تنها روایت از مرگ معلم جوان روستای نوکجو شهرستان خاش استان سیستان و بلوچستان ، روایت رسمی مدیران آموزش و پرورش است. اگر وزیر فعلی اصول گرا بود ، رسانه های اصلاح طلب این حادثه را به کارزاری برای محکومیت وزیر تبدیل می کردند !
اما حالا به مدد کاربلدی مسئولان وزارت و ارتباط آنها با رسانه های اصلاح طلب ، مساله ای که باید باعث سرافکندگی وزیر شود را به موضوعی حماسی تبدیل می کنند و وزیر و مدیران آموزش و پرورش با تجلیل از معلم مقتول و ارائه تصویری اغراق آمیز از ماجرا، خاک در چشم حقیقت می پاشند و با برجسته کردن بخشی از واقعیت ، مسئولیت وزیر و دیگر مدیران را در این حادثه ماستمالی و پنهان می کنند.
ظاهرا دیوار خانه ای در مجاورت مدرسه به دلیل بارش روزهای گذشته و وزش باد شدید ، در حال فروریختن بوده است. دو معلم مدرسه مرحوم حمیدرضا کنگوزهی و عبدالرئوف شهنوازی، سه دانش آموز در معرض خطر را نجات می دهند اما خود زیر آوار می مانند . حمیدرضا کنگو زهی کشته و شهنوازی زخمی می شوند. این روایت فاقد جزئیات است و حتی عکسی از مدرسه، آوار دیوار و خانه همسایه که به درک حادثه کمک کند، منتشر نشده است.
هیچ گفت و گویی با مدیر و معلمان مدرسه و دانش آموزان و اهالی محل در دست نیست.
روایت آموزش و پرورش از حادثه روایتی دستوری و کلیشه ای است.
مسئولان آموزش و پرورش با حماسی و رمانتیک کردن مرگ این معلم می کوشند واقعیت را پنهان و حواس مخاطب را از آنچه رخ داده را پرت کنند. حمیدرضا کفاش گفته : " وزیر آموزش و پرورش دستور داده اند که بخشهای مختلف آموزش و پرورش متناسب با مأموریتش، به این موضوع ورود پیدا کنند. بخش معاونت پرورشی ، بحث الگوسازی را انجام میدهد. " کفاش خبر داده که گروهی به این منطقه اعزام خواهد شد تا از زندگی این مرد بزرگ و ایثارگر، فیلم مستند و گزارش تهیه کنند.
وی افزود : "برخی اماکن پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش به نام «حمیدرضا گنگو زهی» معلم فداکار سیستان و بلوچستانی نام گذاری میشود." به گفته کفاش قرار است نام این معلم فداکار همراه با زندگینامه وی در منابع درسی وارد شود.
بخش رسانه ای روابط عمومی وزارتخانه حتی روی دست کفاش هم بلند شد !
رسول پاپایی که در دوره حاجی بابایی نقش منتقد را بازی می کرد و مثلا در قضیه آتش سوزی مدرسه شین آباد از ماجرا تحلیل سیستمی ارائه می داد، اکنون در مقام توجیه گر وضع موجود با نوشتن متنی رمانتیک ، بر اساس رهنمود وزیر "متناسب با ماموریت" به موضوع ورود احساسی و رمانتیک پیدا کرده استت.
کسی که عنوان شغلی او معاونت رسانه ای مرکز روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش است در این حادثه حتی الفبای اصول کار رسانه ای را در انتشار خبر رعایت نکرده است. روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش هیچ جزئیاتی از خبر ارائه نداده و اصلا معلوم نیست ، این حادثه چگونه رخ داده است؟ در عوض معاون رسانه ای روابط عمومی با نوشتن یک انشا کوشیده است موضوع را منحرف کند.
خواننده این خبر چه معلم و چه غیر معلم می خواهد بداند که چرا در مدرسه شهید رحیمی روستای نوکوجوی شهرخاش، دانش آموزان هنگام وزش طوفان و باد شدید پای دیوار خیس خورده همسایه ایستاده بودند؟
چرا دور کردن دانش آموزان از پای دیوار که با یک فریاد و هشدار سریع تر میتواند انجام شود، منجر به مرگ یک معلم و جراحت معلم دیگر شده است؟
در موقع طوفان و باد شدید ، دانش آموزان در حیاط چه می کرده اند؟
وظیفه روابط عمومی اطلاع رسانی در مورد این جزییات است. اما بخش رسانه ای روابط عمومی با برجسته کردن فداکاری معلم، نقایص و کمبودها را پنهان کرده است. بر اساس ماموریت محوله تصور مدیر مطبوعاتی روابط عمومی این است که با شیفت مساله به سمت حماسه و تجلیل از معلم مسئولیت وزارتخانه پوشانده می شود.
این اتفاق از نظر ماهیت، فرقی با آتش سوزی مدرسه سفیلان و مرگ 13 دانش آموز در سال 83 ندارد. این حادثه مشابه آتش سوزی مدرسه درودزن فارس در سال 85 دوره فرشیدی است. این اتفاق مشابه آتش سوزی مدرسه شین آباد در دوره حاجی بابایی است...
استاندارد نبودن وسایل و فضای آموزشی و ضعف آموزش مدیر و معلم و ناظم در شرایط بحرانی ، عامل این حوادث بوده است. اینکه در خاش به جای دانش آموزان ، یک معلم کشته شده ، تفاوتی در اصل مساله ایجاد نمی کند. وزیر آموزش و پرورش و مدیرکل آموزش و پرورش استان باید مسئولیت خود را در این حادثه بپذیرند.
مساله اصلی این است که فضای مدارس برای دانش آموزان و معلمان ایمن نیست. با همان منطقی که حاجی بابایی را به خاطر آتش سوزی مدرسه شین آباد مقصر دانستیم الان هم باید شخص فانی را مقصر حادثه خاش بدانیم.
به نظر من هم روابط عمومی وزارتخانه و هم معاونت پرورشی حسب ماموریتی که از جانب وزیر داشته اند از مرگ یک معلم روزمزد در این حادثه استفاده ابزاری کرده اند. آنها دست پیش را گرفته اند که پس نیفتند.
آقای پاپایی برای انجام ماموریت خود به ثضیه رنگ مذهبی می دهد و عمل آقای کنگو زهی که اصلا جزییاتش معلوم نیست را نبرد فی سبیل الله می خواند و و در نقش یک واعظ مذهبی می نویسد : "مگر نه این است که شهادت دورکن دارد ، اول در راه خدا باشد و دوم هدف ،هدفی مقدس باشد و هرکس در مرگش این دو ملاک باشد در نزد پروردگارش شهید است." و اضافه می کند : "ای کاش آنان که دستی در کار دارند ،گامی برای پاسداشت این شجاعت ها و معرفی آنان به عنوان شهید به نسل نوجوان و جوان بردارند."
وظیفه معاون مطبوعاتی روابط عمومی موعظه مذهبی نیست. آقای پاپایی باید چگونگی این اتفاق را توضیح می داد.
اینکه " آدم های خوبی مثل حمیدرضا ، شهید نامیده شوند یا نشوند ، پیش خدایشان عزیز می شوند" چه ربطی به وظایف مدیر رسانه های روابط عمومی دارد؟
آقای پاپایی به جای انشانویسی رمانتیک ، بهتر بود بر اساس مسئولیتی که برای آن حقوق می گیرد تصویری واقعی از آنچه که در این دبستان واقع در نقطه صفر مرزی رخ داده است را در پرتال رسمی روابط عمومی وزارت منتشر می کرد.
استفاده ابزاری از مرگ یک آموزگار جوان و پیچاندن مطلب از طریق استخدام تعابیر مذهبی و رمانتیک برای خارج کردن وزیر و مدیران آموزش و پرورش از زیر بار مسئولیت در این حادثه ، واقعا نشانه سقوط منتقدی است که وعده داده بود در جایگاه اداری خود در روابط عمومی واقعیت ها را منعکس می کند. اما در عمل از اطلاعات محدود خود در حوزه رسانه به نفع قدرت و انجام "ماموریت های محوله " استفاده کرد.
به نظر من ، اجزاء روایت رسمی آموزش و پرورش با هم سازگار نیست. اگر دیوار قبل از رسیدن معلمان فرو ریخته باشد قاعدتا باید دانش آموزان مجروح می شدند. اگر قبل از دخالت معلمان دیوار فرو نریخته بود کافی بود که با فریاد از راه دور به سه دانش آموز می گفتند از دیوار دور شوند. اینکه معلمان با حضور خود پای دیوار دانش آموزان را از خطر نجات داده و خود زیر آوار مانده اند یک معما است و نیاز به تصاویری از صحنه حادثه و آگاهی از جزییات رویداد دارد.
اینکه چرا مدیر بخش مطبوعاتی روابط عمومی وزارت به جای ارائه جزییات ، متنی رمانتیک در خبرگزاری پانا منتشر می کند ، فقط یک توضیح می تواند داشته باشد. مطابق گفته آقای کفاش ، بخش های مختلف آموزش و پرورش باید در این حادثه ماموریت خود را انجام دهند و ماموریت روابط عمومی قلب واقعیت و پرت کردن حواس معلمان است.
به نظر می رسد که حرف های آقای کفاش هم احتمالا مفری برای عبور از بحران است. اگر هم گروه فیلم برداری اعزام شوند به جز تابلو مدرسه و سنگ قبر معلم مقتول چیزی برای ثبت نخواهند یافت و بقیه اش را به مدد تخیل می سازند. بعد از دوسه ماه با دادن امتیازاتی مادی به خانواده مقتول مساله فراموش می شود . اگر هم بخواهند استفاده تبلیغاتی کنند ، تصویری که معاونت پرورشی از معلم مقتول خواهد ساخت قطعا تصویری کلیشه ای و نامنطبق با واقعیت خواهد بود.
روابط عمومی هم از ترس اینکه صنفی ها سوار موج شوند و موضوع را به نفع خود مصادره کنند ، دست پیش گرفته اند که پس نیفتند ، اما آنهایی که طالب حقیقت هستند و می خواهند تصویری واقعی از این رویداد داشته باشند چیزی عایدشان نخواهد شد.
آنچه اهمیت ندارد این است که واقعا در دبستان شهید رحیمی با 53 دانش آموز ، در نقطه صفر مرزی پاکستان، در روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید