پیش گفتار
قبل از روایت داستانِ " انگیزه های به تحلیل رفته معلمان طی دوران استخدام تا بازنشستگی " ، لازم است اشاره نمایم که هر یک از ما معلمان ، بهتر و بیشتر از هر بازرس ، رئیس ، مدیر ، همکار ، دانش آموز و اولیایی ، به قابلیت های ذاتی و اکتسابی و همچنین توانایی های عملی خود در امر تدریس واقفیم . پس امیدوارم متن زیر جایی برای هیچ گِله ای باقی نگذارد . در ضمن چون بنده سال 91 بازنشسته شده ام ، از برخی از شرایط جدید در مدارس ، ( به جز دوران بحرانی ویروس کرونا یا کووید - 19 ) بی اطلاع هستم . لذا در صورت علاقه مندی و تمایل می توانید در ذیل یادداشت فوق ، موارد مورد نظر خود را مرقوم نمایید.
مقدمه
نسل من در دوران کودکی کمتر به شغل آینده می اندیشید . نه تمنا و فشاری از سوی خانواده برای خیال بافی در این مورد وجود داشت و نه شرایط مدرسه و یا تربیتی ما چنین خط و ربطی را دنبال می کرد. حتی تا دریافت دیپلم یک بار هم برای ما انشایی مبنی بر این که در آینده می خواهید چه کاره شوید ، از سوی معلمان ادبیات داده نشد. البته در این خصوص کودکانی خوش شانس بوده ایم چون : تحت فشار انتخاب تحمیلی والدین قرار نگرفته ایم ، اَلکی و خارج از حد توان و سطح یادگیری مان مجبور به نوشتن انشا با یک سری داستان های خیالی دست نیافتنی برای شغل مورد نظر خود در آینده نشده ایم و از همه مهم تر با تلاش و یا بدون هر نوع درایتی ، هنگام عدم تحقق رؤیا های مان ، افسرده ، ناراحت و غمگین نیز نشدیم و یا به دلیل شکست در آزمون کنکور ، خودکشی نکرده ایم .
امروز برخلاف دیروز ، به قول یک سخنران ، همه پشت قنداق نوزاد خود می زنند و از همان ابتدا می گویند : فرزند دکترم ، فرزند مهندسم ! اما کسی نمی گوید فرزند راننده ، بقال و یا کارگرم . ( هر چند دیگر قنداق نوزادی باقی نمانده و در مناطق شهری منسوخ گردیده است ولی هنوز در مناطق روستایی و عشایری رواج دارد ) . آرزوی چنین مشاغلی توسط والدین و اهمیت بسیار رفیع مدرک تحصیلی دانشگاهی ، باعث شده است تا بیشتر نوزادان از اساس دکتر مهندس دنیا بیایند . این آرزوها یا حسرت خود والدین هست که از رسیدن بدان ناکام مانده اند و یا آنان قصد ربودن گوی سبقت را در یک ماراتن فامیلی و چشم هم چشمی با دیگر شرکت کنندگان دارند .
با چنین توقّع و انتظاری بدون در نظر گرفتن توانایی های کودکان و واقعیت های زندگی و جامعه ، سلامتی ، شادابی و نشاط کودکان را با اختلالاتی همچون استرس ، اضطراب و نگرانی عجین ساختیم . سرنوشتی که بعد از اخذ دیپلم و در مبارزه با دیو کنکور و حسرت ورود به دانشگاه ، برای دانش آموزان رقم زده ایم . و فراموش نکرده ایم تلخ نامه انواع آزمون های تستی دوره ابتدایی را که علیرغم به پایان رسیدن کابوس 4 دهه ای ، هنوز اثرات زیانبار آن در وجود کودکان آن دوران درونی گردید و بر تار و پود اخلاق و شخصیت آنان اثراتی مخرب و عمیق گذاشت .
البته لازم به یادآوری است که ما دیروز ، اولین تست زندگی خود را بعد دیپلم و هنگام آمادگی جهت شرکت در کنکور زدیم . سئوالات کلاسی و یا نهایی ما هرگز تستی نبودند و همانند امروز ، اختاپوس هایی در لوای آموزشگاه های تقویتی و کنکور وجود نداشت . تنها واحد آموزشگاهی کنکور آن زمان ، مؤسسه ای به نام کانون در شهر تبریز بود . جهت شرکت در کلاس های عمومی و اختصاصی کنکور به اقتضای زمان ، فقط بعد از دریافت دیپلم ، در آن ثبت نام می کردیم و مانند دانش آموزان امروزی از کلاس اول متوسطه تا آخر دبیرستان بعد زنگ آخر مدرسه خسته ، گرسنه و خواب آلود به کلاس کنکور نمی رفتیم و یا از 8 - 7 سالگی تمرین تست زنی نداشتیم !
اگر روند اعلام اسامی قبول شدگان کنکور را نیز در چرخ فلک خاطرات خود بچرخانیم ، برای خود سیر تکاملی داشته است. مثلا دهه 40 و قبل آن ، تعداد قبول شدگان کنکور و دانشگاه ها آنقدر کم بود که اسامی قبول شدگان از طریق رادیو قرائت می شد . دهه 50 تا 80 ، از طریق روزنامه ها و جراید پرمخاطب و نهایت بعدها و تا امروز از طریق سایت سنجش و اینترنت ، اسامی قبول شدگان اعلام می شود .
به هر حال بیشتر تحصیل کرده ها ، روزی استخدام می شوند ، البته اگر واقع بین باشیم به دلیل وجود موانعی در جامعه ما توفیق استخدام نصیب همه آنان نمی گردد ، موانعی همچون : بحران بیکاری ، چند شغله بودن درصدی از جمعیت ، عدم وجود قابلیت استخدام نیروهای جدید در سازمانهای دولتی و استفاده مجدد از نیروهای بازنشسته به دو دلیل کمبود نیرو و مستفیض شدن از تجارب حرفه ای آنان ، نبود تناسب و هماهنگی مدیریتی دو مقوله آموزش و اشتغال در بین دو وزارتخانه آموزش و پرورش و علوم و فناوری و سیر موازی آن بدون هر نوع فرآیند مطلوب جدید .
تعریف انگیزه و انگیزش
قبل از ادامه بحث ، برای تشخیص بهتر دو واژه انگیزه و انگیزش ، باید گفت : اصولا انگیزه ، علت و دلیل رفتار است. انگیزه و انگیزش غالباً به صورت مترادف به کار می روند. با این حال می توان انگیزه را دقیق تر از انگیزش دانست ، به این صورت که انگیزش را عامل کلی رفتار اما انگیزه را می توان علت اختصاص یک رفتار خاص به حساب آورد (روسل Russell ) . (1)
طرح سئوال
در اینجا قصد دارم پاسخی برای این سئوال بیابم که :
چرا انگیزه های یک معلم تازه استخدام شده در مناطق محروم بسیار زیاد است و به تدریج با افزایش مدت خدمت ، این انگیزه ها کم رنگ و کم اثر می شود ؟ آیا افزایش سن یک معلم و یا خستگی تدریجی او ، دلیل کاهش انگیزه خدمت یک معلم هست ؟ یا دلیل اصلی در تاروپود نظام آموزشی ما نهفته است ؟ البته این پرسش شاید در مورد تمامی مشاغل صِدق کند ، اما مصداق آن برای ما معلمان چون ملموس تر هست و اینجا درد دل اختصاصی مد نظر هست ، پس در مورد خودمان سخن می گویم .
عوامل کاهنده انگیزه شغلی معلمان
برخی از عوامل زیر در مورد همه معلمان صدق می کند و برخی فقط به گروهی خاص اطلاق می گردد . اما به هر حال همه ما در یک فضای مشخص فعالیت داریم و از همه چیز موجود در آن ، متأثر می شویم ، پس هر کدام تأثیر سهم خود را در کاهش انگیزه و انگیزش دریافت می کنیم .
1) فرساینده بودن شغل معلمی با ندید گرفتن خلاقیت و آزادی عمل معلم در کلاس درس ، دادن نقش سرگروهبانی یک سربازخانه به معلم در کلاس درس برای ساکت نشاندن دانش آموزان که بر امر یادگیری از نظر شما تفوق دارد ، القای معنای مؤدب بودن با مفهوم سکوت در مقابل بزرگتر از خود و دست روی زانو گذاشتن و صمٌ بکمٌ عمیٌ و بی اراده گشتن ، نداشتن امنیت شغلی و محکوم کردن او با اولین خطا و درج در پرونده ( نوع خطای یک معلم هم ظرفیت تفکر دارد ) ، از دلایل پنهان کاهش انگیزه معلمان است . خشک و بی روح گشتن ، نیازی به انگیزش ندارد.
