نظریه سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی و تجارب کشورها در دهههای پایانی قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم نشان میدهد که امروزه یک توافق عمومی میان پژوهشگران، سیاستگزاران، سرمایه گذاران و کنشگران وجود دارد که توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورها از مسیر توسعه آموزش و پرورش میگذرد.
در واقع، یکی از ابزارهای مهم توسعه پایدار، به طور کلی توسعه کیفی آموزش و پرورش است.
نظام آموزش و پرورش ايران با نزديك به یک میلیون معلم و 14 میلیون دانشآموز، جمعيت بخش عمدهاي از جمعيت كشور را تشكيل ميدهند.عنصر اصلی نظام آموزش و پرورش « معلم » است و هیچ عاملی بهاندازه معلمان با انگيزه، متعهد و توانمند در تحقق غايتهاي تربيتي مؤثر نيست. بنابراين، رضايت شغلي معلمان بسيار مهم است و اين مهم نبايد از طرف سياسگذاران و مديران ارشد نظام آموزشي مورد غفلت واقع شود. زيرا، معلم ناراضی و بیانگیزه هرگز نمیتواند کیفیت آموزش را تضمین کند. با وجود اين، در سالهای اخیر فضاي نارضایتی بر جامعه معلمان کشور حاكم شده است و نشانههاي اين نارضايتي فراگير در تجمعات اعتراضي آنها در سال تحصيلي گذشته آشكار شده است و بيم آن ميرود كه اين نارضايتي به اختلال عمده در كاركرد نظام آموزش و پرورش منجر شود. صرف نظر از موجه بودن اعتراضها و تجمعات اخير معلمان، اين تحركات تا مويرگهاي بدنه آموزش و پرورش نفوذ كرده است.
تداوم وضع موجود، با توجه به فراگيري آن و تاثیر گذاری گسترده در لایه های عمیق اجتماعی، می تواند پیامدهای منفی متعددی را به همراه خواهد داشت که در اين ياداشت به بيان اجمالي آن بسنده شده است:
ایجاد شکاف بین صف و ستاد آموزش و پرورش:
نارضايتي فراگير معلمان به گسترش بيش از پيش فاصله ميان ستاد وزارت آموزش و پرورش و جمعيت معلمان منجر شده است. از مشخصه های اصلی یک سازمان اثر بخش وجود تعاملات پویا بین صف و ستاد است. شکاف بین صف و ستاد زمینه ساز شرایط روانی امتناع از پیگیری راهبردهای تحولی و برنامه های برخاسته از آن است. طرح اين مسأله را نبايد در حد اظهار ناراحتي از وضع معاش معلمان تلقي كرد بلكه طرح مسأله به مثابه هشدار جدي و فرياد نالهاي است براي آينده نظام آموزش و پرورش ايران.
مسأله اصلي اين است كه آيا نظام آموزشي با معلمان ناراضي ميتواند به مأموريت خود ادامه داده و رسالت خود را انجام دهد؟ دور از انتظار است كه معلم ناراضي به اهداف نظام تربیت رسمی و عمومی و سازوکارهای مناسب برای تحقق این اهداف متعهد بماند و نسبت به آن دلبستگي و تعلق سازماني داشته باشند و درصدد ارتقاي شايستگيهاي حرفهاي خود متناسب با پيچيدگي مضاعف هنر تعليم و تربيت باشند. همين طور، در تدوين سياست ها و برنامه ها اظهار نظر و مشاركت فعال داشته باشد.
پیامدهای فرهنگی :
يكي از وظايف مدارس به عنوان يك نهاد اجتماعي، انتقال و بازسازي فرهنگ است. چنانچه معلمان براي انجام وظایف خود انگيزش كافي نداشته باشند، در انتقال ارزشها، نگرشها و رفتارهای مطلوب فرهنگی مانعی جدی پدیدار خواهدو چه بسا انجام چنین رسالتی لوث شود. از این رو جامعه در آینده با مشكلات فرهنگی عدیده ای روبه رو خواهد شد.
پیامدهای اجتماعي- اقتصادي:
آموزش و پرورش پیوند منطقی و مداوم با توسعه اقتصادی کشور دارد. چنانچه معلمان از شوق و انگیزه کافی برای ارائه آموزش باکیفیت برخوردار نباشند، کودکان از منطق صنعت و تولید و بهرهوری بهدرستی آگاه نخواهند شد و در بلندمدت سرمایهگذاری آموزشی کنونی منجر به بازده اقتصادی و تربیت سرمایه انسانی مولد نخواهد شد. کاهش کیفیت یادگیری دانش آموزان در دراز مدت به کاهش بهروری و میزان تولید ملی ختم خواهد شد. چنانچه معلمان از انگیزه کافی برای ارائه آموزش باکیفیت برخوردار نباشد، علاوه بر تضعيف سرمايه اجتماعي، نميتوان انتظار داشت خروجی نظام آموزشي ما به مهارتهاي زندگي، نظير همزیستی با دیگران، مسئولیتپذیری، انضباط، قانونگرایی مجهز باشد.
تداوم نارضايتي معلمان و كاهش منزلت و اقتدار معلمان در مدارس و جامعه و گسترش پديده شغل دوم براي معلمان، به اعتبار حرفه معلمي در آينده خدشه وارد ميكند. در نتيجه، جواناني كه از ظرفيتها و شايستگيهاي شخصيتي، علمي و مهارتي لازم براي پذيرش مسئوليتهاي معلمي برخوردار هستند تمايلي براي حضور در اين حرفه نخواهند داشت. زمانی که تعداد زیادی از معلمان جدید از وضعیت حرفه ای و محیط کاری خود ناراضی هستند، حتی استخدام معلمان بیشتر ممکن است مشکل ترک خدمت را حل نکند. استخدام و آموزش معلمان جدید مستلزم هزینه های قابل توجهی است. این هزینه ها، منابعی را که ميبايست صرف بهبود محیط کاری معلمان و جذب و نگهداشت معلمان واجد شرایط شود، از بين مي برد.
پیامدهای سیاسی:
معلمان به عنوان يكي از گروههای مرجع، در شكلگيري و هدايت افكار عمومی، سهم قابل توجهي دارند. نارضايتی فراگير معلمان، ميتواند ساير اصناف جامعه را به نامطلوب بودن حكمرانی متقاعد ساخته و با گسترش دامنه اعتراض، مشروعیت و مقبوليت نظام سیاسی را تهديد كند.
پيامدهاي بهداشتي- روانشناختي:
بدون ترديد، نارضايتي فراگير معلمان به پيامدهاي زيان بار بهداشتي منجر ميشود. احساس تبعيض و تحقير در جامعه معلمي از حيث روانشناختي بسيار مخرب است. در غياب رضايت شغلي، دلزدگي از كار، بي حوصلگي نسبت به انجام فعاليتهاي شغلي و احساس افسردگي افزايش يافته كه قطعاً بر كيفيت كار اثرگذار خواهد بود. معلمان راضی کمتر مستعد فرسودگی شغلي هستند. بنابراين، حتي اگر ترك خدمت و مسئوليتها داوطلبانه نباشد، ولي به دليل مشكلات جسماني ـ رواني حاصل از عدم رضايت، ممكن است اهداف قصد شدة آموزش و پرورش محقق نشود.
با عنايت به آنچه بيان شد، طرح اين مسأله را نبايد در حد اظهار ناراحتي از وضع معاش معلمان تلقي كرد بلكه طرح مسأله به مثابه هشدار جدي و فرياد نالهاي است براي آينده نظام آموزش و پرورش ايران.
مسأله اصلي اين است كه آيا نظام آموزشي با معلمان نارضي ميتواند به مأموريت خود ادامه داده و رسالت خود را انجام دهد؟
پایان پیام/