چهارشنبه شب 25 فروردین 95 در خاطرمان و در تقویم این سرزمین برای همیشه ماندگار شد . آن شب آسمان بغض خویش را رها کرد و بارید اما نه از سرِ مهر . باد و توفان شهر و روستا را درنوردید . بغض آسمان ، رود دز را هم به خروش آورد . ترنم دل انگیز رود که برایمان ساز زندگی بود ، آن شب به آوای خشم مبدل شد . خروشی که با یک پیش بینی و با برنامه ریزی صحیح می توانست پیش نیاید . رود خروشید و ساحل را درنوردید .
سَکوها و سایبان های کنار ساحل اسیر خشم توفان شدند . درختان سرسبزی که سایه پر مهر خود را به رهگذران می بخشیدند ، زیر امواج خشمگین کمر خم کردند . سیلاب ها جاری شد و در حوالی رودها ، ستون های آجری بر خود لرزیدند . کشتزارها از اندوه به خود پیچیدند و خوشه های گندم بر سیلاب ها جاری شدند .
آن کشاورز که رنج کاشت را به جان خریده بود و چشم به راه برداشت بود ، اکنون دسترنج خود را بر سیلاب ها به نظاره نشست . در آن شب تیره و روزهای بعد خبرهای ناخوشایند از همه طرف می رسید :
روستاهای زاویه ، پیروزی و عباس آباد در محاصره سیل قرار گرفتند . تفریحگاه ساحلی دز زیر آب رفت ، پل پنجم در برابر سیلاب ها تاب نیاورد و شناور شد . از ایلام و آبدانان و روستاهای شوش و پلدختر و معمولان نیز خبرهای تلخ یکی پس از دیگری رسید و اندوه ما لحظه به لحظه سنگین تر می شد .
دزفول شهر آجر ، شهر بوستان های ساحلی ، شهر کُنار و بابونه ، شهر شکوفه های نارنج و لیمو ، شهر گل های رُز ، شهر هشت سال مقاومت ، شهر شور و امید ، امروز غمگین نشسته است . کِشتی با شکوه این شهر تاریخی با سیلی مهیب به گِل نشست . مردم این سرزمین در غم آن هموطن که زندگیش را بر آب دید ، در غم نابودی مزارع ، باغ ها و بوستان ها اندوهگین شدند .
مردم دیار دز ، از تمام شرایطی که سیلاب ها را جاری ساخت شِکوه ها کردند و از بی تدبیری ها نالیدند ...
روز بعد در این شهر ، بارانی دیگر جاری شد اما نه از آسمان ، این بار چشم ها باریدند . برای هر آنچه که با خون دل ساخته بودیم و اکنون بر سیلاب ها روانه شد ، اشک ها ریختیم . در اندوه از دست دادن همه نعمت ها و زیبایی های شهرمان اشک ریختیم اما ناامید نگشتیم .
در این شهر هنوز همدلی ها نمرده است اینجا هنوز امید زنده است . مردم این دیار هم چون سال های دفاع و مقاومت ، مردانه ایستاده اند تا ویرانی های سیل را بسازند .
ایستاده اند تا با امید و مهر ، غم سیلاب را از دل ها بزدایند .
در آرمان شهر ما ستون ها محکم تر از قبل برافراشته خواهد شد و باز هم بوی شکوفه های نارنج و عطر گل های رُز و مریم در این شهر می پیچد . نغمه ی شاد رودها باز هم در این دیار طنین انداز می شود و ما بار دیگر با بذر امید ، کشتزارها را بارور می کنیم . زمین های ما سبز خواهد شد و خوشه های گندم پربارتر از پیش برکت را به خانه ها می آورد .
نغمه های عاشقانه باز هم در کوچه های شهر ما به گوش می رسد . پل ساسانی با همان عظمت در تاریخ این سرزمین ، استوار می ماند و باز هم میزبان گردشگران خواهد بود تا هفده قرن استواری را به جهان نشان دهد .
بوستان های ساحلی شهرمان باز هم ما را دور هم جمع می کند . در این شهر حماسه ای از همت و اراده برای سازندگی خلق خواهد شد . حماسه ای که قهرمانانش فرزندان این دیارند .
خورشید امید بخش زندگی ، باز این سرزمین را روشن خواهد کرد . مردم این شهر در برابر سختی ها ، ناامید نمی شوند و برای آباد کردن ، سرود همدلی سر می دهند و نغمه « سر پل دزفیل » باز هم در این شهر طنین انداز خواهد شد .