2 ) کدام مقام اداری و در چه زمانی با حضور خود در مدارس به درد دل معلمان گوش داده است ؟ اگر هم نشستی با آنان داشتید در جمع تنهای معلمان خواستید که پتۀ مدیر را روی آب بریزد و یا برعکس . لابد اگر در یک سازمان افراد را به جان یکدیگر بیندازید ، اسرار افشا می شوند و در یک غربالگری ناعادلانه ، عده ای مستحق مجازات می شوند و یا با دادن پند و مذمت ، حس ستادی بودن خود را ارضا می نمایید .
معلمان اصولا قشری محافظه کارند و این حس از مستخدم دولت بودن آنان نشأت می گیرد ، گویی به جز آنان گروه های شغلی دیگر در استخدام دولت نیستند !! معلمان با قرار گرفتن در یک تونل تاریک تاریخی ، در گذشته 7 دهه ای که حساسیت و اهمیت کار دولتی را در تواضع و سر به زیری ، معرّفی می کرد ، سکوت را ترجیح می دهند . و چون در بین مردم به دلیل بالا بودن نرخ بیسوادی محترم شمرده می شد ، این مطیع و منقاد بودن برای او بیشتر القا شده است . شما چنین پتانسیلی را از دوران دانش آموزی در وجود افراد ایجاد کرده اید. در محیط مدرسه ، تربیت معلم ، دانشگاه و فضای سازمانی همیشه عده ای مساعد همکاری در امر سخن چینی و غیبت و افترازنی به دیگران بوده و هستند. کسی که تابع مطلق هست نیازی به انگیزه ندارد .
3 ) در جامعه ما حتی انگیزه آنانی که با عشق و علاقه و به تأسی از آرزوهای دوران کودکی خود معلم شده اند ، طی چند سال خدمت ، تضعیف گردیده است و دیگر خبری از ذوق و اشتیاق اولیه آنان نیست و امروز بسیاری پشیمان نیز هستند . چطور ممکن است چشم خود را به وجود چنین واقعیتی ببندیم و اجازه دهیم تا نقش معلمی در این جامعه به رفیع ترین درجه استیصال برسد ؟
شما هرگز معلم را نمی بینید ، آنها از نظر شما کارمند دولت اند پس مجبورند بر اساس آئین نامه ها و بخشنامه ها و در یک قالب از پیش تعیین شده عمل کنند . روح آزادی عمل و تفکر معلمان را با نادیده گرفتن خلاقیت و اختیار او ، در همان اول استخدام در حجله کُشتید تا درس عبرتی باشد برای باقی مدت خدمت او . معلمان در هیچ فعالیتی مربوط به خود ، مشارکت ندارند . تألیف کتاب ، انتخاب کتاب برای تدریس ، نحوه تدریس و ........ هرگز به خود معلمان سپرده نمی شود . البته انجام چنین کاری به معلمان باسواد و حرفه ای نیاز دارد . شما هیچکدام را برای معلمان هموار نمی سازید . یک معلم وقتی هیچ سهمی برای باروری آموزش ندارد چگونه انگیزه ای بالا برای امر تدریس داشته باشد ؟
4 ) شما با بی خاصیت کردن فاکتورهای انگیزشی معلمان ، با زبان بی زبانی به آنان فهماندید که اگر قصد سلامتی در این سیر و سفر شغلی دارید ، می باید پیمایش خط مستقیم را فراموش نکنید. و چه زود همه ما در خواسته های شما غوطه ور شدیم و همان گشتیم که با ساز و کارهای خود ، انتظار آن را داشتید. برای تشدید این بی خاصیتی ، ترفندی معجزه آسا نیز در آستین خود داشتید و آن پایین نگه داشتن سطح حقوق بود. تورم ، شتابان بالا می رفت اما شما ما را در همان ابتدای خط ثابت نگه داشتید ، به زودی فاصله بین من با او در دیگر سازمان ،آنقدر زیاد شد که خود شما هم باور کردید همسانی ، همترازی و برابری اصلا و ابدا شدنی نیست و مدام تکرار کردید بودجه نیست . شما نیز هم زمان با ما در این مسیر به ناتوانی های خود اقرار می کردید . شکاف به وجود آمده پُر شدنی نبود . قیمت سکه شد 7 - 8 برابر حقوق من و ناتوانی من در ظاهر و باطن زندگی ام شد مضحکه خاص و عام . برنامه طنز رسانه ها و کاریکاتورها جلوه گر ذلت من شده بود . شما مرا از عرش معنوی شغل خود به فرش مادی زمانه رساندید. و من دهه ها زیر خط فقر فریاد زدم ، اما شما هر سال با اضافه کردن مبالغی ناچیز ، ما را فریب دادید . البته ما معلمان این 4 دهه هم مقصریم . چون با این اضافات کم ، آن چنان هیجان زده و خوشحال می شدیم که شما را ناجی خود می پنداشتیم. هر سال فروردین ماه و گاه با کمی تأخیر ، حقوق ما به جرم زیاد بودن پرسنل ، قطره ای افزایش یافت و حقوق دیگر سازمانها با توفیق کم بودن نیرو ، 20 تا 40 درصد افزایش یافت و حتی گاه بیشتر . آنان علاوه بر حقوق ثابت از مزایای مناسبتی نیز برخوردار می گشتند و ما هیچ . فاصله ما با کارمندان دیگر بیشتر و بیشتر و انگیزه های معلمان کمتر کمتر شد . زمان در آموزش و پرورش بیشتر از تمامی سازمان های دیگر تلف می شود و با عادت دادن عناصر این وزارتخانه به چنین آشفته بازاری ، سرمایه های هنگفتی بیهوده هدر می رود.
این داستان شبیه ماجرای پر کردن زمینی است که ریسک رانش دارد ، هر دائم برای پر کردن گسله های ایجاد شده ، نخاله های ساختمانی دیگر محلات را کامیون کامیون به آن محل می آورید تا احتمال خطر را به حداقل ممکن برسانید و چون عقل قد نمی دهد تا از مهارت و تجربه نیروهای فنی و مهندسی در چنین مواردی استفاده شود این داستانِ ماه ها و سال های مدیریت شما می گردد .
این واقعیت تلخ ، یکی از اصلی ترین عوامل قتل انگیزه شغلی معلمان بود. چون خود شما می خواستید ما در چنین ناتوانی ، فرصت قد کشیدن و تبدیل شدن به مرجع آگاهی جامعه را تصوری غیرممکن بدانیم . و با مدیریت مشقی و رونویسی از شیوه مدیریتی وزرای قبلی و بدون ایجاد هر نوع تغییر رده ای در پست های معاونتی وزارتخانه ، امانت داری قابل اعتماد برای دولت گردیدید . اما دیگر وزیر معلمان نبودید بلکه یکی از وزرای هیئت دولت بودید که به آرمان های آن وفادار مانده بودید. پس شکافی دیگر بیم معلمان و وزیر ایجاد شد و معلمان بی انگیزه تر .
5 ) یا وزیر و معاونان او و رئیس و اعضای کمیسیون آموزشی مجلس ، مطالب رسانه های تخصصی فرهنگیان و معلمان را مطالعه کردند اما به جز موارد بسیار نادر ، جوابیه ای نفرستادند یا واکنشی نشان ندادند . طبیعی است اگر چنین می کردند همه ما باور می کردیم که وزیر و دیگر نیروهای ستادی در وزارتخانه ، دردنامه ها ، شکوائیه ها و گلایه های ما را مطالعه می کنند و حقی برای ما ایجاد می شد تا دفعات بعد نیز پاسخ دهید و اگر نمی دادید شکایت بیشتر می شد . اما حیف آرامش و سکوت نیست که آن را چنین قربانی بسازید ؟ و فراموش کردید که فریادهای بدون دادرس به تدریج تبدیل به آتش زیر خاکستر می شوند و حداقل اثر آن بی انگیزگی در انجام شرح وظایف است. معلمان اصولا قشری محافظه کارند و این حس از مستخدم دولت بودن آنان نشأت می گیرد ، گویی به جز آنان گروه های شغلی دیگر در استخدام دولت نیستند !
6 ) نوشتن طرح درسی در برهه ای ، سفارش مؤکد کارکنان ستادی بود . آنها بر مدیر مدرسه و ایشان بر ما معلمان فشار وارد می آوردند که بدون تهیه و در دسترس داشتن آن ، به کلاس درس نرویم و گروه های آموزشی نیز گویا به جز رؤیت آن روی میز معلم ، وظیفه ای دیگر نداشته اند. در آن زمان تنها تصور وزارتخانه ایجاد تحول چشمگیر در وضعیت آموزشی با تدوین طرح درسی توسط معلمان بود. بعد آموزش هوشمند عَلَم شد و آن نیز به همین سرنوشت مبتلا شد و در نهایت برای هر دو نتیجه ای واحد رقم خورد. با تهیه یک نمونه طرح درسی و یا یک سی دی از تدریس هوشمند ما فقط از یک فصل یا بخش کتاب درسی که تدریس می کردیم و ضمیمه کردن آن به پرونده مان ، ما از مصیبت بزرگی رهایی یافتیم . مابقی معلمان اگر باز به این دو کار مشغول ماندند ، بنا به ذوق و حسابگری شخصی شان بود و گر نه آتش بس اعلام شده بود و ما معلمان دیگر به لحاظ این دو مورد آزار نمی شنیدیم . این سفت کن شل کن ، بازار آشفته ای گردیده بود در جریان کلاس رفتن ما . قدری سست اراده گردیده بودیم . معلمان تنها نعمتی که داشتند به حال خود رها بودند و با توسل به وجدان و تجربه خود تدریس می کردند ، اما با باز شدن حساب های جدید و مداخله گرایانه ، انگیزه آنان کمی مُکدّر شده بود.
7 ) از عوامل دیگر تضعیف انگیزه معلمان ، دادن گروه تشویقی به ریزفاکتورهایی بود که مشمول همه معلمان نمی شد . همه ما معلمان با آنها آشنا هستیم پس با ذکر نام هر یک ، قصد ایجاد حساسیت بیشتر را ندارم . چون قصدم اشاره به عدم برابری همه در احراز یک امتیاز انگیزشی است . پس یک دو معلم خاص در بین ما در مدرسه ای ، تا گروه 16 جهید و ما در همان گروه 10 یا 11 درجا زدیم . شخصا معتقدم که یک فرد باوجدان متعهد است تا با تمام قوا در خدمت دانش آموزان باشد و همه دانش آموزان کودکان ما هستند و آنان حق دارند تا با مفاهیمی چون عدالت و محبت و صمیمیت آشنا شوند. اما شرایط نامساعد و ناهمگن ارزشگذاری شما ، حس بی عدالتی را در وجود معلمان ایجاد و تقویت کرد . ما معلمان درک کردیم که با معیارهایی نابرابر ، عدالتی محقق نمی شود و بتدریج کم انگیزه شدیم .
8 ) بعد بخشنامه های زیادی به مدارس جاری شد و ارزشیابی 100 امتیازی به جنگ ما آمد و فعالیت های غیرآموزشی نیز در جرگه مفاد ارزشیابی گنجانده شد. بخشی به تألیفات معلمان اختصاص یافت و چون ما ایرانیان استادکار دور زدن قوانین غلط شما هستیم پس آنان نیز بیکار ننشستند و شروع کردند به دادن عناوین تحقیقی به دانش آموزان کلاس های خود. دانش آموزان هم چون پرورده همین نظام هستند شروع کردند به کپی پیست مطالب جدید و تاریخ مصرف گذشته سایت ها و وبلاگ های گوناگون . بعد پرینت و گرفتن جلدی رنگین و چشمگیر منگنه دار یا با مقوای نازک گلاسه و درشت نویسی عنوان و درج نام ما به عنوان استاد راهنما !! در صفحه اول . و برخی از معلمان با تقدیم مجموعه چند جلدی از این زرنگ بازی را به ادارات منطقه و ناحیه خود بردند و با درج در پرونده صاحب امتیازاتی بادآورده شدند تا امتیاز ارزشیابی آنان بالا رود و بتوانند گروه تشویقی دریافت کنند . اما همه چنین نکردند و عده ای در خلوتِ با وجدان خود متوجه شدند که این نوعی دزدی خبیثانه است و دور از شأن یک معلم . پس قید امتیاز 100 را زدند و به کار صادقانه خود ادامه دادند . اما حس بی عدالتی با نوسان دو کفه ترازو ، روح آنان را آزار می داد و بتدریج بی انگیزه شدند . احتمالا قصه خرید و فروش پایان نامه ها از همین جا به دانش آموزان ، آموزش داده شده است و از موارد " آموزش پنهان " ما در مدارس هست که بعدها به دانشگاه و جامعه نیز تسرّی یافته است . یک آسیب آموزشی بسیار موذی و مخرب در جامعه کنونی ما که جهت ریشه یابی و حذف آن نیز چون بسیاری از موارد دیگر عاجزیم .
9 ) شرکت در جشنواره تدریس برتر ، ساز و کار دیگری برای چینش و امتیاز دهی معلمان شد. روحیات افراد شبیه هم نیست پس تفاوت های فردی عده ای جسور و بی باک را آماده حضور در چنین مسابقه ای ساخت و اکثریت به دلایل شخصی و یا ویژگی های رفتاری و به حساب اصول اعتقادی خود ، به کسب امتیاز از این طریق نیز راضی نشدند. در این میان تردیدها متولد شد . دیگران به او تردید کردند که یک معلم چرا نباید در حرفه خود آماده هماوردی با دیگر همکاران خود باشد ؟ و خود معلم به خویشتنِ خویش تردید کرد که چرا من در چنین جشنواره ای قادر نیستم شرکت نمایم ؟ لذا کم کم در مقایسه خود با رتبه های برتر جشنواره ، به توانایی های خود دچار شبهه شد. یک وَهم پنهان در وجود او لانه کرد که پاسخی برای حسابگری نداشت.
10 ) فعالیت های پرورشی نیز فاکتور دیگری برای دریافت امتیاز معرّفی شد و چون پرورش از آموزش جدا بود ، کثیری ترجیح دادند به همان آموزش مشغول باشند پس امتیازی هم کسب نکردند.
11 ) البته عده ای هم نیازی به انجام فعالیت ویژه ای نداشتند و آنان با خوش رقصی ، چاپلوسی و تملّق در دل مدیران و در فضای گرم کادر دفتر ، با سود استفاده از ضعف مدیران ، تبدیل به یکی از آنان شد و رفیق گرمابه و گلستان یکدیگر گشتند . طبیعی است که دستان مدیر هنگام جمع آوری امتیازات ، بلرزد و برخورد ویژه ای داشته باشد.
12 ) تشویق های روی کاغذ تذهیب شده برّاق هم که نه به دلیل تشخیص و برجسته سازی کفایت توانایی های تدریس و بازدهی معلمان بلکه بیشتر به عنوان یک مانور در دستان رؤسای ادارات نواحی و مناطق شهری و روستایی بود که گه گاهی به همه یا فقط به عده ای انگشت شمار در بین مجموع همکاران 40 نفری می دادید. و گاه فقط بر روی یک برگ A4 و بسیار بی ذوق . بیشتر آنها مناسبتی بود تا شاخصی لایق برای تشویق . چون بِستر شایسته برای ارزش گذاری ندارید ، پس ارزشگذاری های شما بیشتر برخاسته از بهانه بود تا بها . تشویق به دلیل دهه فجر ، روز زن یا مرد ، روز معلم ، به دلیل افتخار ورود جناب رئیس یا مدیر کل به مدرسه و دست خالی نبودن ایشان و جاده صاف کنی برای جلب اعتماد و تثبیت سکوت دائمی آنان . تا لب به گلایه و شکوائیه نگشایند و خیال ایشان از امن بودن محیط مدرسه و در بین همکاران آسوده گردد تا در ارسال گزارش به بالا دستان سربلند باشد ، شاید از این قِبل یک تشویقی هم جناب رئیس از وزیر یا تقدیر نامه از استاندار و فرماندار جهت حفظ امنیت شهر دریافت نماید. افتخار پشت افتخار .
13 ) اگر شما بعد طی مراحلی و پس از چندین سال ، شرایط تدریس در منطقه محل زندگی خود را می یافتید که انرژی تان بیهوده هدر نرود و دغدغه دور بودن مسیر خانه و مدرسه را نداشته باشید ، یک دفعه مشاهده می کردید که همسر تازه استخدام شده جنابان شهردار ، فرماندار ، استاندار ، فلان درجه دار یا همسر مدیرکل آموزش و پرورش ، مستقیما و بدون هر نوع سابقه خدمتی در مناطق محروم با شما همکار شده اند . البته چون این افراد سفارشی بودند پس پست داشتند اما کاری برای انجام دادن نداشتند و همیشه آنها را بیکار می دیدید ، برعکس وجود مبارک شان نماد و سمبلی برای سکوت بیشتر شما بود. البته چنین اتفاقی بیشتر در مدارس دخترانه رخ می داد و از شرایط مدارس پسرانه بی اطلاع هستم .
14 ) انتخاب معلمان نمونه از پایین ترین سطح تا وزارتخانه ، دیگر عامل تضعیف انگیزه معلمان بود . این یک انتخاب واقعی نبود چون یک دو نفر از معلمان برای این مهم داوطلب می شدند تا در قیاس با معلمان داوطلب دیگر مدارس و نواحی و مناطق ارزیابی شوند . شما معلمان را به خوبی نمی شناختید تا بر اساس معیارهای کیفی ، او را انتخاب نمایید پس درصد قبولی و حضور مرتب در مدرسه ، نمره ارزشیابی و چند فاکتور دیگر ، شاخص گزینش شما گردید . شادی روز معلم برای ما با غم شهادت استاد مطهری قرین گشته بود که ناخودآگاه دلچسب نبود. بعد خیال کردید که به جای یک روز ، یک هفته روز معلم اعلام شود و با تحریک احساسات کودکان و واداشتن آنان برای آوردن هدایایی بسیار کم ارزش که گاه گل روی قبرستان نیز هدیه داده می شد ، مشکلات مادی معلمان را خواستید تا تخفیف دهید و یا رفع نیاز کنید ! مغز متفکر چنین جریانی ، جایگاه رفیع معلمان را از اوج عزت به حضیض ذلت سوق داد و از همان روزها به بعد ، دیگر معلمان همان خاصیت قبلی خود را در کلاس درس و در بین اولیا و در کوی و برزن نداشتند . همه این موارد معلمان را از شغل خود بیزار ساخت و انگیزه ها سست گردید.
15 ) رسانه ها بالاخص تلویزیون با ارائه فیلم و نمایش و پخش و چاپ گفت و گوهایی ، معلمان را ملعبه برنامه های خود کردند. از سویی زیرنویس اخبار و خبرهای شورانگیز افزایش حقوق معلمان ، دستاویزی شد برای جلب بیننده و ایجاد هیجان در معلمان . وزرای محترم ، هرگز لب به اعتراض نگشودند و از تماشای این روایت تلخ ، حظّی وافر ببردند . تا قدم به تاکسی و اتوبوس و بقال و سوپر مارکت محله می گذاشتی ، همگی با تلخندی نیش دار ، خبر افزایش حقوق را برای ما تکرار می کردند. پس ستون فقرات ما باز لرزید و بی انگیزه تر شدیم .
16 ) ماجرای دیون سالانه را تبدیل کردید به مطالبات معلمان . قانون را به سادگی زیر پا گذاشتید و کسی از شما شکایت نکرد. اصل قانون این بود که طی یک سال جاری ، تمامی حق الزحمه و حق التدریس و..... کارمندان دولتی ، حتما باید از سوی دولت پرداخت شود و گرنه به دیون می رفت و زمان مشخصی جهت پرداخت آن وجود نداشت . این کار به مذاق وزرا و دولت های دیگر نیز خوش آمد و بیش از یک دهه بدان ادامه دادید . شما در همان سال اول که حق و حقوق معلمان را پرداخت نکردید و واکنشی اعتراضی از سوی معلمان ندیدید ، یقین حاصل کردید که بهترین کانال برای شیره مالی است . معصومیتی که شانس بزرگ شما برای تداوم بی عدالتی بود .
17 ) استفاده از طرح های بی نتیجه و تغییرات سلیقه ای و شتاب زده وزرا در نظام آموزشی با تغییرات سه دهه گذشته در نظام آموزشی ایران یعنی ( ۵-۳-۴ ) ( ۵ -۳-۳-۱ ) ( ۶-۳-۳ ) ( ۳-۳-۳-۳ ) معلمان را سردرگم و بلاتکلیف ساخت . که البته به دلیل عدم ایجاد تغییرات بنیادی و عدم تبدیل شیوه آموزش سنتی به پیشرفته ، نتایج قابل تحسینی به دست نیاوردید و گر نه اثرات آن را در لابه لای آزمون های بین المللی مشاهده می کردیم . پس تمرکز و انگیزه معلمان با این جهش های بی ثمر ، رنگ باخت . چرا انگیزه های یک معلم تازه استخدام شده در مناطق محروم بسیار زیاد است و به تدریج با افزایش مدت خدمت ، این انگیزه ها کم رنگ و کم اثر می شود ؟
18 ) حجم و محتوای کتب درسی و عدم چاپ کتب جدید و متناسب با نیاز سن و کلاس دانش آموزان ، معلمان را برای تدریس 20 - 10 ساله کتابی ، فرسوده و خسته ساخت .
19 ) انتخاب باری به هر جهت سرگروه های آموزشی برای پر کردن ساعات خالی تدریس آنان و برخورد سلیقه ای آنان با معلمان هم پایه و یا هم رشته ، امنیت شغلی معلمان را خدشه دار ساخت .
20 ) شرایط برگزاری آموزش ضمن خدمت و عاری بودن آنها از نیاز معلمان ، آنان را برای نتیجه گیری مورد انتظار شما به تقلب و سطحی نگری واداشت . دروس ضمن خدمت ، خیلی نادر تخصصی بود و بیشتر قصد القا داشت تا یادگیری و آموزش . پس معلمان فهمیدند که تلاش برای تقویت مهارت تدریس و دانش افزایی ، بیهوده و خارج از سیاست وزارت آموزش و پرورش هست .
21 ) معلمان در بیان آلام و دردهای خود سازمانی قانونی نداشتند و ندارند . چون چنین سازمانی ، قدرت مطالبه گری بسیار بالایی به نسبت طلب های انفرادی معلمان دارد که شما را سخت تحت فشار می گذاشتند تا تک تک مطالبات را به جا بیاورید . اما هرگز سازمان نظام معلمی همچون سازمان نظام مهندسی و یا حِرف دیگر تشکیل نگردید تا قدرت مطلق خود را نسبت به فریادهای جزیره ای معلمان ، تحت کنترل داشته باشید.
22 ) چندگانگی آموزشی و وجود 18 نوع مدرسه و بیش از 10 نوع معلم با عناوین گوناگون ، انگیزه های عده ای را تقویت و کثیری را که در مدارس خاص تدریس نمی کردند ، کاهش داد. مثلا وقتی من طی خدمت خود هرگز برای تدریس در مدارس تیزهوشان ، انتخاب و یا دعوت نمی شوم به توانایی های خود شک می ورزم و انگیزه خود را برای امر تدریس از دست می دهم . یا جوانی که حق التدریس و نیروی نهضتی و خرید خدماتی و ..... هست در آرزو و حسرت استخدام ، جوانی و انگیزه تدریس خود را از دست می دهد.
23 ) نیروهای خدماتی و یا معلمانی که حین خدمت ادامه تحصیل داده اند ، انتظار تبدیل مدرک خود و دریافت امتیازات آن را دارند . طبیعی است که وقتی چنین حقی بدون پاسخ ، می ماند فرد دچار بی انگیزگی شود.
24 ) اولین شوک وارد شده به معلمان در هنگام استخدام رسمی را در آخر آوردم ، چون مطمئن نبودم بر روی انگیزه های شغلی معلمان از همان ابتدا تأثیر می گذارد یا خیر ، و آن گزینش معلمان هست . معلمان رسمی با شرایط روز گزینش خود آشنایند پس قضاوت برعهده خود آنان .
سخن پایانی
شما هرگز پاداش را متناسب با کار ندادید ، یا پاداش شما در خور تلاش معلمان نبود . اصولا معلمان با انگیزش های درونی خود که برخاسته از حس مسئولیت پذیری و شایستگی آنهاست ، فعالیت می کنند و از انگیزش های بیرونی جهت تقویت آن خبری نیست. یعنی عاملی نیرو دهنده ، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار انگیزشی برای معلمان وجود ندارد . گلوگاه های بازدارنده بسیاری برای معلمان به عنوان مخاطرات شغلی وجود دارد که احساس آرامش و اطمینان خاطر را از آنان برای ایفای نقش فوق العاده باز می دارد.
این وظیفه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی است که تحقیقات لازم را در این خصوص به صورت کاربردی و نتیجه بخش به انجام رساند و با ارائه دیگر پژوهش های ناقص و یا نارسا در این حیطه که تاکنون انجام یافته است ، زمان را از دست ندهد.
به نظر می رسد زمان در آموزش و پرورش بیشتر از تمامی سازمان های دیگر تلف می شود و با عادت دادن عناصر این وزارتخانه به چنین آشفته بازاری ، سرمایه های هنگفتی بیهوده هدر می رود. بزرگ ترین سرمایه های هر جامعه ای کودکان هستند و فعلا ما آنها را با تمامی این بی اعتنایی ها برای سالیان متمادی از دست می دهیم .
راستی ؛ منِ معلم در این جامعه با کدام درون دادها ، برون دادهایی درخور تحسین به جامعه بدهم که ارزش و منزلت دانش ، علم ، تعلیم و تربیت و معلم در آن ، والاترین هدف باشد ؟
1) پردازش گران آینده . تعریف انگیزه و انگیزش از دیدگاه نظریه پردازان . 5 سپتامبر 2018 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید