدیل به رویه عادی برای زندگی جوانان شده است.
بیشتر ما در برخورد با هر مشکل یا مانعی، گریبان اقتصاد را محکم می گیریم و تا توان داریم با مذمت و کنایه و ناله، به باد کتک می گیریم و از نقش و تأثیر فرهنگ و اراده خود، غافل می شویم. اگر بدانید این " من " در زیرورو کردن هر روال زندگی، دارای چه پتانسیل و قدرتی است، شاید در پردازش اطلاعات و آداب در آن بیشتر وسواس نشان می دادید. و چون تأثیر پذیری مطلق ما از شرایط جدید، این " من " را تحت سیطره خود گرفت پس من قادر گشتم تا روال مرسوم ازدواج را که برای چهار ستون خانواده، حصاری مستحکم بود، درهم بکوبم و بر اساس آزادی انتخاب فردی و حق بر بدن، یا بی اعتمادی به ازدواج رسمی یا جنس مخالف و به بهانه شناخت بیشتر، آن را به طور چرخشی در سفره محبت و عشق دیگرانی قرار دهم که همچون خودِ من مستأصل از سنت گردیده بود.
شخصا بیشتر اوقات سعی می کنم به برخی از سکنات و حرکات جوانان، حق بدهم. مثلا اگر پسر جوانی موهای بلند دارد، او را به باد مذمت نمی گیرم و با خود می گویم قبل از قرن بیستم، بلند بودن موهای مردان در هر سنی، یک رفتار رایج و عادی بود، امروز نیز می توان بدان چنین نگاه کرد. پس نوع نگاه من و نظارت اجتماعی به تقویت تابوهای هر جامعه ایدامن می زند. این بزرگ نمایی یا زشت نگری من هست که باعث عدم تحمل بلندی موی مردان می شود.
یا اگر احساس کنم دختر و پسری که از روبه رو در اوج سرمستی می آیند و با هم دوست هستند اما در چه سطحی، کنجکاو نمی شوم و با نگاه سرد خود، آنان را آزار نمی دهم. اینجا وظیفه من امر به معروف و نهی از منکر نیست، چون مسایلی بسیار پیچیده و درهم تنیده، عامل چنین گرایشی است که نمی توان در لحظه ها، اثر آن را پاک کرد. برعکس باعث خط خط شدن برداشت های آن دو جوان نیز می گردم. یا جوانانی که با ویراژ اتومبیل لوکس خود یا پدرش، صدای موسیقی را تا عرش بلند می سازد. داستان تمام کسانی که تلاش کردند تا دیگری را ارشاد کنند و ضربت قتل خود را امضا کردند را می توانید در لابلای فضای مجازی، جست و جو کنید.
سیل خروشانی به نام نیازهای سرکش دوران جوانی، به چنین ساز و کارهایی دهن کجی می کند و پاسخ هدایتی نمی گیرد. سرمنشأ رفتار، عمل ظاهری او نیست. این عصیان ها، شنونده ای فهیم و با ظرفیت می طلبد تا همسویی مسالمت آمیزی برگزیند. در برابر آنها قرار گرفتن یعنی خلع سلاح اعتقادی شدن.
اما حیثیت و امنیت خانواده، فقط چند تار موی رها شده نیست که با قرار گرفتن در مسیر باد، باعث سرمستی گردد. امنیت و استحکام خانواده یعنی ثبات جامعه. تصور می کنم عمده دلیل فرار جوانان از ادواج مرسوم عرف و قانون در کشورهای جهان سوم، سلب مسئولیت های فردی و اجتماعی او توسط ماست. یا ما با سیاست های غلط و عاری از آینده نگری خود، مسئولیت ها را از او سلب کرده ایم و یا جوانان بریده از جامعه، خود از آنها رها گشته اند.
خودخواهی است که در این همباشی، فقط به ارضای نیازهای جنسی خود بیندیشیم و یا با نوشیدن جام عشق، برای چند ماه یا سالی، خود را سرمست زندگی بخوانیم. چون نتیجه و حاصل این نیاز پاسخ داده شده، تشکیل جنین نوزادانی بی گناه است که اراده ای در پیدایش خود یا انتخاب والد خود نداشته اند. سقط جنین قانونی برای حفظ سلامتی مادر، ترجیحی است که دین نیز بدان اجازه داده است، اما سقط جنین این افراد برای فرار از مسئولیت ازدواج رسمی بوده است و هزینه های مادی و معنوی هنگفت و جبران ناپذیری را به جامعه تحمیل می سازد.
مخاطراتی که فقط شامل اکنون نمی گردد و فرداها نیز در معرض خسرانی عظیم قرار می گیرد. اگر خیلی انصاف داشته باشید و به قتل جنین راضی نباشید در نهایت او را سرراه قرار خواهید داد تا شاید وجدان کسی به صدا درآید و او را در آغوش مِهر خود بگیرد. کودکانی بی هویت و بدون شناسنامه که هیچ مرجعی، موجودیت آنها را به رسمیت نمی شناسد حتی اگر در تحت الحمایه بهزیستی و یتیم خانه باشد.
زنانی که به شیوه معمول و قانونی ازدواج کرده اند و نازا هستند در حسرت باروری و به آغوش کشیدن نوزادی، سالیان متمادی از زندگی مشترک خود را با حسرت و داغ ناتوانی، به سر می برند تا زنانی که از نظر قانون و عرف، مادر شناخته نمی شوند چنین نعمت باارزشی را با گذاشتن در زیر سطل زباله یا کنار مسجدی، وجدان خود را در عدم سقط جنایی، مرحبا گویند و باز به اشتراک بوالهوسانه خود با هم خانه ای جدید از سر بگیرند.
شاید فرضیه ای خام باشد اما می توان ریشه چنین رفتار های خودخواهانه را در بیگانگی جوانان با تعریف و عمل " مسئولیت پذیری" دانست. از همان ابتدا از دادن هر نوع مسئولیت ریز و درشتی به کودک خود، به بهانه دلبستگی و مِهر بی پایان، امتناع ورزیدیم و تا چند سالگی او لقمه آماده دهانش گذاشتیم تا هر چه بیشتر علیل و ناتوان گردد. در دوران مدرسه به جز تعداد محدودی از دانش آموزان که جذب فعالیت های خارج از درس می گردند، باز به او مسئولیتی ندادیم. فردا و حتی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی نیز به او اعتماد نکردیم و همه مسئولیت ها را ریش سفیدهای نخ نما شده دو دستی در اختیار چند صد شخصیت محدود اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرار دادند تا " ح " برخیزد و " ن" بر جای او بنشیند و این چرخش دهه ها، جوانان را از قبول مسئولیت اجتماعی بازدارد. و چون او داستان زندگی را به خوبی فرا نگرفت و ما الگوی شایسته ای برای او نبودیم، پس از اولین مسئولیت خود در نخستین نهاد اجتماعی فرار کرد و چه مهریه ای، چه جهیزیه ای، چه کودکی، چه زنی؟ اگر امروز این هست، فردا دیگری و داستان بی تعهدی حداقل به " انسانیت گ، همچنان ادامه می یابد.
لابد بیماری واگیرداری به نام " HIV یا ایدز " را در زمانه خود فراموش نکرده ایم. تماس های جنسی و به كار بردن ابزار و وسایل آلوده در سقط های زیر پله ای با انتقال از مادر آلوده به جنین، از مهم ترین علل شیوع بیماری است. با کدامین اعتمادی این جوانان راضی می گردند هر چند سال را با یکدیگر باشند؟ زنان با هوس نهایی شدن ازدواج و مردان با نیّت اولیه فرار از مسئولیت ازدواج!
در غرب، هزار و یک فساد هست و کسی منکر آن نیست و حتی فتیله خیلی از انحرافات از همانجاست، اما در برابر آن، غربیان دارای چنان قدرت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند که قدرت هدایت جهان را نیز با توانایی های برجسته و ممتاز خود و با خردجمعی ستودنی، همراه دارند. اما کشورهایی مانند ایران، ترکیه، مصر، لبنان و تونس چنین امتیازاتی ندارند. چنین کشورهایی با نقش جدید جوانان در هم خانه شدن با جنس مخالف، فقط قادرند تا نیازهای جنسی و عاطفی خود را پاسخ دهند و شعور و خِردِ تولیدِ اثرِ فکری یا هنری ندارند و یا در نگاه خوش بینانه بسیار نادر چنین توانایی را دارند که بر خود جوانان به عنوان الگو و بر جامعه به عنوان بازتولید فرهنگی، هیچ اثری ندارند.
به طور مثال، " سیمون دوبووآر و ژان پل سارتر که از نمایندگان جریان تازه در مکتب اگزیستانسیالیسم ادبی بعد از جنگ جهانی دوم بودند، پس از آشنایی در سال 1929 با مفهوم متفاوتی از معنای معمول " زوج " به مدت نیم قرن با هم زندگی کردند. سارتر در ابتدا پیشنهاد می دهد که با بووار ازدواج کند اما در نهایت آنها رابطه خود را "عشقی ضروری " نام می نهند. بووار که معتقد است نباید آزادی فردی را به پای هیچ چیزی قربانی کرد، استقلال زنان را می ستاید و از برابری زن و مرد سخن می گوید و هیچ گاه با سارتر ازدواج نمی کند. اما این دو با هم می اندیشیدند و همدیگر را به کمال
می رساندند." (6)
هدف تأیید جریان زندگی دو فیلسوف نیست، بلکه در مقام مقایسه توجه به بُعد تفکر و تلاش در غنای آن توسط یک مرد و زنی است که نکاح را همانند تابعان امروزی ازدواج سفید، محدودیت می دانند.
در این میان نقش والدین دختران و پسرانی که به ازدواج سفید تن داده اند، نباید نادیده گرفته شود. در پژوهش انجام یافته که در بالا بدان اشاره شد، بیشترین گروه مطّلع از چنین ارتباطی ما بین دو جنس مخالف، گروه دوستان است. وقتی رفتار بیش کنترل یا هدایت کننده خانواده، فشار غیرقابل تحمل بر یک جوان وارد می سازد، طبیعی است که مَحرم هیجانات او گروه هم سن و سالان باشد تا مذمت یا راهبردی تحمیلی دریافت نکند.
دومین گروه مورد اعتماد آنان، برادر و خواهرشان بوده است که باز به جهت تناسب سنی، همسویی بیشتری از خود نشان می دهند. به بیانی دیگر جوانان نیازمند تأیید شدن هستند نه سرزنش شدن. سرزنش، بین روابط والدین با جوانان، شکافی خطرناک ایجاد می کند که هر دیگری بجز آنان، قابلیت نفوذ و رخنه در آن رابطه را پیدا می کنند.
از سوی دیگر نقش اِهمال و پنهان کاری رسانه ها و مدیران اجرایی را نیز نباید نادیده گرفت. شاید باور نکنید اما به عنوان کسی که جامعه شناسی خوانده است و زندگی کاملا استریلیزه ای از پرداختن یا اندیشیدن به آسیب های اجتماعی دارد، از عادی شدن چنین ازدواجی علیرغم وجود قانون، عرف و ادّعای دین، هیچ خبری نداشتم. و داستان 300 هزار سقط جنین جنایی، مرا به طرح چنین بحثی کشاند. پس معلوم است که علاوه بر دیگر نهادهای اجتماعی از جمله مدارس و دانشگاه ها که در پنهان سازی رفتارهای منفی، استادکارند، مدیران و رسانه ها نیز از عواقب سوء عادت غلط استتار مشکل یا معضل در دل جامعه، بیمناک نمی گردند و تخته گاز تابع مطلقی برای پنهان کردن پدیده های نامطلوب اجتماعی، هستند. آسیب های اجتماعی همچون اعتیاد در مدارس و دانشگاه ها، تیغ زنی دختران، خودکشی نوجوانان و جوانان و حتی کودکان، کودکان کار و استثمار آشکار آنان و ازدواج سفید و بسیاری از موارد دیگر، که با پنهان ساختن یا ارائه ندادن آمار دقیقی از میزان تسرّی آنها به اقشار گوناگون جامعه و به خصوص خانواده ها و پژوهشگران، همانند داروغه فریاد برمی آورید که شهر امن و امان است، آسوده بخوابید. و ملت چقدر این آرامش را می ستایند و به چنان خواب عمیقی محتاجند.
به قول استاد "علی اکبر صابر"
سس سالما یاتانلار اویانار قوی هله یاتسین
یاتمئشلاری راضی دئییلم کیمسه اویاتسین
تک تک آییلان وارسادا حق دادیمه چاتسین
قوی من ساغ اولوم جمله جهان باتسادا باتسین
میللت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار
دشمنلره محتاج اولور اولسون نه ایشیم وار
قوی من ساغ اولوم اوزگه لر ایله ندی کاریم
دنیا و جهان آج اولور اولسون نه ایشیم وار
سس سالما یاتانلار اویانار قوی هله یاتسین
یاتمئشلاری راضی دئییلم کیمسه اویاتسین
اما شاید یکی از قربانیان همین آسیب ها فرزند، خواهر یا برادر و دیگر خویشاوند من یا شما باشد، تکلیف چیست؟
مسئولیت اجتماعی را از جوانان سلب کردیم و امروز همگی از عواقب سوء آن بهره مند می شویم. تکلیف مسئولیت اجتماعی نهادهای سیاسی و قانونی چیست؟ ما باید تسلیم جریان نوگرایی رفتار اجتماعی جوانان با قبول ریسک و مخاطرات همه گیر آن باشیم یا باید آستین بالا زنیم و طرحی نو در اندازیم؟ باید به خاطر سپرد مسئولیت پذیری هر کس، تا حدی است که باری از دوش جامعه بردارد و سنگین کردن هر چه بیشتر این بار با خودخواهی یک فرد، خیانتی آشکار به دیگران و جامعه است.
برخورد قضایی با چنان مسایلی، پاسخی مطلوب نخواهد داد. شاید ازدواج سفید امروز حداقل در جامعه ما حاصل همان برخوردهای نیروی انتظامی است که وقتی در مسیر مدارس، دختران و پسرانی را با یکدیگر و هیجان زده می دیدند، با خود به کلانتری می بردند و مورد بازخواست قرار می دادند و پای والدین را نیز به کلانتری ها باز می کردند. یعنی اجبار اجتماعی، نوجوانان را ابتدا برای مشق عشق پنهانی به کوچه ها و پس کوچه ها کشاند و سپس وقتی او جوان گردید و صاحب شغل و تحصیلات عالی، به ازدواج سفید تن داد. یا داستان عقدهای اجباری دانشجویانی که عشق بی سرانجام پس کوچه ها را در دانشگاه ها پی گرفته بودند یا در بین جوانان دلباخته ای که علیرغم تثبیت موقعیت اجتماعی هنگامی که در خیابان ها برای آشنایی بیشتر با جنس مخالف، هم قدم بودند، دستگیر می شدند!
اثر کیمیای والد و وَلدی در جامعه ما در حال انحلال است و شما هنوز بردن آمار و واقعیت معضل ازدواج سفید را به صحن علنی مجلس، حق ملت نمی دانید؟ بهتر نیست به جای قول و قرارهای محال برای همسویی ملت، قدری احساس مسئولیت نمائید و رسالتی را که ملت بر دوش تان نهاده است، به جا آورید؟ غفلت امروز مایه سرگشتگی، سرشکستگی و سرگردانی فردای کودکانی است که به زودی و در یک چشم برهم زدنی، جوان خواهند شد و شاید راه مردان و زنانی را ادامه خواهند داد که جسارت گذاشتن نام پدر و مادر را بر خود نداشته اند. به قول دکتر شریعتی " پدر، مادر ما متهمیم."
خانواده و مدرسه، به عنوان دو نهاد نخستین اجتماعی کردن کودکان، فقط نیازهای حیوانی آنها را برطرف نسازند، همه کارکردهای خود را بهتر بشناسند و توانایی و مهارت های ده گانه زندگی را که از سوی سازمان بهداشت جهانی لازم و ضروری اعلام شده است به خوبی به کودکان خود آموزش دهند. یعنی:
توانایی حل مسأله، تصمیمگیری، تفکر خلّاق، تفکر نقادانه، برقراری رابطه مؤثر با دیگران، برقراری روابط بین فردی سازگارانه، خودآگاهی، همدلی با دیگران، توانایی رویارویی با هیجانها (مانند غم، خشم، شادی و دیگر هیجانات) و توانایی رویارویی با استرسها.
اما چون شما یادگیری این مهارت ها را طبق اهداف سند تحول ینیادین نیافتید پس آنها را عاریتی تحمیل شده دانستید و در بومی سازی آن با برداشت سنتی منجمد موجود، پافشاری کردید. اگر این مهارت ها توصیه جوامع غربی است و بدان ها اعتماد ندارید، پس ازدواج سفید ره آورد کجاست؟ با پنهان ساختن چنین واقعیتی که به گناه خون نوزادان آلوده است، نمی توان به حیات طیبه خود ادامه داد.
بعد از گذشت چند دهه، تجارب به عمل آمده نشان می دهند که عقد موقت یا صیغه کردن نیز راهکاری مناسب برای پاسخ دادن به نیازهای جنسی جوانان نیست و پیران بیشتر از میانسالان یا جوانان بدان گرایش دارند. بدین طریق همانند ازدواج سفید، فقط مخاطرات کانون خانواده افزایش می یابد. با این تفاوت که در عقد موقت، باروری و سقط جنین کمتر از ازدواج سفید رخ می دهد. در ضمن تنها زنانی موافق ازدواج موقت یا صیغه شدن هستند که خود بدان مجبورند. بیشتر آنان به دلیل نداشتن قدرت اقتصادی جهت گذران عمر خود بدین عمل راضی می گردند. انجام چنین ازدواجی برای مردان متأهل بسیار نکوهیده و دور از برهان زمان حال است.
اگر امروز من و شما به طور سالم و برحسب عرف و قانون زندگی می کنیم مدیدن خانواده خود هستیم نه مدرسه و جامعه. وجدان خود را متوجه سرنوشت و تکلیف کودکان امروز و جوانان فردا سازیم. بهترین درمان رشد و ترویج آگاهی های اجتماعی و بدترین نوع پیشگیری، پنهان کاری است. رهاشدگی عاطفی یا تربیتی، بزرگ ترین بحران فعلی ما در جامعه است که بی تعهدی یا بی مسئولیتی در قبال آن، نتایج شوم ویرانگری را بر جای خواهد گذاشت.
منابع:
5) مطبوعات؛ فاجعه سقط غیرقانونی 300000 جنین در سال، کد خبر: 1400030907058، نهم خرداد 1400.
6) پایگاه خبری راه برترین ها؛ داستان عاشقانه فیلسوف و فمینیست! کد خبری 220705 ، 14 تیر 1394.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید