یکی از راه های اصیل بازگشت به مسیر گمشده زندگی، مرور و تأمل در اندیشه هایی است که پیوند عمیقی با زیستن حقیقی ما دارند. این اندیشه ها قادرند از طریق بازاندیشی فعال در سرچشمه رفتارها و فعالیت های روزمره، ما را به تغییر و تحول در کیفیت زیستن مان، رهنمود و ترغیب سازند.
بازاندیشی در کیفیت علم ورزی دانشگاهیان، از ضرورت های اجتناب ناپذیر عصر ماست. اینکه آیا علم و کنش های علمی به ارتقای کیفیت زیست آکادمیک و توسعه ظرفیت های وجودی ما منجر می شود یا خیر؛ در چارچوب چنین بازاندیشی هایی قابل تعریف و تبیین است.
تأمل در مقاله مشهور « طبیعت » اثر رالف والدو امرسون، فیلسوف امریکایی قرن ۱۹ میلادی، زمینه فکری مساعدی را برای بازاندیشی در مورد رسالت و جهت یابی علم و نقش آن در زیست معنوی انسان فراهم می سازد.
در این اثر، امرسون دیدگاه بنیادینی را بیان میکند که میتوان آن را « عرفان علمی » یا « علم قدسی » نامید. او علم را نه به عنوان مجموعهای از قوانین مادی خشک، بلکه به عنوان زبان خداوند برای رمزگشایی از کتاب آفرینش معرفی می کند. طبیعت از دید او تنها یک توده بی روح از ماده و قوانین فیزیکی نیست؛ بلکه جلوهگاه روح الهی است. هر پدیده طبیعی از یک برگ کوچک تا گردش سیارات، نمادی از یک حقیقتی معنوی و متعالی به شمار می رود.
امرسون اعتقاد داشت؛ علم پیوند دهنده طبیعت با اولوهیت است. به دید او علم با شناخت ابعاد و اجزای طبیعت، جلوه های متعالی آفرینش را به انسان معرفی و پیوند وجودی او را با هستی مطلق ممکن می سازد. از نظر او، وقتی یک دانشمند قوانین فیزیک، شیمی یا زیستشناسی را کشف میکند، در واقع قوانین الهی مندرج در پیکره طبیعت را فهم و ادارک می کند. به این معنی که کشف یک قانون علمی، برابر است با درک بخشی از عقل کل یا خرد الهی حاکم بر جهان هستی.
در نظرگاه امرسون، رسالت علم، نمایش و عیان سازی پیوند وجودی انسان با عناصر هستی و در نهایت خالق این عناصر است. پیوندی که او را جزیی از ساختار طبیعتی ترسیم می کند که انسان باید به کمک علم موقعیت خود را در کران هستی آن بازیابی کند.
از دید امرسون، دانشمند وظیفه دارد با مطالعه و کشف رمز و رازهای طبیعت، روح انسان را به منبع اصلی خود متصل سازد. لذا از این منظر، کار دانشمند واقعی این نیست که فقط قوانین مکانیکی را کشف کند؛ بلکه دانشمند به مثابه، مفسر یا کشیشی است که قرار است نشانههای خدا در کتاب بزرگ آفرینش و وحدت ذاتی انسان و طبیعت را فهم و برای دیگران صورت بندی نماید.
از این منظر علم ورزی، یک فعالیت معنوی والاست و آزمایشگاههای علمی، معبدی هستند برای کشف حقیقت متعالی و پژوهشگر یا عالم، کاهنی است که در آن خدمت میکند. این نگاه، تقابل رایج بین علم و دین را از بین میبرد و آنها را در یک کل واحد متحد می سازد.
بر خلاف دیدگاه امرسون، نگاه امروزین علم به طبیعت، غالبا نگاهی بهره بردارانه و مالکانه است. علم، طبیعت را به مثابه منبع ای می بیند که با کاربست تاکتیک ها و فنون مستخرج شده از قوانین و اصول حاکم بر موجودیت آن، می تواند صرفا برای رفع نیازهای زیستی بشر مورد استفاده قرار گیرد.