چاپ کردن این صفحه

" من از شما بهترم ، زیرا درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم "

وزیر چکمه پوش و معلمان دربندی که تاوان کوتاهی در عدم پاسخ گویی این مدیران به تعهدات را پس می دهند ؟!

مینو امامی/ همکار صدای معلم

معلمان زندانی و سکوت وزیر آموزش و پرورش در مورد تعهدات و مطالبات فرهنگیان

اگر یک سری تعارفات معمول را به کار بندیم ، عارضم که من معلم با تلاش اضافه بر ساعات مقرّر و قانونی تدریس ، قصد دارم تا حفره های بیشمار زندگی ام را با اراده و عزم و میل شخصی ، مسدود سازم تا مبادا این حفره ها ، منفذهایی برای ورود مصائب بیشتر برای زندگی خود و اهل و عیالم ایجاد کند. اما اگر همان سری از تعارفات را کنار نهیم و با عزت نفس و خودخوری ، زبان در کام فرو بریم و کلامی برنیاوریم ، به سکوت چهل سالۀ خود و یک قرنی همکاران پیشکسوت ، ادامه می دهم و هیچ نمی گویم . اما صد البته اگر عزت نفسی برای من معلم در این جامعه باقی گذاشته بودید ، ولی نگذاشته اید چون دیگر زخم این شمشیر بی اعتنایی دولت و وزیر و مجلس نه بر گوشت ام که بر استخوانم فرود می آید و اگر دقت کنید آنچه که بر من نازل می شود زخم شمشیر است نه کارد که خراشی جزئی وارد آورد. شما استخوان و گوشت و روح و حیثیت شغلی مرا ، ریش ریش ساخته اید و هر یک از این زخم ها به وقت بازنشستگی ، به دُمل چرکین بی عدالتی و تبعیض ، تبدیل می گردد که جریان زندگی عادی و با نشاط و سلامت را از من در می رُباید.

معلمان زندانی و سکوت وزیر آموزش و پرورش در مورد تعهدات و مطالبات فرهنگیان

ارسطوی فیلسوف می گوید:
"سربلندی کسانی که به خوبی به بچه‌ها آموزش می ‌دهند، به همان اندازۀ کسانی است که آنها را به دنیا می‌آورند: گروه دوم به آنها زندگی می‌بخشد و گروه نخست ، راه خوب زندگی کردن را به آنها می‌ آموزد. "
اگر این جمله را بتوانیم به نیکی ادراک کنیم ، من معلم می بایست طریق خوب زندگی کردن را آموزش دهم ، اما به دلایلی این مسیر در جامعۀ ما نتیجه ای مورد انتظار را نمی دهد ، می دانید چرا ؟
چون من معلم در جایگاه اصلی خود همانند خیلی از کشورها قرار ندارم . نه آمادگی من برای معلم شدن مسیری پرارزش و باصوابی را طی می کند ، نه محل تربیت من مملوّ از آزادمنشی و اختیار و خلاقیت ، مناسب برای معلم شدن است ، و نه ساز و کار آموزش و آئین نامه ها و ضوابط مناسب رشد من فراهم است ، و نه شرایط زندگی و رفاه من از اصلی ثابت و هماهنگ با سایر شاغلان تبعیت می کند.
امروز من معلم اگر به کم کاری و یا خشم در کلاس و یا عدم استفاده از دانش روز و الفبای امروزی تعلیم و تربیت محکوم می گردم ، اگر امروز من معلم متهم به محافظه کاری و ترس و بی ارادگی در تغییر مسیر زندگی گردیده ام بدان دلیل است که سهم من معلم از ثروت ملی منوط به وجود اندک معلمان شجاع از خود گذشته گردیده است که امروز در زندانند و کمتر کسی از جمله وزیر و یا کمیسیون آموزشی مجلس ، برای رهایی آنان ، سعیِ توانفرسایِ نتیجه بخشی ، می کنند .

معلمان زندانی و سکوت وزیر آموزش و پرورش در مورد تعهدات و مطالبات فرهنگیان

قرار نیست همۀ معلمان در پوزیسیون اعتراض تا حد دستگیری قرار بگیرند تا شاید ما بتوانیم از شما آوانتاژهای مساعد و مناسب انجام خدمت را دریافت کنیم . امیدوارم این سپر بلا شتگان بی تقصیر که کوتاهی شما در عدم پاسخگویی به تعهدتان ، آنان را به این دربند بودن محکوم ساخته است ، عنقریب آزاد گردند و به جایگاه معلمی که تنها دغدغۀ خردمندی آنان است ، برگردند.

سئوالی برایم مطرح است :

کلاس این معلمان زندانی را چه کسانی اداره می کنند ؟ یا دانش آموزان این معلمان ، در نبود معلم مهرورز خود چگونه می اندیشند ؟ راستی جناب وزیر بدآموزی این جریان بر تارو پود دانش آموزان معلمان زندانی ، چند درصد اثر سوء می گذارد ؟! مگر معلم با حقوق ، زندگی اش چگونه اوصافی دارد که زن و فرزند آنان بدون حقوق ، ماهها در تنگنا مانده اند ؟!
مگر قرار نیست من معلم ، راه خوب زندگی کردن را به کودکان ، آموزش دهم ؟ اما با این اوصاف چگونه ؟ قضاوت تاریخ معاصر و یاد نگاشته های تاریخ نسل فردا ، از این تلخ نامه ، چگونه خواهد بود ؟

معلمان زندانی و سکوت وزیر آموزش و پرورش در مورد تعهدات و مطالبات فرهنگیان

ما عکس نوروزی خانوادۀ دو همکار در بند خود را مشاهده کردیم ، از دو کودک عکس ، شرمسار گردیدم ، وقتی کودک سه چهار ساله عکس پدر معلم دربندش را در دستان کوچک خود گرفته و یا کودک هفت ساله ای پلاکارد : جای معلم در زندان نیست را ، اشک در چشمانم حلقه زد ، من هم فرزند یک معلم هستم و یادی از پدر خود کردم که اگر من در چنین وضعی بودم چه می کردم ؟! کاش شما هم خود را به جای آن دو کودک می گذاشتید !! اگر عکس را دقیقا نگاه کنید به جز خندۀ نمایشی یکی ، مابقی خشمناکند ، نگرانند ، مبهوتند و ناباورانه تسلیم اند.

جناب وزیر ،
وظیفۀ معلم نالیدن و اعتراض و تجمع و تحصن نیست ، اما این مسیر ناخواسته برای ما کانالیزه شده است ، مسیری بی حاصل و پردردسر. مگر نمی دانید آستانۀ تحمل انسانها ، عین هم و مساوی با هم نیست ؟ یا نحوۀ تربیت افراد در خانواده ها ؟ و یا نحوۀ بیان مسأله ؟ آنان افرادی هستند که کمتر تحمل فشار دارند و ما ظاهرا از کوه نیز استوارتریم و یا هم عزم ما جزم نمی گردد. به هر حال ، باور کنیم که آنان بی گناهند و فقط قربانی ناملایمات تحمیلی از سوی خود شما هستند. آنان قربانی بی عدالتی و تبعیض در پرداخت حقوق و دیگر مطالبات بر حق اند. وعده و وعید های خوش آتی این روزهای شما و آقای نوبخت ، در تعقیب سیاست اتمام به خیر و خوشی کلاس های درسی است که مبادا تحصن و یا تجمعی دیگر در راه باشد ، اما جناب وزیر ، امسال به خوشی تمام شد ، ماه های دیگر و مهر 98 در راه است و مصائب ما ناتمام.
نکند از مدیرانی هستید که به راه کارهای موقتی دلبسته اید و با خود می گوئید : فعلا این بگذرد ، برای سیاه چاله های دیگر ، به جای خود چاره اندیشی می کنم ! اما دردها و آلام من معلم با این چنین سیاست آسه برو آسه بیا ... که درمان نمی شود ، بدتر مزمن تر هم می گردد . یک دُمل چرکین چند دهه ای ، وقتی نیشتر خورد ، چه اوضاعی خواهد داشت ؟!

آسیا باش ، درشت بگیر و نرم پس بده


این مثل داستانی دارد؛ می گویند : روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با یاران خودش از کنار آسیا می‌گذشت. ناگهان ایستاد و بدون اینکه حرفی به یارانش بزند، ساعتی به صدای گردش سنگ‌های آسیا و کار کردن آن ، گوش کرد. پس از آن ، رو به اطرافیانش کرد و گفت: می‌ شنوید؟ می ‌دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ اطرافیانش که چیزی جز صدای کار کردن آسیاب نمی‌شنیدند ، با تعجب گفتند: نه ، ما چیز خاصی نمی‌شنویم. ابوسعید گفت : این آسیا می گوید که من از شما بهترم ، زیرا درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم . (1)

معلمان زندانی و سکوت وزیر آموزش و پرورش در مورد تعهدات و مطالبات فرهنگیان

آری امروز شما و دولت نیز در مقابل حرف‌های درشت و تند و تیز طرف مقابل خود ، خویشتنداری کنید و " آسیا باشید ، درشت بگیرید و نرم پس بدهید . "
ما معلم این سرزمین هستیم ، مفاهیم عدالت و برابری را به دانش آموزان هر سالۀ خود آموزش می دهیم و اگر امروز در برابر نادیده گرفته شدن هر یک ، من معلم سکوت کنم ، خودم خودم را و گفته هایم را باور نخواهم کرد چه رسد به دانش آموزانم .
ما چند چیز مشخص و معین می خواهیم که خارج از اراده و وظیفۀ دولت و وزیر هم نیست :
از بس خواسته های برحق خود را تکرار کرده ایم به تکرّر افتاده ایم ، حقیقتا ملولیم .
ما از رنجنامۀ به مقصد نرسیدۀ بدون پاسخ قطعی برای خود ، ملولیم .
ما از نگاه عبث آلود کودکان به خودمان که ناتوانِ ناتوان تلقی می گردیم ، ملولیم ،
ما از تمسخر رسانه ها و مردم در محله و دکان و بقال و سوپر و.... ملولیم ،
ما از بردوش کشیدن دهه های وصله داری زندگی خود در زمان اشتغال و بازنشستگی ملولیم ،
ما از بی انتهایی عدم تدبیر مدبرانۀ هر مسئولی ملولیم.
و....
درمان درد من معلم فقط نتیجۀ دعوای جناب نوبخت با مجلس در دادن 400 هزار تومان با 10 درصد افزایش حقوق نیست ، یقین داشته باشید هیچ کدام از زخم های چند دهه ای ما با این کم ، درمان نخواهد شد ، ما عمر و جوانی و سلامتی خود را برای نظام آموزشی و تعلیم و تربیت کودکان این سرزمین ، هزینه کرده ایم و امروز نه قدرت خرید مایحتاج اولیۀ بقای خود و خانوادۀ خود را داریم و نه کمترین پس اندازی برای روز مبادای پیری و بیماری خود و یا سعادت و خوشبختی فرزندانمان را .

امروز بهای سکه از مرز 5 میلیون تومان گذشته است و من معلم بازنشسته زیر دو میلیون تومان دریافتی دارم ، شما لطف کنید و بیایید زندگی مرا مدیریت نمائید چون من از خرید پیاز و پنیر و گوجه فرنگی و خیار که روزگاری غذای ترکیبی نداران بود ، امروز عاجزم.

جناب وزیر : تلاش انسان برای معاش اوست نه ذلّت و خواری او.

جناب وزیر !
شما برای برای بررسی اوضاع مدارس زیر سیل رفته، به آق قلا سفر کردید و چکمه پوشیدید و به دوربین ها اجازه دادید تا عکس بگیرند،
اما نوروز ، به دیدار معلمان دربند خود نرفتید . آنان چشم به انتظار ماندند و غمگین و تنها و رها . اگر ارزش ساختمان مدارس در این جامعه از ارزش دو معلم بسیار زیاد است ، من به سکوت خود بهتر است ادامه دهم ، اما در جواب آن دو کودک در عکس دیدار و گفت و گوی نوروزی اعضای سازمان معلمان ایران با خانواده های دو همکار بزرگوار آقایان : اسماعیل عبدی و محمد حبیبی ، عاجزانه نمی دانم چه بگویم و منتظر می مانم تا شما که در مَسند وزارت آموزش و پرورش قرار دارید ، با روشی مناسب روانشناسانه ، پاسخی مناسب بدهید ، سئوال آن دو کودک چنین است : گناه پدر ما جز تعلیم و تربیت و ستاندن حق و حقوق و برقراری عدالت در نظام آموزشی ، چه چیز بوده است ؟!
به امید آزادی تمامی معلمان سراسر کشور. جای معلم زندان نیست ، کلاس درس است . به چرائی امر بیندیشید و به این تلخی ، خاتمه بخشید.

برای به تکرّر نیفتادن ، تقاضا دارم یادداشت های زیر را که در صدای معلم درج شده است ، مطالعه نمائید تا دلایل اعتراض معلمان و داستان مستأصل گردیدن آنان را بهتر و بیشتر دریابید:

1) جناب وزیر ، حال ما بهِ نیست ، بدتر از این نفرمائید.
2) با خبرهای خوش مسئولین ، زندگی معلمان شیرین نمی شود.
3) جناب وزیر : التماس و اعتراض برای درمان دردها و معضلات آموزش و پرورش وظیفۀ معلم نیست.
4) آقای وزیر! جواب سلام " علیک " است ! چرا " صدای ما " را نمی شنوید ؟ این روابط عمومی شما چه کار می کند ؟!
5) معلمان و شغل دوم ؟!
6) پیچیدگی های لاینحل آموزش و پرورش کشور ما از کجا آغاز شد؟
7) وصله های زخمی زندگی بازنشستگان آموزش و پرورش چه زمانی التیام خواهد یافت؟
8) تبعیض هایی که در درون وزارت آموزش و پرورش دیده می شوند و چیزی که دیده نمی شود ؟!
9) حقوق معلمان در ایران و ساختار استاندارهای جهانی ؟!
10) پس انداز منفی فرهنگیان
11) منحنی افتان نقش و جایگاه معلمان در جامعه : نخستین لرزش سلب حق تربیت دانش آموزان از معلم بود.
12) هنر "پاسخگویی" به سه چیز محتاج است: دانش و علم حیطه ی تحت سرپرستی و قدرت اجرایی قاطع و مهمتر از این دو ،استقلال رأی.
13) تغییرات نظام آموزشی کشور بهتر است از کجا و چگونه آغاز شود؟ ( از دخالت سایر اشخاص یا سازمانها یا قوا در امور این وزارتخانه جلوگیری به عمل آید).
14) آقای وزیر ! لطفا صدای اعتراض استانهایی که با مدیر کل های خود مشکل دارند را بشنوید.
15) درخت تنومند آموزش و پرورش پیر و فرسوده گردیده است و امروز زمان کاشت نهالی جوان و شاداب به جای آن است .
16) آقای وزیر ؛ مسئولان محترم ! آیا می دانید چرا آموزش و پرورش از مردم فاصله گرفت ؟
و.....


1) مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

جمعه, 22 فروردين 1398 13:18 خوانده شده: 3086 دفعه

در همین زمینه بخوانید: