نزدیکیهای خانهمان مغازهای است که همیشه جلوی آن، یک طوطی خاکستری در قفسی دیده میشود. طوطی گاهی چیزهایی میگوید، اما هر وقت که دلش بخواهد. هر بار که این طوطی را میبینم، از خودم میپرسم: پرنده بودن برای او چه معنایی دارد؟ وقتی نتوان پرید، چه فایده که اسمت پرنده باشد! درست است که این طوطی بال و پرِ پریدن دارد، اما اجازهاش را ندارد. لازم نیست کسی به طوطی پریدن یاد بدهد، کافی است بال و پرش باز باشد تا بپرد؛ همین!
به ماهیهایی که داخل آکواریوم هستند، نگاه کنید. لازم نیست کسی به ماهی شنا بدهد. کافی است او را در آبی زلال و جاری رها سازید تا ببینید چه کیفی میکند!
به بچهها هم نگاه کنید؛ باور کنید لازم نیست کسی به بچهها فکر کردن، استعداد، خلاقیت یاد بدهد. کافی است زمینههای اجتماعی و محیطی را فراهم کنیم تا بچهها فرصت داشته باشند بیندیشند، استعدادهایشان را نشان دهند و خلاقیتشان شکوفا شود. تربیت محدودکننده و تکلیفشده، همانند پرندۀ در قفس و ماهی در آکواریم، کودک را وادار به کارهایی میکند که شاید شبه تفکر، استعداد و خلاقیت باشد، اما لذتی و شوقی در آن نیست.
آموزش و پرورش ما میخواهد روی همه چیز کنترل داشته باشد و مراقب است تا چیزی خارج از ادارهاش در مدارس روی ندهد.
عجیب است که در چنین نظام تربیتی، عدهای از متولیان فرهنگ و تربیت کشور، از ترغیب کودکان به تفکر انتقادی هم حرف میزنند. کدام بسترها و زمینهها برای اندیشیدن، مستقل بودن، ایراد گرفتن و نقد کردن فراهم کردهایم که به بچهها حس پرواز و شنا کردن دست بدهد؟
نکند انتظار دارید ماهی داخل آکواریوم، ماهی سیاه کوچولو بشود!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید