چاپ کردن این صفحه

وحید فیضی پور

نقد و نظری بر " هویت معلمی من " ؛« ریشه ی کارمند نابه کار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است »

feyzipourdid با علاقه ی خاصی یادداشت های «  هویت معلمی من  » ، با قلمی صریح ، صحیح ، ساده ، واقعی و کمی شاکی (و به تبع آن دل آزار بعضی ) توسط آقای " حمید جعفری " و سپس نظرات همکاران عزیز را می خوانم .

 من نیز با تجربه ها و دیدگاه های ایشان آشنا هستم (ولی نه همه را ) ، و تقریبا می توانم اکثر نوشته هایشان را تایید کنم .می دانم که، آقا حمید  علی رغم اطلاع از شدت و طرز بازخوردها ، اقدام به نوشتن سریالی کرده اند که این کار در حال و هوای فعلی به مقداری  شهامت ، دردمندی و بی ریایی ، نیازمند است . (همکاران عزیز همان طور که از سخن ارد پادشاه اشکانی پیداست من و تو تولید همان میر ناتوانیم و مقصر اصلی اوست و نباید از چشم همدیگر وآقا حمیدها دید ) ؛ چرا منی که از هویت معلمی ام آگاه بودم ، شجاعتم و قلمم را به دست نگرفتم و ننوشتم .

بنایراین از آقای حمید جعفری برای نوشتن و نشر تجارب و عقایدشان بدون کوچک ترین خودسانسوری و بی ریایی بسیار سپاسگزارم .

اما ، در این بی حوصلگی خودم، وظیفه دانستم که موضوعی را مطرح کنم که بسیاری از ماها و همچنین آقا حمید ، مراعاتش نمی کنیم . ضرب المثلی داریم که می گوید : یا از سر می زنیم یا از پا ! و یا حکایت پیرمرد و مهمان خانه ، همه مجهز به قالبی شده ایم که با آن برای رد یا قبولی کسی یا چیزی استفاده می کنیم . تحمل مخالف عقیده ی خودمان را نداریم و کوچک ترین اعتراض و انتقاد را به منزله ی بی حرمتی و بی احترامی و توهین در سطوح عمومی و کمی در سطوح بالاتر به منزله ی جرم و اخلال در نظم عمومی و توهین به ... تلقی می شود .

چرا توانایی بحث و گفت و گو در من کم است ؟ اگر می خواهم که اعتراضم و انتقادم به خوبی شنیده شده و پاسخی منطقی بگیرم ، باید خود شنونده ای خوب و منطقی شوم . مخالف تفکرم را تحمل و قبول کنم البته تا جایی که زیان و صدمه ای وارد نسازد .

 آقا حمید عزیز، باور کنید که آنچه را که شاهدیم ، فقط شکل ظاهری اش را می بینیم ، یکی زیرمیزی می گیرد تا جراحی کند ،تا حکم عوض کند ،تا تدریس کند ،تا مالیات کم برآورد کند ، تا استخدام کند و تاهای بسیار دیگر، اینها همه ظاهر موضوع است  ؛ آلودگی ها موقعی جای تامل و تعجب می گیرد که بیش از حد معمول مشاهده شود . اگر شما در طی سالیان به یکی دو مورد از مواردی که ذکر نموده اید برخورد کرده بودید ،بی شک وادار به چنین عکس العملی نمی شدید و شاید خود را ملزم به حل مسئله با خود مورد می کردید  ؛ اما متاسفانه آلودگی فعلی ، طبیعی نیست و منابع و عواملی مسبب ایجاد و تشدید کردارها و گفتارها و پندارهای این چنینی شده است .

 باور کنیم که ، زندگی هر کس با مشکلات منحصربه فرد خودش به علاوه ی مشکلات عمومی به قدری سنگینی می کند که تحمل کوچک ترین وزنه ای را نداریم و صددرصد بی تعارف ،ردش خواهیم کرد ؛ درست مانند وزنه برداری که توانایی حداکثر 200 کیلوگرم را داراست ولی با افزودن یک گرم ،نعره ای سرخواهد داد و شاید وزنه ی 001 / 200   کیلوگرمی را بر سکو بکوبد  !

با مواخذه کردن من ،شاید لحظه ای مرا به خود آوری ولی آن وزنه ها را چه کنم ؟ نمی دانم کدام را در اولویت قرار دهم ؟

روش کاهش وزنه ها را نمی دانم و در آلودگی ها غوطه می خورم ،چه بخواهی ،چه نخواهی ! شاید به جای چنین انتقادهایی که کمی بی رحمانه موجب درد بیشتر و آن هم موجب عدم پذیرش واقعیت و پافشاری بر آنچه هستم شود .

بهتر است که راه تغییر را اگر یافته ام را به دیگران پیشنهاد کنم ،تجارب مثبتم را به اشتراک گذارم ، تغییر را در عمل نشان دهم نه با امر و نهی همیشگی ، همدلی ، همفکری ، همکاری و تعهد (واقعی ) و احترام و عزت کلام را با هر انسانی و با هر عقیده ای را به کار بندم .

نظرات من نیز مانند همان امر و نهی های همیشگی شد .

ببخشید ولی خواستم با حمید آقا سخن دلی گویم و بس .

    «ریشه ی کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .»

                                   ( ارد بزرگ)

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

دوشنبه, 16 فروردين 1394 19:31 خوانده شده: 3340 دفعه

در همین زمینه بخوانید: