سال ها در کلاس درس با عشق و علاقه به پرسش های گوناگون دانش آموزانم پاسخ گفته ام . پرسش هایی گاه ساده و بدیهی و گاه گنگ و پیچیده . از سوال های تکراری خسته نشده ام و تعدد پرسش ها آزرده ام نکرده است . به این دلخوشم که شاید بتوانم با پاسخ ها و راهنمایی هایم کودکی را از سردرگمی و سرگردانی برهانم و پنجره جدیدی از شناخت را بر رویش بگشایم . شادی و شور کودک پس از یافتن پاسخ پرسش ، خستگی و رنج معلمی را از جانم می زداید و احساس خوب مفید بودن را در روح و جانم منتشر می کند .
اما در بیرون از کلاس سوالاتی کم و کوچک مرا سردرگم و سرگردان کرده ، سوالاتی که سال هاست از همه پرسیده ام ولی هرچه بیشتر ابرام کرده ام کمتر نتیجه گرفته ام . سوالهایی که حالا تبدیل به بزرگترین چالش زندگی ام شده است و بی پاسخ ماندن آنها شرنگ تلخ تبعیض و افسردگی را در کام جانم ریخته است .
حال برای هزار ، هزارمین بار از خودم می پرسم :
چه کوتاهی در انجام وظایف معلمی ام انجام می دهم که باید قرارداد معین بمانم ؟
چه کاستی در تدریسم دارم که حقوق و مزایایم از همکار رسمی وپیمانیم این چنین کاستی دارد ؟
چه مدت دیگر باید این تبعیض تلخ را تاب بیاورم ؟
مگر من که قرارداد معین هستم بیمار نمی شوم که بیمه طلایی شامل حال من نمی شود ؟ شایدم جانم برای کسی اهمیتی ندارد ؟
چرا هیچ گونه مزایایی شامل حال من نمی شود ؟ یعنی من در این سازمان بیهوده و بیکاره ام ؟ من که از کارم هیچ گاه کم نگذاشته ام !
چرا هیچ گاه ارتقاء پیدا نمی کنم ؟ یعنی من همیشه در حال درجا زدنم ؟ من که تحصیلاتم از برخی از همکاران رسمی ام بالاتر است ! من که در طرح های جابر ، اقدام پژوهی و .... حضور فعال دارم و حتی رتبه برترهم آورده ام !
چرا ؟چرا؟ چرا ؟ چرا ؟
آیا گوش شنوا و مرهم دردی هست ؟
آیا امیدی هست ؟
کاش کسی به این پرسش ها پاسخ می داد تا من هم مانند شاگردانم از سرگردانی و سردرگمی نجات می یافتم .
کاش کسی هم پنجره ای از نور و امید را به رویم می گشاد تا سردی این تبعیض از جانم رخت بر می بست .
کاش تبعیض نبود ....
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید