چاپ کردن این صفحه

« اگر من با تمامی کاستی ها و علیرغم تمامی ناملایمات، تکالیف نقش خود را به جا می آورم، پس شما باغبانان ستادی چرا در به جا آوردن حقوق من تعلّل می جوئید؟ »

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد !

مینو امامی

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

شنیدن دردهای ما معلمان حتی برای خودمان نیز تکراری شده است. چون نه تنها درمان نشده اند که بر تعداد و پیچیدگی آن هر روز افزوده شده است. امروز اگر معلمم می خوانید فقط انگاره ای سمبلیک است. من دیروز و پریروز و هر روز تا سی سال مدت خدمتم، نیز معلم بودم. یعنی تصور می کنید با یک روز پاسداشت، زخم های دیرین من و آنانی که قبل من بودند و افسوس که به رسم روزگار الان نیستند (یاد و خاطرشان گرامی)، التیام می یابد؟

تاکنون که بعد از دهه ها نکوداشت و برگزیدن معلمان نمونه از بین غیرنمونه ها که تعدادشان بسیار است، هیچ اثری از بهبودی نیست ؛ پس امید واهی از بهر چه ؟

اگر واژه « معلم » را از ابتدای ابتدا و از جایی که مکتب خانه ها جای خود را به مدارس امروزی دادند! تعریف کنیم شاید خطاهای اندازه گیری و انحراف معیار پنداشتی موجود، از اذهان آحاد جامعه حذف و اهمیت ذاتی معلم پدیدار گردد.

تکیه گاه من در این جامعه استوار نیست. در مورد من نگاه ها مردّد و باورها سست و ناپایدار است.

در جغرافیای مشاغل موجود در سرزمین من، « معلم » ، تنها یک معنا و مفهوم ندارد. بیش از 15 مترادف دارد و در معرّفی من، دنیایی از معانی بی ربط وجود دارد که معرّف من نیست:

سرباز معلمان، معلمان حق التدریس، معلمان شرکتی، معلمان هئیت امنایی، معلمان طرح قرارداد کار معین، معلمان خرید خدماتی، معلمان نهضتی، معلمان مهرآفرین، معلمان غیر رسمی و...

و انواع مدارسی که در تاریخ اولین مدرسه نگاشته اند همانند مدارس امروزی، اما بعد یک قرن، هنوز هم هیچ سنخیتی با مدارس امروزی ندارند. و همین مدارس مرا بیشتر سردرگم می کند تا تصمیم بگیرم که کجا تدریس کنم تا بهترین باشم. پس عده ای از ما معلمان با حسادت، رقابت منفی و تنگ نظری پنهان و زیرکانه سعی در ربودن گوی سبقت از دیگر همکاران خود برمی آییم تا برچسب بهترین و برترین را در طول خدمت خود داشته باشیم و دیگران تافته جدا بافته بودن ما را ساده لوحانه حس و باور کنند و ظاهر و باطن غیرواقعی ما را برای دیگران چنان تعریف کنند که قابل لمس باشد. حال به جز معلمی، به چیز افتخار می کنند نمی دانم؟ چون معلم واقعی نیازی به عاریت گرفتن هر چیز ناخالص ندارد.

در این عرصه هر کس که نام مدیر یا نیروی ستادی در نظام آموزشی داشته با دیدن یک کلمه، جرقه ایده جدید برای معلم یا مدرسه را در ساختار نظام آموزشی زده است و چون ایرانیان در رتبه چهارم بهره هوشی IQ در سطح جهان هستند ! پس شهره به هوش برتر و خلاقیت گشتند و مدام در پی تفکر خلق الساعه، بر تنه درخت معرفت که روزگاری فقط با واژگان « معلم » شناخته می شد، ساقه ها، شاخه ها و برگ های مازادی تعبیه کردند که هر چند معلم و مدرسه نامیده می شد اما هیچ سنخیتی با ماهیت ذاتی معلم نداشتند. آنان فقط شبیه سازی شده بودند و از ژن واقعی یک معلم تربیت شده در دانشگاه یا دانشسرا نبودند.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

و اما اسامی رنگارنگ مدارسی که امروزی می خوانیم و بدان فخر می فروشیم:

مدارس تیزهوشان، نمونه دولتی، مدارس شاهد و ایثارگران، مدارس دولتی، مدارس تطبیقی، مدارس هئیت امنایی، مدارس اقلیت های دینی، مدارس رشدی یا تجربی، مدارس حرفه ای، مدارس هوشمند، مدارس استثنایی، مدارس بین المللی، مدارس ورزش، مدارس شبانه یا بزرگسالان که بعضا نوجوانان و جوانان ازدواج کرده نیز در بین آنان هست، مدارس عین انتفاعی که بعدا برای پیشگیری از سوءاستفاده مدیران و حتی مسئولان آموزشی، غیر دولتی خوانده شدند اما باز با هدف انتفاع بیشتر و انداختن بار مالی آموزش بر دوش مردم به کار خود ادامه دادند و رایگان بودن آموزش در اصل سی ام قانون اساسی را تبدیل به رؤیا کردند.

آری. من معلم زمانی دچار گم گشتگی هویتی شدم که شما داستان قعر چاه بودن معیشت مرا بزرگ نمایی کردید.

نامش را « معلم » خوانند. اگر عاشق باشد مجنون تر از مجنون است. عشق او دل سنگ ها و کوه ها را می شکافد. او پدر و مادر ثانی است. رسالت و جایگاهش همانند آنان پر از مهر است و دوستی. چون می داند پس می خواهد به جز او، بسیاری دیگر نیز بدانند. اگر واقعا معلم باشد نور است و روشنایی و امید.

اما هاله ای از تاریکی این همه زیبایی را دربر گرفته است. روزنه نور در کار او بسیار کوچک و در حد سوسو زدن است. ابرهای سیاه هیچ از سر او فارغ نمی شوند. دریغ از نور خورشید. حتی از روشنایی مهتاب نیز بی نصیب است. هر چند او خود باغبان باغ سرسبزی است اما باغبانان خود او چنین صلاحیتی ندارند. مدام شاخ و برگ های بی جا می چینند و هر دائم بر سر او می کوبند. حتی چندین شاخ و برگ استیجاری از قعر سنت بر تارو پود او به زور تعبیه کرده اند.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

اما اگر او خود نور نباشد یا نور برای رشد و شادابی او فراهم نباشد، همین معلم باغبان دیروز، دیگر امروز قادر به تغذیه شاخک های کوچک درخت باغ خود نخواهد بود.

آری ؛ او قادر نیست خودش باشد چون پیچک های بی رحم او را سیطره کرده اند. او قادر نیست دست یاری سوی دیگری دراز کند چون باغبان بی رحم او، مدام هر ساقه و شاخه تازه رشد کرده را قیچی می کند و نومیدی را حاکم می سازد. نام او معلم است.

حال با قدری انصاف بگوئید او تا چه حد باید برای اثبات زیبایی های باغبانی خود در ایجاد گلستان و بوستانی سرسبز؛ مبارزه کند. مقاومت کند. مطالبه کند. بی تفاوت و خنثی نباشد. کوه هم با همه صلابت خود از این همه مقاومت، خسته می شود و شروع به سایش و فرسایش می کند.

برای دلخوشی یا فریب، می گویند عدالت یعنی قرار گرفتن هر چیز در جای خود. پس چرا با این همه ادعای عدل و داد، من و شما در جای اصلی و واقعی خود قرار نگرفته ایم؟! چرا در تربیت من تعلّل می جویند و به عمد رهایم ساخته اند. آخر من علف هرز یا قارچ خودرو که نیستم. من نیز از باغبان خود انتظاراتی دارم. اگر من با تمامی کاستی ها و علیرغم تمامی ناملایمات، تکالیف نقش خود را به جا می آورم، پس شما باغبانان ستادی چرا در به جا آوردن حقوق من تعلّل می جوئید؟

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

یک کلام مرا به درستی و همانند وسواس هنگام خریدتان، با دقت برگزینید، تعلیمم دهید و با آموزش ناب روز فرزند خصال خویشتن سازید چون خود کرده را تدبیر نیست.

گم گشتگی نام و مقام معلم در نظام آموزشی، خود به خود به وجود نیامده است. روزگاری با خودباختگی دبیران پرورشی و امروز با حضور نیروهای پلیس در مدرسه، به ایرادجویی و کنترل او می پردازند و خواهند پرداخت.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

در نظام آموزشی؛ نیروهایی که خود مفهوم عدالت را رعایت نمی کردند بر مسندی نشستند که خود لایق آن نبودند. پس من گم شدم. در بین این همه سرگشتگی، دستم را که نگرفتید گاه با لگد به قعر حقارت و مستأصلی نیز انداختید. دانش آموزان و والدین آنان مدام در پی غربال گری من بودند. ابتدا دنبال بهترین مدرسه می گشتند و سپس دنبال بهترین معلم. اما من معلم مدرسه دولتی بودم و با انواع مدارس خلّاق شما هم خوانی نداشتم. چون با وجود این که 85 درصد دانش آموزان در مدارس دولتی مشغول تحصیل هستند اما بیشتر امکانات ظاهرفریب در اختیار 15 درصد مابقی مدارس است. ظاهر فریب، چون امکانات آنها نیز با مدارس روز و استانداردهای جهانی آموزش برتر در جهت توسعه پایدار، هیچ سنخیتی ندارد. امکاناتی که فقط رنگ و لعاب هستند و با قرار گرفتن در کنار واقعیت، رنگ می بازند. تکیه گاه من در این جامعه استوار نیست. در مورد من نگاه ها مردّد و باورها سست و ناپایدار است.

اما من و دانش آموزم در مدارس دولتی روستاها و شهرها و حتی در دل کلان شهرها، با انگ محرومیت و حقارت، به زور به نفس کشیدن ادامه می دهیم تا شاید بتوانیم قدعلم کرده و خودی نشان دهیم. رتبه های تک رقمی روستازادگان را که به خاطر دارید؟ همان هایی که برای یادگیری دانش و علم از من معلم، فرسنگ ها را پای پیاده در می نوردند و مخاطرات گرما، سرما و موانع طبیعی را به جان می خرند تا بتوانند و قادر باشند. همین تلاش ها ثبت است بر کارنامه موفقیت من معلم. او قدر مرا می داند و من به او افتخار می کنم. چون قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.

من معلم زمانی دچار گم گشتگی هویتی شدم که شما داستان قعر چاه بودن معیشت مرا بزرگ نمایی کردید. همان قیاسی که با اعلام خط فقر، مرا به روز سیاه نشاندید. ترکش های آن هنوز علیرغم افزایش حقوق، در رسانه های جمعی و مجازی مشاهده می شود. چون باز زیر خط فقر هستم.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

بهتر است قبول کنید که این شغل ما نیست که انبیایی است بلکه اوضاع معیشتی ما تابع الگوی ساده زیستی آنان است.

از دیگر سو برای دل فریبی یا باقی ماندن در هویت ایرانی اسلامی، روز شهادت را روز معلم نامیدید. تنها شهیدی که در روزش ساز و آواز به صدا در می آورند شهید مطهری است و مرا از سیل خروشان همکاران در روز جهانی 5 اکتبر، به گوشه ای پرت کردید. تا ندانم. نفهم. نبینم. آن قدر که در گرداب بی تفاوتی، خنثی شوم. آموزش زمانی که رنگ سیاست یا ایدئولوژیک گرفت و معلم بدون آموزش ضمن خدمت یا تعامل گروه های آموزشی و تربیت خارج از دانشگاه های سراسری و دانشسراها، تنها و بی یار و یاور ماند، پر و بالش بشکست.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

رئیس جمهور محترم، عمق واقع بینی شما نسبت به موضوع زیر چقدر است و به وزیر آموزش و پرورش تا چه حد اعتماد و اطمینان دارید که این گفته ها را عملی خواهد ساخت؟ ما از شما مدت زمان مشخصی می خواهیم تا از پیگیری و اجرایی شدن دستورات تان یقین حاصل کنیم. اجازه ندهید این درک درست از موضوع، فقط در حد یک بیان زیبا باقی بماند و سپس فراموش شود.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

یقین ارتقا ارزش و مقام معلم با بزرگداشت روز معلم به دست نمی آید اما اگر آموزش متحول و متعالی شود من معلم هم ارزشمند خواهم شد. هر چند که معتقدم برای داشتن چنین باوری می بایست در انتخاب وزیر آموزش و پرورش، بیشتر از این دقت می کردید چون انتخاب شما هیچ تفاوتی با سلایق رؤسای جمهور سابق ندارد و با این انتخاب، تعقیب و تحقق هدف زیر عملا غیرممکن به نظر می رسد.

و اما درک درست شما ؛

رئیس جمهور با اشاره به اهمیت اصلاح روش‌های آموزشی و ارتقای کیفیت آموزش در مدارس، تأکید کرد:

« باید درباره روش‌ها و ابزارهای ارتقای کیفی آموزش جلسات بیشتری برگزار و برترین الگوهای موجود در جهان بررسی شود. آموزش‌های نوین در مدارس باید براساس الگوهای حل مسئله، کار تیمی و تقسیم مسئولیت ارائه شود تا توانمندی دانش‌آموزان را ارتقا دهد. ما باید از ساختار آموزشی فعلی فاصله گرفته و روش‌های آموزش را اصلاح کنیم. برای رسیدن به این هدف باید از ابزارهای نوین آموزشی بهره برده و دانش‌آموزان را در رشته‌های مورد نیاز کشور تربیت کنیم. همچنین آموزش‌ها در هر منطقه‌ای باید براساس نیازهای همان منطقه ارائه شود، تا نیروهای انسانی در هر منطقه، براساس نیازهای منطقه خود آموزش ببینند؛ عدالت این است که هر فرد در منطقه خود رشد کند » .

ضمن پرسش از عملی شدن این دستور شما تاکنون، بار دیگر تأکید می کنم ما از شما مدت زمان مشخصی می خواهیم تا از پیگیری و اجرایی شدن دستورات تان یقین حاصل کنیم.

دو تقاضای دیگر نیز از شما داریم چیزی که گذشتگان جرأت اجرایی کردن آن را نداشتند.

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

1-  از شما می خواهیم دستور تشکیل « سازمان نظام معلمی » را بدهید تا با ایجاد هماهنگی و همفکری، به طور حرفه ای و قانونی اجازه فعالیت داشته باشیم.

2-  برای جبران کمبود معلم، از بین فارغ التحصیلان دانشگاه های سراسری نیرو جذب کنید. نیروهای ماهری که دانش کسب کرده و می توانند در طی 3 تا 6 ماه آموزش روش های تدریس و فن معلمی، آمادگی حضور در کلاس های درس را بیابند.

گفته در آموزش و پرورش بسیار است و مثنوی هفتاد من گردد، آنچه که از آن خبری نیست عمل مقیّد به دانش و تجربه روز است.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

قصه ی معلمی که نیاز به عاریت گرفتن از هر چیز ناخالصی ندارد در صدای معلم

سه شنبه, 16 ارديبهشت 1404 16:06 خوانده شده: 70 دفعه

در همین زمینه بخوانید: