چاپ کردن این صفحه

« شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم»

در سوگ یک صاحب قلم : ابراهیم نبوی

سیدکاظم موسوی جراحی

گروه رسانه/

مرگ خودخواسته « ابراهیم نبوی » روزنامه نگار و طنز نویس موجب بهت و تاثر بسیار گردید .

نبوی از معدود کنش گرانی بود که به قتل فجیع ساموئل پتی معلم تاریخ فرانسوی توسط یک تروریست افراطی اسلام گرا واکنش نشان داد .

 معلمی که روی تابلو نوشته: من یک معلم هستم. از آزادی بیان دفاع می‌کنم. برای شرایط کارم می‌جنگم و با هر نوع نژادپرستی مبارزه می‌کنم . ( این جا )

« صدای معلم » دردمندانه این ضایعه جبران ناپذیر را تسلیت عرض می کند .

 

مطلبی در سوگ یک صاحب قلم ابراهیم نبوی در صدای معلم

رسانه ها از مرگ خودخواسته « سیدابراهیم نبوی» خبر داده اند.خودکشی منحصر به هیچ قشر و صنف خاصی نیست و هر فرد که دست به این کار بزند در جای خود تاثر برانگیز است . اما وقتی طنزنویس متعهدی مثل مرحوم نبوی که با نگاه گزنده و در عین حال شیرین طنز مسائل و معضلات اجتماعی و سیاسی جامعه خود را با قلمی شیوا به رشته تحریر در می آورد و ضمن خنداندن مخاطب همزمان به او تلنگر بیداری می زند تاثر انسان بیشتر می شود و از اینکه انسان تازه متوجه می شود که آثار طنز او برای خود او خیلی هم خنده دار نبوده و به قول سهند ایرانمهر « قاه قاه گریه » بوده است این تاثر و تاسف بیشتر می شود.

روحش شاد و در آرامش باد .

مطلبی در سوگ یک صاحب قلم ابراهیم نبوی در صدای معلم

ذیلا یکی از نوشته های مرحوم نبوی را چند سال پیش در سوگ مرگ مرحوم هایده (خواننده پر آوازه قبل و بعد از انقلاب) با عنوان « شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم » انتخاب و عینا تقدیم می کنم .

« شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم» .

ترانه ها گاهی اوقات ماندگارترین بخش حافظه آدم هستند. بخشی از حافظه که بدون هیچ زحمتی به یاد می آیند و زیر لب تکرار می شوند و می توانی آنها را هزار بار بخوانی و در کنار هر ترانه کلی یادگارهای ذهنی از خاطرات خوب و بد زندگی است که همراه با کلمه ها و آهنگ ترانه در ذهن می آیند و با آن می توانی بخندی و گریه کنی و به شانه هایی فکر کنی که برای گریه کردن کم آورده ای.

هایده وقتی رفت، این ترانه را برای ذهن همه ما فارسی زبان ها به یادگار گذاشت و گذاشت تا در آن روزهای سخت دلتنگی بتوانیم زمزمه کنیم که شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم…

امروز خبر مرگ مهستی را شنیدم و بی اختیار یادم افتاد که مهستی ترانه خواهرش را پس از مرگ او خوانده بود.

گاهی اوقات فکر می کنم ترانه خوانان جزو مهم ترین انسانهای زندگی ما هستند، کسانی که می آیند و در حافظه ما و دل ما می نشینند و انگار که هیچ مرگی نمی تواند ترانه را بمیراند. گاهی می شود « آسمون با من و تو قهره دیگه» را به یاد آورد و زیر لب خواند و به آسمانی که با من و تو قهر کرده است فکر کرد. گاهی می شود زیر لب گفت: وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره و به بیست سالگی برگشت و به روزهای تب داری فکر کرد که گاهی اوقات شیرین ترین چیزی است که مزمزه می کنیم. می شود چشم را بست و به عزیزی فکر کرد و زیر لب خواند که کی اشکاتو پاک می کنه شبها که غصه داری…. مهستی دیروز رفت، صدایش همیشه در حافظه ما خواهد بود و همیشه می توانیم بخوانیم که این دل و دل و دل کشت منو.

راستی به این موضوع فکر کردی که چرا اصیل ترین و تحسین برانگیزترین ترانه های موسیقی اصیل در ذهن ما نمی مانند و ترانه هایی ساده و نرم و معمولی در ذهن مان می مانند. محمد صالح علا که کلی روزهای خوب زندگی را مدیونش هستم روزی می گفت: اصلا به این فکر کردی که زیباترین مفهوم عشق در همین ترانه پیش پا افتاده و معمولی است که می گه: اگه عشق همینه اگه زندگی اینه، نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه.....

مطلبی در سوگ یک صاحب قلم ابراهیم نبوی در صدای معلم

*

سخنان مرحوم ابراهیم نبوی، مجری ششمین جشن خانه سینما، شهریور ۱۳۸۱ :


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطلبی در سوگ یک صاحب قلم ابراهیم نبوی در صدای معلم

پنج شنبه, 26 دی 1403 14:46 خوانده شده: 525 دفعه

در همین زمینه بخوانید: