چاپ کردن این صفحه

« این غم عمیق، آینه‌ای از زخم‌ های اجتماعی ماست »

بادهای بی‌رحم زاگرس، غم درختان

زهرا نجاتی

هر بادی که می‌آید مرا با خود می‌برد،
بادهای زاگرس بی‌رحم شده‌اند،
و سیب‌زمینی‌کارانی که کمر به نابودی‌مان بسته‌اند!

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

در دامنه‌های خشن زاگرس، جایی که کوه‌های سر به‌ فلک‌ کشیده چون مادرانی خسته، بر فرزندان‌شان - درختان بلوط و بنه - نگاه می‌کنند، بادهای داغ و تند، داستان غم‌انگیزی را زمزمه می‌کنند. این بادها، که از کویرهای مرکزی برمی‌خیزند و با غبار خشکسالی آمیخته، نه نوازش می‌کنند و نه آرامش می‌بخشند؛ آن‌ها ویرانگرند . ریشه‌های کم‌جان درختان را می‌لرزانند و با هر وزش، شاخه‌ها را به رقصی اجباری وامی‌دارند.

« هر بادی می‌آید مرا با خود می‌برد» ، این ناله خاموش بلوط‌های زاگرس است. درختانی که قرن‌ها ریه‌های سبز غرب ایران بودند، حالا در برابر طوفان‌های بی‌رحم، چون روح‌های سرگردان، از جایی به جایی رانده می‌شوند.

تصور کنید: یک بلوط تنهای پیر در جنگل‌های لرستان، تنه‌اش ترک‌خورده از سال‌ها تشنگی، که باد بهاری با خشکی بیابان‌ها، برگ‌هایش را می‌رباید و زمستان‌های سخت، ریشه‌هایش را از خاک سست بیرون می‌کشد؛ نه آبی از چشمه‌های خشک‌ شده می‌رسد، نه خاکی که نگه دارد.

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

این سرگردانی، فقط درد درختان نیست؛ زاگرس، این مهد حیات، حالا به گورستان سبز تبدیل شده. بی‌آبی، که از دهه ۱۳۹۰ با تغییرات اقلیمی شدت گرفته، ریشه‌ها را می‌پوساند و بادها را به همدستان ویرانی بدل کرده، درختانی که می‌افتند، نه با تبر انسان، بلکه با نسیم‌های مرگبار، و خاک را به لغزشی ابدی می‌سپارند. در این میان، حیوانات زاگرس هم قربانی‌اند: کل و بز وحشی، که زیر سایه بلوط‌ها پناه می‌بردند، حالا در جست و جوی علف‌های خشک، به دام طوفان می‌افتند و جان می‌سپارند، حيواناتی که با از دست رفتن پوشش گیاهی به حاشیه شهرها رانده می‌شوند و در تنهایی، غرش‌هایش به ناله تبدیل می‌گردد.

عشایر زاگرس که زندگی‌شان با کوچ و باد گره خورده، حالا چادرهای‌شان را در برابر طوفان‌های گرد و غبار جمع می‌کنند، و کودکان‌شان، با چشمانی پر از ترس، به کوه‌هایی خیره می‌شوند که دیگر سبز نیستند. حتی سیب‌زمینی‌کاران، که با طمع کشت‌های انبوه و صنعتی به دامنه‌های زاگرس هجوم آورده اند، کمر به نابودی مان بسته‌اند. ماشین‌آلات‌شان خاک را شخم می‌زند، جنگل‌ها را به زمین‌های کشاورزی بدل می‌کند و با مصرف بی‌رویه آب زیرزمینی، چشمه‌ها را خشک‌تر می‌سازد . آن‌ها، چون بادهای انسانی، ریشه‌های زاگرس را می‌ربایند و در ازای چند فصل محصول، قرن‌ها میراث را به باد می‌دهند.

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

این غم عمیق، آینه‌ای از زخم‌ های اجتماعی ماست . در جامعه‌ای که ریشه‌های فرهنگی و طبیعی را نادیده گرفته، بادهای تغییر و دست‌های حریص، همه را به بی‌ثباتی می‌کشاند. درختان زاگرس، نماد استقامت بودند، آن‌ها که با هر بادی خم می‌شدند اما نمی‌شکستند، حالا در برابر خشکسالی، بادهای ویرانگر و هجوم انسان‌ها، فریاد می‌زنند: ما را نگه دارید، پیش از آنکه باد آخر، همه را ببرد.

اما در عمق این تاریکی، امیدی نهفته:

اگر دستان‌مان را به هم بندازیم، ریشه‌ها را آب دهیم، کشت‌های ناپایدار را مهار کنیم و بادها را با دانش مهار کنیم، زاگرس دوباره سبز خواهد شد. ای درختان سرگردان، صبر کنید، شاید نسیمی از عدالت بیاید و شما را به خانه بازگرداند...


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

نقدی بر محیط زیست و بادهای بی‌ رحم زاگرس و غم درختان در صدای معلم

سه شنبه, 04 آذر 1404 14:06 خوانده شده: 24 دفعه

در همین زمینه بخوانید: