چاپ کردن این صفحه

« از هر دو ایرانی یک نفر دچار فقر است. دولت به جای پرداخت های حمایتی به فکر متناسب سازی درآمدها و دستمزدها با نرخ تورم باشد »

آغاز سال تحصیلی در چالش " فقر و تورم " و تکلیف نامعلوم " آموزش و فرهنگ " ؟!

مینو امامی

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم   عنوان خبر « اقتصاد ایرانی » بسیار اغوا کننده است :

« خبر بزرگی که 60 میلیون ایرانی منتظر آن بودند!  .

آغاز مرحله چهارم طرح کالابرگ الکترونیکی از 19 اردیبهشت؛ که طبق آن وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مسئولیت ارائه حمایت معیشتی به هفت دهک پایین درآمدی کشور (تقریباً 60 میلیون نفر) را از طریق کالابرگ الکترونیکی بر عهده دارد » .

و در خبر دیگری؛ ماهانه بیش از 78 میلیون نفر یارانه نقدی می گرفتند که در فروردین 1404 این تعداد به حدود 50 میلیون نفر تقلیل یافت تا میزان یارانه سه دهک اول افزایش یابد. این کاهش دریافت کننده به منزله بهبود شرایط زندگی این عده نیست، بلکه دولت از حجم مالی خود کاسته است. دولت به دنبال چسباندن برچسب شماره دهک مردم بر پیشانی آن هاست تا در جامعه حد هر خانواده مشخص شود.

در سال‌های گذشته، دهک‌بندی با توجه به میزان درآمد خانوار انجام می‌شد اما اخیرا تصمیم گرفته شد که غربالگری دهک‌ها بر اساس « آزمون وسع » صورت گیرد. غربالگری در آزمون وسع بر اساس مؤلفه‌هایی مانند تعداد اعضای خانوار، جنسیت سرپرست خانوار، تعداد خودرو، مجموع ارزش خودرو، تعداد ملک اظهاری، تعداد سفرهای خارجی، گردش حساب، شغل افراد، معلولیت و بیماری‌های خاص مد نظر انجام می‌گیرد.

سئوال اول:

پرداخت کالابرگ الکترونیکی که اول انقلاب نیز با نام کوپن اقتصادی توزیع می شد برای 60 میلیون نفر و یا پرداخت یارانه نقدی برای 78 یا 50 میلیون نفر، شاید از نظر دولت افتخاری جهت حمایت و کمک به معیشت مردم محسوب شود ؛ اما آیا فقیر بودن دو سوم جمعیت کشوری، طبیعی و نرمال است؟!

عقل سلیم، کشوری را پیشرفته می داند که از شاخص های توسعه یافتگی بهره مند باشد یعنی: درآمد سرانه، شاخص برابری قدرت خرید، شاخص درآمد پایدار، شاخص توسعه انسانی ( مثلا امید به زندگی و دسترسی به آموزش)، حضور فعال زنان در عرصه های اجتماعی و استقلال ملی. ایران امروز به توجه، توسعه و سرمایه گذاری در دو حلقه بسیار مهم؛ محتاج است: آموزش و فرهنگ.

وقتی دولتی به جای ایجاد فرصت های برابر اشتغال برای جوانان و از بین بردن موانع تولید و یا جذب سرمایه گذاری های داخلی و خارجی جهت توسعه و حمایت از تولید، برای دو سوم جمعیت کشوری یارانه یا کالابرگ می دهد، نمی توان مطمئن شد که اقتصاد این کشور روی ریل عقل سلیم حرکت می کند. خود رئیس جمهور بیان می دارد که حل مشکل با تغییر مدیران ممکن نیست، اما باز به اشتباه تصور کردند که با تغییر وزیر اقتصاد آن تحول بزرگ انجام خواهد شدکه نشد و حتی بدتر نیز گردید.

قبلا در یادداشتی در همین سایت و در سال 97 به این مورد اشاره داشته ام:

« طنز تلخ افزایش قیمت کالاها بعد از استیضاح و برکناری وزیر اقتصاد نیز هنوز برقرار است ! استیضاح، قانونی بی اثر است ! » ( این جا )

و امروز نیز هنوز دغدغه ما تغییر مدیر و وزیر است. چون عوام فریبانه و تصمیمی شجاعانه به نظر می رسد. در حالی که طی این 46 سال؛ استیضاح و تغییر وزیر، ساده ترین و سهل الوصول ترین کار ممکن بوده است.

ظاهرا دولت یا مجلس کار بزرگی انجام می دهد، اما اصولا کارهای بزرگ گره گشا و مشکل گشا هستند. برعکس تسلسلِ استیضاح و تغییر وزیر، بر تعداد مشکلات و معضلات موجود هر دائم افزوده است.

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم
سئوال دوم:

وجود این تعداد جمعیت فقیر در یک کشور، از بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی سخن می گوید یا توانایی دولت در خدمت رسانی به مردم؟!

اگر این آمار به عنوان سند افتخار و خدمت رسانی دولت چهاردهم یا دولت های قبلی از زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد به عنوان بنیانگذار این طرح تاکنون، اعلام نمی شد عمق فاجعه تا این حد ملموس نمی گردید. یعنی در این کشور فقط 12 میلیون جمعیت، دارا و توانمند و قادر به تأمین درآمد معقول (حد نرمال) یا غیرمعقول (ثروت باد آورده) زندگی خود هستند؟ از سویی دیگر با وجود این دو طرح حمایتی، دولتِ متکی به اقتصاد تک محصولی، قادر به سرمایه گذاری در دیگر بخش ها از جمله آموزش، بهداشت، فرهنگ و تولید نخواهد بود.

راستی منِ معلم چرا در این دایره حمایتی نیستم؟ که هرگز آرزوی بودن را نداشته و ندارم. پاسخ مشخص است چون درآمد زیر خط فقری دارم. خط فقر در بهمن ماه 1403 به 35 میلیون تومان رسیده است.

از یک سو ادامه چنین وضعیتی یعنی تداوم بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی و از سوی دیگر انگشت به دهان حیرانم که این 60 یا 78 میلیون نفر به جز ما معلمان شاغل یا بازنشستگان تأمین اجتماعی و کشوری که مشمول طرح نیستند، کدام افراد را دربر می گیرد؟ یعنی ما نه جزو 12 یا 30 میلیون جمعیت کشور هستیم و نه جزو 60 یا 78 میلیون دیگر!

سهم تفریح یا پس انداز جمعیت تحت پوشش این دو طرح چقدر است؟ لازم به شعبده بازی نیست، در چنین شرایطی امکان غناسازی یا توسعه فرهنگی اصلا ممکن نیست. چون دو سوم و یا بیشتر جمعیت ایران در تأمین نیازهای اولیه خود ناتوان و عاجزند و چشم به سخاوت دولت دوخته اند.

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم

سئوال سوم:

نقش و جایگاه کار و فعالیت اقتصادی یعنی تولید در این کشور کجاست؟ یعنی پُر کردن این همه شکاف مابین طبقات اجتماعی، فقط با تشویق به مصرف گرایی پر می شود؟!

در طی این چهار دهه دو اتفاق بزرگ روی داده است: حذف جمعیت متوسط و میل به مصرف در حد رفع نیازهای اولیه. در حالی که تقویت طبقه متوسط، نابرابری طبقه میانی و طبقه بالا را از بین می‌برد و به ثبات و آرامش سیاسی کمک می‌کند. دشمن اصلی طبقه متوسط تورم است که هر دائم در حال زیاد شدن است. تورم چرا زیاد می شود؟ چون دولت با پرداخت یارانه، نقدینگی را می افزاید و از حجم تولید می کاهد. تورم طبقات فقیر را نیز تحت تأثیر قرار می دهد اما تنها گروهی که از تورم نفع می‌برند همان یک دهک بالای درآمدی است. بقیه عموما تحت تأثیر منفی قرار می‌گیرند طبقه متوسط بیشترین اثرات منفی را می‌پذیرد تا حد حذف شدن از جامعه.

از یک سو، طبقه متوسط از این لحاظ حائز اهمیت است که به عنوان میانه جمعیت باعث همانندسازی قشر پائین جامعه با آن هاست. فقرا سعی می کنند شبیه آنان رفتار کنند و این اثر منجر به تلاش بیشتر و ارتقای رفتار جمعی می گردد. از دیگر سو خود طبقه متوسط نیز به دنبال همانندسازی خود با قشر مرفه و ثروتمند جامعه است. حاصل هر دو تلاش، ارتقای فرهنگی است. جمعیت در پایگاه های متفاوت اقتصادی و اجتماعی قادرند تا به فرهنگ سازی بپردازند. این گونه جامعه ای مستعد پیشرفت و مانع هر نوع تهاجم فرهنگی است. چون خللی در بین آنان وجود ندارد.

به پدیده تفاوت طبقاتی در چنین جامعه ای طبیعی نگریسته می شود و آن را عامل رشد و تعالی خود می دانند. اما جامعه ما طی چهار دهه به تدریج فقط به دو گروه فقرا و ثروتمندان تقسیم شده است و خلاهای بسیاری در بین آنان به وجود آمده است در حد شرایط غیرانسانی و ضدیت مطلق.

از سوی دیگر طبقه متوسط به تداوم دموکراسی با تولید علم، دانش و فرهنگ یاری می رساند. چون ثروتمندان بیشتر در پی افزایش رفاه و ثروت خود هستند تا سرحد رسیدن به فلسفه نیهیلیسم. فقرا در پی تهیه نان شب خود هستند و فقط به رفع نیازهای همان روز خود می اندیشند. اما طبقه متوسط کتاب می خوانند، کتاب می نویسند، سینما و تئاتر می روند، به گردشگری می پردازند و...

افتخار بزرگ دیگر دولت خصوصا در شرایط بحرانی چون جنگ 12 روزه اخیر، اطمینان بخشی به مردم در خصوص ترخیص و انبار کالاهای وارداتی در حد کافی و لازم است. واردات کالاهای اساسی و مواد غذایی یعنی وابستگی اقتصادی. تهدیدی که در شرایط بحرانی می تواند به عنوان حربه جنگی استفاده شود و با لغو صادرات، ما را به ناتوانی در تأمین منابع غذایی محکوم سازد. آنچه که بدان می توان بالید افزایش کار و فعالیت اقتصادی، افزایش تولید و رسیدن به تراز تجاری مثبت یا مازاد تجاری که به معنای بیشتر بودن ارزش صادرات نسبت به ارزش واردات در یک دوره زمانی معین است. یعنی رسیدن به ثبات اقتصادی و حذف تورم.

جمعیت کشور حدود 90 میلیون نفر که زیر 15 سال 42 میلیون نفر، افراد شاغل 12 میلیون نفر و افراد بیکار 10 میلیون نفر است. بار تکفل جمعیت غیرشاغل بر دوش جمعیت شاغل است.

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم

سئوال چهارم:

باوراندن فقر اقتصادی برای خانوارها صرفا به منزله تأمین نیازهای حیاتی آنان است یا در جهل و ناتوان نگه داشتن آنان؟! سهم آموزش و فرهنگ برای این خانواده ها چند درصد از کل آن است؟!

آغاز سال تحصیلی جدید نزدیک است و همین جمعیت فقیر در تهیه مایحتاج ضروری مدرسه درمانده اند. گروه هایی با تأمین چند هزار کیف و لوازم التحریر در برخی شهرها، سعی در تأمین این نیازها دارند، این تلاش تا چه میزان پاسخ گوی کل جامعه آماری جمعیت فقیر خواهد بود؟ نیاز تحصیلی یک پروسه مستمر است و به یک یا دو مداد و پاک کن خلاصه نمی شود پس استمرار نیاز این جمعیت محدود انتخاب شده ندار چگونه تأمین و تضمین خواهد شد؟ حساب مابقی فقرای فراموش شده با کرام الکاتبین است.

به قول کنفوسیوس چینی:

اگر به کسی ماهی بدهید، فقط برای یک روز او را سیر نموده اید، ولی اگر ماهیگیری یادش بدهید یک عمر سیرش کرده اید. و دولت ما همچنان به دادن ماهی اکتفا می ورزد. اما نهایت این مسیر بقا، عدالت و ثبات اقتصادی نیست.

طبق حقوق انسانی و مدنی در هر جامعه ای، هر قشر اجتماعی حق دارد به تأمین نیازهای آموزشی، بهداشتی و فرهنگی خود قادر باشد. هر روز بدون وقفه سخن گفتن از تأمین فقط نیازهای اولیه، او را به حد حیوانیت رسانیده امکان دسترسی به هر نوع آگاهی و روشنگری منتفی می شود. آموزش و فرهنگ به منزله شاهرگ حیاتی جامعه توسعه یافته محسوب می شود.

سئوال پنجم:

وقتی دنبال دلایل افزایش آمار خودکشی و افسردگی و در شکل فجیع آن خودسوزی هستید، از بی دینی آنان یا جذب فرهنگ غربی و خودباختگی سخن می گوئید اما از فشار فقر و نداری مطلق آنان که از خیر زندگی کردن می گذرند، چرا هیچ نمی گوئید؟!

مرداد ماه همین سال، سایت صدای معلم در گزارش خود نوشت: « خودسوزی یک نیروی خدماتی در بجنورد و سکوت آموزش و پرورش ؟!  » ( این جا )

این نیروی خدماتی به‌ دلیل جابه جایی اجباری واحدِ سازمانیِ خدمت در تابستان و قصد اعمال غیبت اداری و کسر حقوق و مشکلات مالی در پی ورود به اتاق کارپردازی آموزش‌ و پرورش این شهرستان، پس از یک مشاجره لفظی اقدام به خودسوزی با بنزین کرده بود.

حال این فرد بی دین است یا دیوانه؟ مرحوم کسی است که زیر فشارهای بی امان و عدم درک از سوی همکار اداری خود، اقدام به خودسوزی با بنزین کرده است. ما زنان در آشپزخانه یا هنگام اطو کشیدن بارها دچار سوختگی جزئی شده ایم و به درد سوزناک آن واقف ایم اما سوزاندن کل بدن با بنزین و با اراده خود از روی ناچاری و تحمل آن، بالاتر از یک فاجعه انسانی است. تا نسوزی چه دانی طعم سوختن را؟!

در حدیثی از امام جعفر صادق (ع) آمده است: کادَ الفَقرُ اَن یَکوُنَ کُفراً ؛ نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد.

و امروز با شرایط تضاد طبقاتی حاکم، موعد تحقق این حدیث سر رسیده است. عامل بی دینی یا ضدیت عده ای با دین نه با ترویج فرهنگ ماهواره و لاابالی گری که به دلیل حاکمیت فقر مطلق است.

در خبرگزاری رسمی حوزه؛ واژه  « فقیر » این چنین تعریف شده است:

«  فقیر کسی است که مخارج سال خود و خانواده را ندارد و نمی تواند تأمین کند و مسکین کسی است که از فقیر هم زندگی سخت تر ی دارد » .

دقت کنید گفته شده فقیر مخارج سال را ندارد نه روز را. امروز برای این لغت باید تعریفی جدید و متناسب وضعیت پیش آمده  نمود. یعنی فقیر کسی است که مخارج روزانه خود و خانواده را ندارد و قادر به تأمین هیچ نیاز خود نیست. یا همان بهتر به توافق رسیده و کلمه فقیر را از لغت نامه های ایرانی حذف و از کلمه مسکین استفاده نمائیم.

بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی؛ نرخ فقر در ایران طی سال‌های 1398 تا 1403، در حدود 30 درصد تثبیت شده یعنی 25 تا 26 میلیون نفر از مردم ایران، زیر خط فقر قرار دارند. برخی منابع غیررسمی و بین‌المللی نیز تأکید دارند که با وضعیت کنونی، حدودا 80 درصد از مردم ایران به‌ نوعی با چالش فقر دست‌ به‌ گریبان هستند.

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم

جمع بندی

ایرانی؛ ایران را با عزت و سربلندی بسیار و واقعی دوست دارد. افتخار واقعی زمانی است که ورزشکاران، اندیشمندان، دانشمندان، نخبگان ایرانی در سرتاسر جهان خصوصا در داخل کشورهای قدرتمند، مدال طلا یا جایزه های بین المللی دریافت می کنند. کشوری که خود را اسلامی می خواند برازنده داشتن چهره ای مسکین برای جمعیت در حد گسترده نیست. پس:

- دولت به جای سخن زیبا از قرآن و نهج البلاغه؛ حقیقت زیبا ترسیم سازد تا مردم به کفر گرایش نیابند.

- دولت به جای واردات کالاهای اساسی مردم؛ در پی افزایش سرمایه گذاری، تولید و اشتغال برآید.

-  دولت به جای دادن وام های متعدد و افزایش نقدینگی و تورم و وابستگی مطلق مردم به خود؛ در پی افزایش درآمد و پس انداز مردم باشد. طبق پیش بینی اقتصاددانان با شرایط موجود احتمال سه رقمی شدن تورم یعنی وقوع « ابرتورم » طی دو سال آینده وجود دارد. یعنی نرخ تورم صد در صدی.

- دولت به جای خواندن هزار باره سرود بَه بَه عجب نظام آموزشی، عجب وزیر بی نظیری؛ در پی تحقق اصل سی ام قانون اساسی باشد. چون آموزش یعنی استقلال، توسعه یافتگی و قدرت سیاسی یک کشور.

-  دولت به جای انتظار کشیدن برای حضور گردشگران خارجی در ایران جهت افزایش سرمایه ملی؛ امکان سفرهای داخلی را برای مردم خود با عزت نه با اسکان در مدارس فراهم سازد. اگر درآمد مردم کافی باشد نیازی به حمایت های ناتوان سازی چون دادن وام برای سفر نیست.

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم

- دولت به جای بزرگ نمایی ناترازی آب، برق، گاز؛ جهت قطعی هر یک برای افزایش صادرات و کسب درآمد بیشتر، بهتر است در پی حل بزرگ ترین و اصلی ترین ناترازی موجود بین دخل و خرج باشد. هزینه ها سرسام آور و درآمد یا دستمزد بیشتر افراد زیر خط فقر قرار دارد. یعنی هزینه بیشتر از درآمد است. این هزینه به معنای افزایش مصرف یا مصرف زدگی مردم نیست، برعکس گویای ناتوانی در پرداخت مبلغ هزینه ها با نتیجه حذف بسیاری از مواد غذایی از سفره های مردم است.

از هر دو ایرانی یک نفر دچار فقر است. دولت به جای پرداخت های حمایتی به فکر متناسب سازی درآمدها و دستمزدها با نرخ تورم باشد.

وقتی شرایط موجود موجب بدتر شدن اوضاع زندگی مردم می شود حداقل از الگوی فقرزدایی مدل برزیلی تبعیت کنید. یعنی پرداخت « یارانه نقدی مشروط » یا همان طرح معروف « بولسا فامیلیا » که از سال 2003 آغاز شد. دریافت این یارانه نقدی از یک طرف مشروط بر حضور منظم کودکان خانوارهای فقیر در کلاس درس و نیز چکاپ‌های پزشکی بوده و از طرف دیگر مشروط بر واریز کامل یارانه نقدی به حساب مادر خانوار است. (برگرفته از بخش نامه های سایت صدای معلم تحت عنوان « یارانه نقدی ، به سبک کشور برزیل » ) حداقل با چنین الگویی همه مردم قادر به بهره مندی از شاخص های توسعه یافتگی یعنی آموزش و بهداشت خواهند بود.

ایران امروز به توجه، توسعه و سرمایه گذاری در دو حلقه بسیار مهم؛ محتاج است: آموزش و فرهنگ.

با توجه به گستردگی جمعیت مسکین، دانش آموزان و دانشجویان چگونه تمرکز لازم برای یادگیری خواهند داشت؟ لذت تحصیل فقط با گرانی از بین نرفته است. به همان میزان تعطیلی های پربهانه نیز تواتر و تسلسل یادگیری را مسدود ساخته است.

ظاهرا مزه هر چیز با مدیریت و سیاست غلط از بین رفته و به تلخی گرایش یافته است.

گذشتگان چه نیک گفته اند: بر احوال آن دولت بايد گريست، كه دخلش بود نوزده، خرج بيست!


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نگاهی بر آغاز سال تحصیلی 1404 در میان افزایش تورم و فقر و سقوط آموزش و فرهنگ در صدای معلم

شنبه, 29 شهریور 1404 15:24 خوانده شده: 227 دفعه

در همین زمینه بخوانید: