داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد در مورد آموزش و تربیت سخن ژرفی دارد . او می گوید اگر می خواهید بدانید کشوری در آینده توسعه می یابد یا نه، اصلا سراغ فن آوری کارخانه و ابزاری که استفاده می کند نروید؛ اینها را به راحتی می توان دزدید یا کپی کرد! برای دیدن توسعه بروید ببینید در دبستان ها و پیش دبستانی ها چگونه بچه ها را آموزش می دهند ؛ اگر کودکان شما را پرسش گر، خلاق، صبور، دارای روحیه گفت و گو ، تعامل، مشارکت در کار تیمی بار آورند، اینها انسان هایی خواهند شد که می توانند توسعه ایجاد کنند...
به نظرم ما ایرانیان، هنوز اهمیت آموزش و پرورش را در نیافته ایم .
بنگرید احوال معلمان و مدارس ما و...
گریزی به تاریخ می زنم:
امیرکبیر دارالفنون را حتی دو سال زودتر از دارالفنون ژاپن تاسيس کرد اما پس از کشته شدنش، آن دارالفنون که قرار بود انسانِ جدیدی تربیت کند به وضعی افتاد که جان کلام را «فورو كاوای» ژاپنی که سی سال بعد در ۱۸۸۰ ، از آن دیدن کرده بر زبان رانده!
او می نویسد:
«اتاق سوم، كلاس جغرافيا بود . معلم فرانسوى درس جغرافيا می داد. معلم از شاگردى كه درجه سرهنگی داشت خواست كه نقشه آسيا را روى تخته سياه بكشد و به من اجازه داد از او پرسش كنم. هر چند نقشه ای که كشيد نادرست بود...
پرسيدم كوههاى كونلون كجاست؟ نمی دانست.
پرسيدم مملكت كره كجاست و او به جايى در حدود كانتون چين اشاره كرد.
در اين وقت، معلم جغرافيا خواست كه درباره محلى نزديك به ايران از او بپرسم. پس درباره طول و عرض جغرافيايى تهران سؤال كردم و باز نتوانست جواب بدهد . فهميدم كه اطلاع او در حد شاگرد دبستانى بى دانشى است.»
(سفرنامه فورو كاوا...ص104)
پس، فورو كاوا که سرگرد بود از سرهنگِ ایرانی در مورد تهران سئوال می کند و او نمی داند!
نیم قرن پس از مرگ امیرکبیر و یا احداث دارالفنون در دو کشور، مخبرالسلطنه که از ژاپن دیدن کرده و همه جا با راهن و كشتى به راحتی سفر کرده بود وقتی به انزلی می رسد دچار اندوه می گردد که چگونه به تهران خواهد رسید!
«كالسكه هاى شكسته، اسبهاى وامانده، چپرخانه هاى خشك و خالى»
( هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات......ص۱۳۶)
و وقتی به حضور مظفرالدین شاه می رسد، می نویسد:
«در فرح آباد مشرف شدم . جرگۀ معتاد دور شاه را گرفته همه روى زمين نشسته، مجلس به مزاح مي گذرد، از من پرسيدند پسر بحرينى بدگل تر است يا ژاپنىها...؟
مي بايست عرض كرد كه به بدتركيبى او در ژاپن نديدم كه تفريحى بشود! ببين تفاوت راه از كجاست تا به كجا...»!
(همان...ص ۱۳۸)
اما گفت و گوی مظفرالدين شاه با مخبرالسطنه جالب است:
«اوضاع ژاپن را مى پرسيد ...يكى از پرسش ها اين بود كه ژاپن مجلس دارد ؛ ظاهرا ايجاد مجلس در ذهن شاه بود و مى ترسيد اظهار كند و به اندازه اى ملاحظه مي كرد كه هر وقت مخبرالسلطنه مي خواست از ترقيات ژاپن چيزى بگويد شاه مي گفت از درختهايش بگو و نمى گذاشت وارد سياست آنجا بشود...»
(غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان...ص ۴۹۹)
مخبرالسطنه خودش می نویسد مظفرالدين شاه در فکر ایجاد مجلس بود اما «ديوار جهل و ظلمت » اطراف او را گرفته است ؛ از عين الدوله، امير بهادر و امثال اينها چه انتظار بايد داشت... اصرار شاه براى كسب اطلاع از اوضاع ژاپن است كه ترقيات اروپائى كرده. مي دانم شاه مايل به اصلاح هست لكن اصلاح، مانع منافع اطرافیان است، نخواهند گذارد...»
(خاطرات و خطرات...ص ۱۳۷)
( اینجا قبلاً کتاب فروشی نشر «طرح نو» بود . به نقل از امین اکبری فعال رسانه ای - چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ )
کثیری از رذل ترین افراد، دربار را اشغال کرده بودند . یکی از آنها امیربهادر وزیر دربار بود در انقلاب مشروطیت . وقتی مظفرالدین شاه می خواست فرمان مشروطیت و ایجاد پارلمان را صادر کند همین امیربهادر شمشیر کشید و گفت اگر بخواهید پارلمان ایجاد کنید من خودم را می کشم!
البته مظفرالدین شاه با فرمان مشروطه و ایجاد مجلس را امضا کرد اما آن پاشنه آشیل ایرانیان یعنی فقدان تربیت رجال سیاسی برای آینده، به قوت خود باقی ماند و ضربه خودش را زد.
لرد کرزن پس از به گِل نشستنِ مشروطه ایرانی، می نویسد که ایرانیان اگر به فکر تربیت رجال سياسى بودند این قدر ذليل و بيچاره نمی شدند . « ایرانیان مىتوانند وسائل صحيح براى تهيه رجال سياسى بى شمارى اتخاذ كنند، سرمشق حسابى را بايد از ژاپون گرفت ؛ آنها چگونه در اندك زمانى رجال لايق و كاردانى بصير براى مملكت ژاپن تهيه نمودند كه امروز مورد احترام تمام دوم معظم دنيا است...فاصلهى زمانى بين انقلاب سفيد ژاپن و انقلاب مشروطه ايران بيش از هفده سال نيست. روحانيون علنا عليه اروپائيان تبليغات می كنند..»
(ايران و قضيه ايران...ج2ص748)
( این ویدئویِ جالب را بارها باید دید .
بچه های مدرسۀ ابتدایی ژاپنی مدرسه را تمیز می کنند و... )
کانال تاریخ تحلیلی ایران