«تیم پزشکی آثار آزار و اذیت جنسی را تایید کرد»/ شاید اولین جایی که برای آموزش به ذهن هر فردی برسد «مدرسه» باشد؛ بیشک آتنا در مدرسه نیاموخته که نباید خیلی راحت با مردان و پسران غریبه معاشرت کند؛ حرف آنها را گوش کند؛ برود خانهشان یا حتی برود مغازهشان آب بخورد/ در مدرسه حتی به کودکان ما نمیآموزند که «نباید اجازه دهند بزرگترها به جاهای خاصی از بدنشان دست بزنند»/ چندی پیش، اتفاقی در حوزه آموزش رخ داد که اخبار و واکنشهای مربوط به آن در صدر اخبار قرارگرفت؛ سندی به نام 2030؛ منتقدان سند که از قضا انتقادهای تند و تیز و غیرمنطقی خود را به زمان انتخابات ریاستجمهوری موکول کرده بودند، معتقد بودند که این سند نه آموزش مسائل جنسی به کودکان که آموزش همجنس گرایی به آنها است؛ کار به جایی کشید که شبانه نامههایی با مضمون آموزش همجنس گرایی توسط دولت روحانی به دست مردم در دورترین روستاهای کشور افتاد/ سرانجام با فشارهای تندروها این سند مسکوت ماند؛ سندی که به امضای کشور ما هم رسیده بود و مسئولان تاکید کردند که این سند باید در کشور خودمان نوشته شود/ شاید اگر همه آدمهای عصبانی( که به حق ناراحت و عصبانی هستند) به نقش مهم و تاثیرگذار «آموزش» پی برده بودند، آموزشهایی که در کشور ما وجود ندارد، اولین خواستههایشان بر روی همان بنرهایی که نصب کردهاند، تقاضای آموزش مسائل جنسی به کودکانشان در مدارس بود...

پیش از پیداشدن آتنای هفتساله موجی برای یافتن او نه تنها در استان اردبیل که در تمام ایران به راه افتاده بود و کاربران شبکههای مجازی با توئیت عکس او سعی در همدلی و همراهی مردم برای یافتن او داشتند. تلاشی که از همان ابتدا به نظر بیهوده میآمد به این دلیل که ناپدیدشدن دختربچهها در ایران سابقه خوبی را به ذهن نمیآورد؛ سال گذشته دو دختربچه و هر دو به نام ستایش؛ یکی ایرانی در نیریز فارس و دیگری افغانستانی در ورامین تهران، به ترتیب توسط مرد و پسر همسایه مورد تعرض و تجاوز قرارگرفته و سپس به طرز فجیعی کشته شدند.
پلیس میگوید متهم بازداشتی به قتل آتنا اصلانی اعتراف کرده است. با پیدا شدن جنازه آتنا اصلانی جمعیتی خشمگین به محل کار این فرد حمله کرد و با پرتاب سنگ و دشنام، اعتراض خود را نشان دادند.
حالا تشییع جنازه آتنا اصلانی است؛ دختربچه هفتسالهای که در پارسآباد مغان، در استان اردبیل، به قتل رسیده بود؛ حضور جمعیتی انبوه، تصاویر تشییع او را به رسانههای خارجی هم کشانده است.
سوای هیجانیشدنهای گذرا و تحریک احساسات و همدردی با خانواده مقتول، شاید یکی از مهمترین مواردی که در گمشدنها و قتلهای اینچنین، باید مورد دقت قرار بگیرد، ریشهیابی دلیل این اتفاقات باشد.
و شاید اولین جایی که برای آموزش به ذهن هر فردی برسد «مدرسه» باشد؛ بیشک آتنا در مدرسه نیاموخته که نباید خیلی راحت با مردان و پسران غریبه معاشرت کند؛ حرف آنها را گوش کند؛ برود خانهشان یا حتی برود مغازهشان آب بخورد؛ آتنا، ستایش یا هر کودک دیگر با هر نام دیگری(تفاوت نمیکند دختر یا پسر) به راحتی به بزرگترهای خود که فرق نمیکند همسایهشان باشد یا مغازهشان کنار بساط دستفروشی پدر، اعتماد میکنند؛ در مدرسه حتی به کودکان ما نمیآموزند که «نباید اجازه دهند بزرگترها به جاهای خاصی از بدنشان دست بزنند»
چه کسی باید به کودکان مسائل جنسی را بیاموزد؟
چندی پیش، اتفاقی در حوزه آموزش رخ داد که اخبار و واکنشهای مربوط به آن در صدر اخبار قرارگرفت؛ سندی به نام 2030؛ منتقدان سند که از قضا انتقادهای تند و تیز و غیرمنطقی خود را به زمان انتخابات ریاستجمهوری موکول کرده بودند، معتقد بودند که این سند نه آموزش مسائل جنسی به کودکان که آموزش همجنس گرایی به آنها است؛ کار به جایی کشید که شبانه نامههایی با مضمون آموزش همجنس گرایی توسط دولت روحانی به دست مردم در دورترین روستاهای کشور افتاد.
آموزشی حیاتی که در کشور ما وجود ندارد
در جایجای شهر، پارچهنوشتههایی در همدردی با خانواده آتنا نصب شده. در شبکههای اجتماعی هم موجی از ابراز همدردی با خانواده به راه افتاده است. در پارسآباد اردبیل، صدها نفر از اهالی شهر در مراسم تشییع جنازه حاضر شدهاند؛ شعار میدهند«بیشرف، بی شرف»؛ به سمت مغازه فردی که آتنا را به خانهشان برده بود سنگ میاندازد؛ مرد و زن میدوند و خشم و عصبانیت را میتوان در چهره و رفتارشان به وضوح دید.