چاپ کردن این صفحه

نگاهی به واقعه محمدعلی و میترا ؛ دانش آموزان آموزش و پرورش دیروز و امروز

سرنوشت زندگی نجفی هیچ معلمی را خوشحال نکرد...

محمدرضا خورشیدی پاجی/ فعال فرهنگی

محمدعلی نجفی و میترا استاد و بد عهدی با معلمان  «نجفی» را در دانشگاه ام آی تی آمریکا نخبه ریاضی می شناختند، بچه تهران ؛ اولین بار شهید باهنر و دیگران او را شناسایی و برای رخت وزارت معرفی کرده اند، اما او در دوره نخست وزیری میرحسین موسوی آماج مخالفت های خط امامی ها قرار می گرفت، حتی در دوره هاشمی برای وزارت فرهنگ و آموزش عالی از چپ های رادیکال آن دوره و اصلاحاتی های امروز اعتماد نگرفت .

او در دوره هاشمی وزیر آموزش و پرورش شد، نجفی بعدها به دولت اصلاحات راه پیدا کرد و در کسوت رئیس سازمان برنامه، با بودجه ریزی دقیق و تطابق دلار بر قیمت نفت ۱۵ تومانی همچون دوره وزارت آموزش و پرورش کارنامه موفقی از خود به یادگار گذاشت .

نجفی در دوره آموزش و پرورش معاونانی از جنس چپ و راست را به همراه خودیدک می کشید؛ مرحوم علاقمندان، حدادعادل، هراتی، زرهانی و عالمیان تیم کاری و سربازان پابه رکابش بوده اند .

از او در دوره مدیریت آموزش و پرورش به جست و خیزهایی در بهتر شدن روند برنامه ریزی آموزشی و پرورشی، آموزش و پرورش برتر و بهبود معیشت معلمان یاد می کنند، او مخالفانی از جنس چپ به رهبری اکرمی و عبادی و از جنس راست، مظفر و فانی را همچون سایه بر سرخود داشت که اتفاقا هر کدام به منصب آموزش و پرورش رسیدند، وزارت موفق نداشتند و صد البته آموزش و پرورش راکت و خمود نتیجه عملکردشان بوده است  . او خدعه زرشهرداری تهران را بر کشمش و دردسر چانه زنی برای نجات آموزش و پرورش ترجیح داد و بدتر از آن هرگز در انتخاب وزیر و مدیران ارشد ، ممتاز، مردان باسواد، باهوش و باعرضه در عرصه تعلیم و تربیت همت نکرد، بلکه در انتخاب، به وزیری در حد کارشناس معمولی، بی جسارت، بله قربان گو همچون بطحایی مهرتایید زد و علیرغم آشنایی با آموزش و پرورش در حال سقوط، درخور نبودن گزینه پیشنهادی، به کوتوله و کم درایت و نان خور نوبخت حواله داد ...

نجفی در دوران احمدی نژاد که همراه دیگر مدیران با اتوبوس در خیابان رها شدند جمله ای دارد که می گفت ما همچنان که زنان خیابانی، کودکان خیابانی و شرور خیابانی داریم از این پس مدیران خیابانی به این ادبیات باید اضافه گردد و من یکی از مدیران خیابانی هستم . نجفی اما در اعتراض به انتخابات ۸۸ به عنوان نماینده کاندیدای معترض به بیت رهبری دعوت شد و در آنجا در کنار الویری، چپ تکنوکرات به دفاع از مش و خواسته کاندیدای معترض پرداخت .

نجفی هیچ گاه محبوبیت دلنشین در نزد فرهنگیان را حتی در رایی بالای مردم برای شورای شهر به رخ نکشید الا زمانی که روحانی در دوره اول کاندیداتوری از او خواسته بود که به جمع صد هزار نفری همایش فرهنگیان در استادیوم برود و از او دفاع کند، او تمام محبوبیت خود را با وعده و وعید هایی بی نظیر و پرطمطراق برای پیروزی روحانی خرج نمود، بدرقه آن الارم، کف، احسن و خوشحالی فرهنگیان به ستوه آمده از فقر و فرق بوده است، اما نجفی چاه ویلش زمانی رقم خورد که تقاضای قاطبه فرهنگیان برای وزارت را پس از  پیروزی روحانی پس زد و اوج تجربه و قدرت چانه زنی برای بهبود اوضاع نزار آموزش و پرورش و رفاه معلمان را نادیده گرفت و از آن وعده ها عدول کرد .

محمدعلی نجفی و میترا استاد و بد عهدی با معلمان

او خدعه زرشهرداری تهران را بر کشمش و دردسر چانه زنی برای نجات آموزش و پرورش ترجیح داد و بدتر از آن هرگز در انتخاب وزیر و مدیران ارشد ، ممتاز، مردان باسواد، باهوش و باعرضه در عرصه تعلیم و تربیت همت نکرد، بلکه در انتخاب، به وزیری در حد کارشناس معمولی، بی جسارت، بله قربان گو همچون بطحایی مهرتایید زد و علیرغم آشنایی با آموزش و پرورش در حال سقوط، درخور نبودن گزینه پیشنهادی، به کوتوله و کم درایت و نان خور نوبخت حواله داد و چنین شد که آه معلمان مغموم و مستاصل گریبانش را گرفت و رقص دخترکان، بلوا و بهانه استعفای اواز صدراتش بر شهرداری تهران شد و البته گونی های مدارک زرخواری مدیر گذشته شهرداری تهران به دادستانی هم نتوانست از خلاصی مخمصه اش بکاهد و چنین شد که هر که با معلمان بد عهدی کند سرانجامش تراژدی غمبار خواهد داشت .

و نتیجه اینکه پنج تیرخلاص بر شکستن عهدش به تارموی زنی درجامعه به صدا در خواهد آمد حتی اگر آن زن میترای اوستایی یا پرستوی استادی باشد که نشان داد بازی با معلمان نتیجه ای آبرومند نخواهد داشت .

شاید نجفی به گذشته برگردد به هیچ غصه ای دق نکند که این قصه عهد شکنی با معلمان غصه ای زهرآلود است که امثال نجفی، نوبخت و روحانی چنان برجانشان چنبره بزند تا دیریا زود از پایشان درآورد .

محمدعلی نجفی و میترا استاد و بد عهدی با معلمان

سرنوشت زندگی نجفی هیچ معلمی را خوشحال نکرد، شاید برایش دام گذاشته اند، تاراج خانواده ای آبرومند، تلف مدیر نخبه و با تجربه و نوگرا که از کیسه بیت المال برای رشد و تحصیلش خرجش شده است معلمان را در بهت فرو برده است ؛ از طرفی محصول نظام آموزشی صدساله در این واقعه در بوته نقد قرار می گیرد که فرآیند تعلیم و تربیت چقدر ناکارآمد است که حل مساله و مهارت زندگی در ابعاد مختلف را یاد نمی دهد که خروجی آن حتی اگر فرد نابغه باشد در الفبای یکی به دوی زندگی، به دو دو تا چهارتای حل آن نمی رسد و کم می آورد و نمی تواند ریاضی مدل و معدل زندگی خود را حل کند و دست به حرکات غیر منطقی و نامعقول می زند و همگان را در بهت فرو می برد اینجا نمی شود خشم و انتقام سیاسی را تبین و تحلیل کرد، پیچیدگی های سیاست ورزی، خرد ورزی، را به حضیض می برد، اینجا« ملت خشم» ،« ملت عشق» را سرنگون می کند و هویت نفرت و گسست را بر هویت پیوستگی و یکپارچگی سوار می کند .

افسردگی، درماندگی، جنگ و گریز، فشار و استرس ، پاشیدگی خانواده ، دوری از عشق ورزیدن، طمع انتقام گیری و مچ گیری یکه تازی می کند، اماهیچ کس نمی گوید نظام آموزشی ره به کجا می برد و چرا تعلیم و تربیت به رقص ساسی مانکن و رقص محلی فلان مدرسه روستایی واکنش نشان می دهد اما به این همه گسستگی و ناکارآمدی وقعی نمی نهد ؟

آیا ظهور و بروز تراژدی پیدا و پنهان واقعه محمدعلی نجفی و میترا استاد نماد بارز شکست تعلیم و تربیت صدساله نیست ؟ که مشت را نمونه خروار دانیم و فکری به حال مداوای اهداف مندرس و کهنه وامانده آن بکنیم ؟

اگر معلمان را فراموش کرده ایم لااقل نظام تعلیم و تربیت را دریابیم که فردا مجالی برای نجات آن نخواهیم داشت !


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

محمدعلی نجفی و میترا استاد و بد عهدی با معلمان

پنج شنبه, 08 خرداد 1398 20:49 خوانده شده: 2871 دفعه

در همین زمینه بخوانید: