چاپ کردن این صفحه

الف. راستگو

موضوع انشا: "معجزه روحانی را توصیف کنید !"

 گر شما در عرصه اقتصاد معجزه کردید، یک آقایی که دیگر رفته است خودش معجزه هزاره سوم بود/  او آن قدر معجزه بود که تشعشعات معجزه اش حتی در تمام محله ای که زندگی می کرد هم تاثیر می گذاشت، به طوری که اگر قیمت گوجه در کشور بالا بود، میوه فروشی سر کوچه آنها ارزان می فروخت/ به جون هر چی مَرده، دوباره برمی گرده/ او در یک جایی که اسمش یادم نیست بدون آنکه از لامپ 100، لامپ پر مصرف و حتی کم مصرف استفاده کند، دور و بر خودش هاله نور ایجاد کرد، تا حالا شما از این کارها کرده اید؟! اصلا بلدید از این کارها بکنید/آقای روحانی! شما باید بدانید که به دلیل معجزه بودن نفر قبلی، سطح توقعات مردم خیلی بالا رفته است و با چنین کارهایی از شما راضی نمی شوند! باید بیشتر تمرین کنید و معجزات بیشتری داشته باشید/ او نه تنها خودش معجزه بود، بلکه دور و بری هایش هم هر کدام برای خودشان معجزه ای بودند/ الان که انشایم را وجب می کنم می بینم دو وجب شده است و چون شما وجبی نمره می دهید و اسفندیار هم دو وجب انشا نوشته بود و 20 شده بود، همین جا به انشایم خاتمه می دهم، با تشکر از بابای خوبم که در نوشتن انشایم کمکم کرد....

انشایی در مورد کرامات و معجزات دولت احمدی نژاد

به بابا گفتم خانم معلم از ما خواسته در مورد اینکه آقای روحانی گفته تورم را کاهش داده و معجزه کرده؛ انشا بنویسیم. 

بابا به عینک ته استکانی اش دستی کشید و گفت: "خانم معلمتون اینوریه یا اونوری؟" مامان از همان آشپزخانه ماهی تابه ای به سمت بابایی پرتاب کرد و گفت: "به خانم معلم بچه چیکار داری، آمارش رو می گیری؟!"

بابایی که حسابی شوکه شده بود، جواب داد: "سوءتفاهم شد! منظورم اینه تا حالا روزنامه ای دستش دیدی؟!"

گفتم: "بله" و بابایی پرسید: "چه روزنامه ای بود؟ وطن امروز بود یا آرمان امروز؟!"؛ و من جواب دادم: "جام جم و ابرار می خونه!"؛ پدر لبخندی زد و گفت: "پس با خیال راحت بیا بهت انشا بگم"؛ بابا تند تند حرف می زد و من هم از لابه لای جملاتش چیزهایی می نوشتم.

 

آقای روحانی!

اگر شما در عرصه اقتصاد معجزه کردید، یک آقایی که دیگر رفته است خودش معجزه هزاره سوم بود!  او آن قدر معجزه بود که تشعشعات معجزه اش حتی در تمام محله ای که زندگی می کرد هم تاثیر می گذاشت، به طوری که اگر قیمت گوجه در کشور بالا بود، میوه فروشی سر کوچه آنها ارزان می فروخت!

 

آقای روحانی!

شما بعد از بیش از یک سال و نیم رئیس جمهور بود با یک معجزه ذوق زده شده اید، در حالی که آن آقایی که دیگر رفته است و به جون هر چی مَرده، دوباره برمی گرده(!) هر روز یک معجزه می کرد! او در یک جایی که اسمش یادم نیست بدون آنکه از لامپ 100، لامپ پر مصرف و حتی کم مصرف استفاده کند، دور و بر خودش هاله نور ایجاد کرد! تا حالا شما از این کارها کرده اید؟! اصلا بلدید از این کارها بکنید؟!

 

آقای روحانی!

شما باید بدانید که به دلیل معجزه بودن نفر قبلی، سطح توقعات مردم خیلی بالا رفته است و با چنین کارهایی از شما راضی نمی شوند! باید بیشتر تمرین کنید و معجزات بیشتری داشته باشید!

 

آقای روحانی!

او نه تنها خودش معجزه بود، بلکه دور و بری هایش هم هر کدام برای خودشان معجزه ای بودند! یکی نمی دانم کشاورز بود یا نه و چه "محصولی" درو کرده بود که کلی مایه دار بود، یکی دیگر آن قدر دانایی داشت که یکهو از دیپلم به دکترا جهشی خوانده بود، دیگری هم بین خودمان باشد این قدر پاک و خدمتگزار است که این روزها به عنوان پلیس مخفی و در پوشش یک مجرم به زندان رفته است تا بتواند زوایای پنهان باقی پرونده های فساد اقتصادی را کشف کند!

الان که انشایم را وجب می کنم می بینم دو وجب شده است و چون شما وجبی نمره می دهید و اسفندیار هم دو وجب انشا نوشته بود و 20 شده بود، همین جا به انشایم خاتمه می دهم، با تشکر از بابای خوبم که در نوشتن انشایم کمکم کرد.

عصر ایران

سه شنبه, 04 فروردين 1394 11:18 خوانده شده: 4356 دفعه

در همین زمینه بخوانید: