چاپ کردن این صفحه

« معلمانی که به ما آموختند چگونه فکر کنیم و چگونه پرسش کنیم . معلمانی که بی تفاوتی را نشان‌مان ندادند »

مکثی برای معلمی و معلمان گم شده

زهرا نجاتی/ دبیر علوم اجتماعی شهرستان دلفان استان لرستان

مکثی برای معلمی و معلمان گم شده در صدای معلم  بعد از بیست سال معلمی ؛ اولین بار است که می خواهم برای معلمان سرزمین ام بنویسم.

به احترام تمام معلمان سرزمین ام در شب می نویسم، شب را مثل روز به دل گنده ها نمی سپارم، و تو ای شبِ، همیشه روشن بمان زیرا تمام اضطراب هایی که من در خود حمل می کنم و تمام خستگی ها و تمام ناامیدی ها و تاریکی هایی که روز مرا آزار می دهند ، از من دور می کنی.

ای شب، همه ی رویاهای شکسته ام را تسلی می دهی و نور و روشنا بر من می بخشی.

سر و صدای زنگوله های گوسفندان از دور به گوش می رسد.

ایل کوچ کرده است.

اینجا همه چیز سخت است .

اینجا همه چیز دور است . اینجا صدای باران را، صدایی که جانِ طغیان زده و رنج دیده مان را ساکت می کند و مرهمی بر عمق خالی ترین حالات مان می گذارد را فقط می شنویم.

بیدار شو، تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز نور ، درخت و گیاه و کتاب و معلم دارد.

عمریست، ‌که به دنبال پنجره می گردم،

خانه ها همه دیوار و ویران شده اند...

مکثی برای معلمی و معلمان گم شده در صدای معلم

به یاد تمام معلمان سرزمینم مکث می‌کنم!

یادِشان را فراموش نخواهم کرد.

نور در غمگینی درونی دلم همیشه به یادشان می تابد.

 مکثی برای معلمی و معلمان گم شده در صدای معلم با قلبی پر از ارادت و احترام و محبت به پیشگاه تمام معلمان و راهنمایان سرزمین ام  ؛ به یاد تمام معلمان دلسوز و زحمت‌کشی که در سایه‌ی سکوت و بی‌توجهی، چراغ علم و آگاهی را روشن نگه داشته‌اند. معلمانی که در هیاهوی زندگی گم شده اند.

معلمانی که به ما آموختند چگونه فکر کنیم و چگونه پرسش کنیم . معلمانی که بی تفاوتی را نشان‌مان ندادند.

به یاد تمام معلمانی که شبِ ظلمانی نبودند بلکه روزِ روز بودند.

او در زیر باران می آید

در سخت ترین طوفان

در تگرگ در جهالت ، در بحبوحه ایمان در ظلمتی به رنگ قلم چون چراغی و در سرد ترین زمان چون خورشیدی، در لطیف ترین زمان چون ماهی .

مداد را شخصیت روح است

قلم نون یسطرون

و جوهر آن روح الامین

علمه البیان اوست. حضرت عشق را که عشق می نوازد.

مکثی برای معلمی و معلمان گم شده در صدای معلم

پای هر آنچه سیاهی را باور بساید قرمز می کند. سرخ می شود تمام نرسیده ها را

ای او که می سوزد تا بسازد.

بله

او را معلم گویند

معلمی درد مادری است . چشم جانش قربان فرزند واژه های سحرانگیز است.

خوشا به دستان تو
به رد پایی که
انسان است برجامانده اوست معلم
که خواهد ماند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مکثی برای معلمی و معلمان گم شده در صدای معلم

شنبه, 13 ارديبهشت 1404 15:26 خوانده شده: 125 دفعه

در همین زمینه بخوانید: