و مباد آن روز که باز،
ایران، در آتش و آهن غلتد
و ما،
چونان اشباح بیخاطره،
در کناری بایستیم و نظارهگر رژهی دشمن باشیم
بیآنکه تیری بیندازیم،
یا حتی دلی بلرزد.
مباد که باز،
نامِ «ایرانی» را به دوش کشیم
و ندانیم که این نام،
با جوهرِ خونِ هزاران شهید بر صفحهی تاریخ نوشته شده،
نه با مرکبِ تسلیم و مهرِ سازش.
یادمان نرود:
روزی ارتش متفقین آمد،
و بر خاک ما گام گذاشت
و بسیاری،
بهجای آنکه خروش کنند،
خموش ماندند؛
و نامِ خود را «روشنفکر» نهادند.
امروز،
آسمانِ جنوب در شعلهی انفجار میسوزد،
و در غرب، بوی باروت با نسیمِ شب درآمیخته.
شهرها، یکی پس از دیگری،
زیر بارش موشک و بمب،
در خود فرو میریزند،
و خانهها،
در سکوتِ سنگینِ جهان،
به خاک بدل میشوند.
دشمن، دیگر در پوتینهای چرمی نمیآید؛
در ماهواره و میکروفون پنهان شده،
در سطرِ گزارشهای دیپلماتیک،
در لبخندهای فریبکارانهی حقوق بشر.
اما ایران، هنوز ایستاده است.
و ما، فرزندانِ تاریخی که نه فراموش میکند و نه میبخشد،
نباید در حاشیهی واقعه بمانیم.
یا فریاد میشویم،
یا خاک.
و آنان که تماشاگرند،
با همان سکوتِ سرد،
همدستِ تجاوزند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید