( با تعزیت و تسلیت فرا رسیدن ایام عزاداری حضرت سید الشهدا (ع) و لعنت بر یزیدیان ملعون. )
اخلاق معلمی: گفتار چهارم، جایگاه رفیع معلمی و ویژگی های آن ، اخلاق کریمانه
با نگاهی به حاشیه هایی که بر قلم زنی های اخیرم مشاهده نمودم ، با خود فکر کردم: من که قصد بی حرمتی و آزار و اذیت کسی را ندارم و راضی به رنجش اَحدی، به ویژه همکاران بزرگوارم نیستم، آنانی که به زحمت لقمه نانی را سرˏ سفره خانواده می برند، آن را در کامشان نا خواسته تلخ نکنم و آخرت خود را دچار عذاب ننمایم، با این نگاه، قصد کردم قلم زنی را زمین گذارده و تجربیات عمرم را با خود به ... ببرم . ولی با لختی تامل، دریغم آمد و به نظرم رسید تا آخرین لحظه عمر، رسالت و نقش سازندگی و آفریدگاری ِ معلمی را نادیده نگرفته و علی رغم نگاه اولم در باره مقام و جایگاه معلمی با توسل به آیات شریفه قران کریم: رُبِ اشرح لی صُدری و یَسرلی امری ، واحلُل عُقدتاٌ مِن لِسانی ،یَفقِهو قُولی (جزء شانزدهم ، سوره طه ، آیات28،29و30). درباره مقام و جایگاه معلمی ، نکاتی را بنویسم ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید؟
ابتدا باید گفت : معلمی با هیچ حرفه و پیشه دیگری قابل قیاس نیست . معلمی تنها دانشِ تدریس یکی از مقولات نیست، دانستن شیوه های تعلیم و تربیت است، معلمی به نوعی آفریدگاری است، معلمی القاء توانمندی های زندگی است، معلم از یک کودک نوباوه، یک پرفسور و جراح ممتاز و کم نظیر و قدرتمند می سازد. تمام علوم و فنون ِمطرحِ جهانِ هستی ، حاصل ِ تلاش جامعه معلمی ( اعم از سطح کودکستان تا آخرین مرحله دانشگاه ) است.
معلمی ، معلمی می طلبد،گذشت، فداکاری و مسئولیت پذیری می خواهد . معلمی صبر و تحمل لازم دارد. ذات نایافته از هستی بخش ، کی تواند که شود هستی بخش؟
در اين نوبت نظر دارم :
گوشه هایی از مقام و جایگاه معلمین را رقم بزنم تا معلمینی که با اولیا و انبیا مقایسه شده اند، بیشتر خود را بشناسند، معلمی به راستی سیره اولیا و انبیا است و این جایگاه را نباید نادیده گرفت.
از آنجا که معلم صاحب خِرَد و اندیشه است و اندیشیدن در توان هر کس نیست ، معلم مورد ستمˏ دو چندان واقع شده، و این پندار نادرست، در بیشتر جوامع دیده می شود و معلمین به این گناه دچار محدودیت های بسیار گردیده اند ! چرا که توانمندی او ، سبب نگرانی کسانی که فاقد این موهبت هستند و برای آنان آزار دهنده است گردیده . قلم در پنجه چون مرغی گرفتار ،به شوق دانه منقارش سراسر اشتها گشته است.
چه بنویسم ؟ که اگر توانمندهای معلمین را بنویسم ، برایشان اسباب دردسر می شود! و زور مندان را نگران تر می سازد. بنابراین بهتر آن دیدم ، سکوت را پیشه کنم و همکاران را نیز به سکوت و تحمل ، دعوت نمایم . این است حاصلِ این گناه ˏ برگزیدگی!
با پوزش از همکاران عزیزی که تحت تاثیر فشارهای تحمیلی ، کاسه صبرشان لبریز شده و نا خدآگاه ، دست کسانی که با حسن نیت در صددند بر اعتدال خود و دیگر ˏ افراد جامعه ، بیفزایند ، را گاز می گیرند تا هیچ نوع تدبیری نتواند به منصهˏ ظهور برسد! جایگاه رفیع اولیا و انبیا یافتن هزاران نوع مرارت می طلبد ، گاهی برخی فکر می کنند مسئولیت پذیری و منصب پذیری ، راحتی هم متناسب با بزرگی منصب با خود دارد، به مصداق هر که بامش بیش ، برفش بیشتر ، نکند منتقدین فکر می کنند : خوش به حال ریس آموزشگاه یا ریس اداره و...... در حالی که روسا هم در مورد معلمین، چنین تصور می کنند و می گویند : خوش به حال معلمین! اگر با روسا بنشینید ، ملاحظه خواهید کرد که حضرات چه دل پر خونی دارند!
مقام معلمی هم که با اولیا و انبیا مقایسه شده همین مصادیق را دارد. مگر غیر از این است که پیامبرˏ رحمت نیز ، یک دم آسایش نداشت و مدام در جنگ با مدعیان بود ؟ کدام یک از ائمه اطهار با مرگ ˏ طبیعی ارتحال فرمودند ؟ اینها همه ی مسائل را بازگو نمی کند؟
به دوستان عزیز عرض می کنم: دوستان ، صبر و تحمل هم راهی است ! حوصله پیشه کنید .
برخی تصور می کنند اگر حقوق ها ده برابر می شد، شخصیت ها نیز تغییر می یافت و نگاه جامعه نیز نسبت به افراد عوض می شد ؛ در حالی که شخصیت هَر کَس، وابسته به رفتار اوست نه محتوای جیب و موجودی حساب های بانکی او !
متاسفانه جوامع در شرایطی قرار گرفته اند که غالبا در آنها ، نگاه منفی غلبه یافته و بر این اساس نا به سامانی هایِ عدیده نیز دور و بر ما را گرفته و مجال هیچ تدبیر و عقلانیتی داده نمی شود!
زمانی جنگِ تحمیلی ، بعد از آن فرصت سوزی ها ، تا کسی نتواند مدیریتی درست را اعمال کند و سر انجام شرایط دلواپسی های روز ،که همگان شاهد آنند و دودِ غلیظِ آن توی چشم همه! تا جایی که نخبگانی که وارد دانشگاه ها شده و سال هایی از عمر و جوانیشان در آن راه می گذراند ، پس از پایان تحصیلات، کاری نمی یابند و بایستی انگ ِ بیکاری را تحمل کنند و مدیریت جامعه نیز نمی تواند به علت نابه سامانی های مورد اشاره ، آنها رابه کار گیرد! و در نتیجه ، نارضاییِ عمومی در سطح کل جامعه پدید می آید، این شرایط خاص اجازه نمی دهند اندیشه ای توام با عقلانیت، اعمال گردد و نارضایی در همه ابعاد بروز کند .
فراموش نکنیم این جامعه متعلق به همه است اگر نتوانیم تعادل آن را حفظ کنیم ، شرایط دیگری فرصت بروز خواهد یافت . با خشونت و عصبیت ، کاری درست نمی شود . صبر و حوصله و تدبیر باید فرصت یابند تا جامعه، سامان یابد . تا عقلانیت بتواند سامان بخشی نماید .
انشاءالله. حالا بیایند افراد را به هزاران گناه ناکرده متهم یا محکوم نمایند! "زبان بریده به کنجی نشسته صُم وبُکم ، به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم ".
والسلام .