من عشقم را در سال بد یافتم که می گوید مایوس نباشید .
من امیدم را در یاس یافتم . مهتاب را در شب ، عشقم را در سال بعد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم گر گرفتم ...
حتما این داستان را خوانده و یا شنیده اید که زنی از شوهرش دل گیر بود ، پیش مشاور رفت و گفت دیشب از شوهرم پرسیدم که اگر من و مادرت هم زمان در حال غرق شدن باشیم ؛ کدام مان را نجات می دهید ؟
شوهرم بدون مکث و بدون آن که لحظه ای فکر کند گفت مادرم را !
زن مستاصل و ناامیدانه مشاور را مورد خطاب قرار داد و گفت حالا من باید چه کار کنم ؟
مشاور در کمال خونسردی پاسخ داد : شنا !
باید شنا یاد بگیری !
معلمان در سال های گذشته آن قدر ساده دلانه و بی غل و غش به کار مشغول بوده اند که یادشان رفته بود به فکر خودشان هم باشند !
باید شنا یاد بگیریم !
باید شنا یاد بگیریم ...
تجمع ما در سازمانی مانند سازمان معلمان در راستای آموختن شناست .تلاش ما در کشاندن مساله آموزش و پرورش به عرصه عمومی است که متاسفانه غائب بزرگ این عرصه است در این مسیر معنا و مفهوم می یابد .
ما در این مسیر آموختیم که اعلام مواضع صرف و دادن بیانیه های احساسی را به فراموشی سپرده و تدابیر دیگری را در دستور کار خویش قرار دهیم .
باید اصلاح را از خود آغاز کنیم .کار جمعی ، مدارا ، صبر و تعامل و قانون مندی را باید تجربه کرد و این نکته را هر روز زمزمه نمود :
در راه پر سنگلاخ ، کسی توصیه به دویدن نمی کند !
به دیدارت دل خوش کرده ام .
بیا در پشت کدام تقدیر بر جای مانده ای ؟
کجایی مهربان ؟ تو را کم دارم .
در این اوضاع ، ناامیدی نام دیگر مرگ است .
امیدم را بی پاسخ نگذار .