در جامعهای که فقر چون مورفینی کندذهن، احساس را فلج میکند، «دوستت دارم» دیگر یک اعتراف نیست، یک کالای لوکس است. کالایی که از سبد مصرف عاطفی طبقه فرودست حذف شده است. اینجا، عشق بیدغدغه، خاطرهای متعلق به گذشتههای دور است، زمانی که باران بهاری محبت، بیمنت بر دلها میبارید، بی آن که سایه سنگین «فردا» بر آن چیره شود.
فقر صرفاً کمبود پول نیست، بلکه محیطی است که عواطف در آن میمیرند. بر اساس نظریههای مارکس، روابط عاطفی نیز مانند هر پدیده دیگری، در چرخه تولید و سرمایهداری مستحیل میشود و وقتی پایههای مادی زندگی سست باشد، دیوارهای عاطفی آن نیز ترک برمیدارند. بوردیو نیز به درستی بر «سرمایه عاطفی» تأکید دارد؛ سرمایهای که فقر، آن را به یغما میبرد و جایگزین آن «خشونت نمادین» میکند. شکاف طبقاتی، تنها درآمدها را از هم جدا نمیکند، بلکه دلها را نیز در دو سوی یک دیوار نامرئی اما غیرقابل نفوذ قرار میدهد.
یاد آن شبها میآید، وقتی نور شمعی کم فروغ، وعدههایمان را مقدس میکرد. اما امروز، همان وعدهها زیر بار قسطها، تورم و نگاه گرسنه کودکان خردشده است. مرد خانواده، با چشمانی که از بیخوابی و استیصال سرخ شده، نه در چشمان همسرش که به قبضهای پرداختنشدنی خیره میشود. «دوستت دارم» او، به یک آه سنگین و جملهای تکراری فروکاسته شده است: «فردا بهتر میشه». این «فردا»، نه یک وعده، که یک دعاست. زن نیز، با دستانی که پینه جای نوازش را گرفته، اشکهایش را پشت پلکها پنهان میکند. عشق او تبدیل به تابآوری شده، به نوعی مقاومت خاموش در برابر فرسایش روزمره.

فقر، عشق را از هیئت یک احساس رهایی بخش به یک مسئولیت طاقتفرسا تبدیل میکند.
«دوستت دارم» های گفته نشده، مانند پرندههایی که هرگز پرواز نکردهاند، در قفس سینه زندانی میمانند و میمیرند. فقر، دزد خاموشی است که نه تنها کیف پول، که توانایی لطافت را نیز میدزدد. در این جغرافیای ویران، عشق قربانی میشود تا شاید بقا ممکن گردد. و این بزرگترین تراژدی است. جامعهای که در آن، مبارزه برای نان، جایی برای ابراز محبت باقی نمیگذارد و احساسات، نخستین قربانیان جنگ فقر هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
