چاپ کردن این صفحه

فرخنده قربانی مقدم / عضو شورای نویسندگان سخن معلم

"معلم شغل نابيست "

ghorbanidid3
 
بگفتا كه معلم شغل نابيست
جهان بي او همانا چون سرابيست
بدين علت ببايد او شاكر
كه نامش روي لوح وتوي قابيست
چرا هردم زند آه و فعان او؟
چرا گويد كه جانش در عذابيست؟
نمي داند كه در عهد گذشته ؟
معلم طعمه ي شير گرسنه؟
حقوقت اندك است، دانا معلم ؟
تو دانستي ز اول، اين مقوم ؟
صداي تو كنون إخلال نظم است
تو كه ناظم بُدي، پس كو منظِم؟
به ناگه آن معلم آه سر داد
زتبعيض و زظلم و فرق و بيداد
كه اي والا مقام آسماني
تو اصلا معني"فرق" را بداني؟
تو مي داني تفاوت ها فزون است؟
عقب ماندن ز قسط و وام چون است؟
تو مي فهمي كنون مفهوم اين چيست؟
كه در نيمه ي ماه دخلت دگر نيست؟
تو مي نالي، به جايش مزد داري
من نالان، شوم حبس در حصاري
همي فرزند من دنبال كاراست
ولي فرزند تو درياكنار است
مگر مزد تو چون دوران پيش است؟ 
به لطف ايزدي بيشتر زفيش است؟
تو تهديدم كني بر شير غران؟
تو شرمت نامده، زين راي و عنوان؟
مني كه رزم جو در جبهه بودم
در اوج انقلاب در صحنه بودم
مسلم آن زمان ظلم و بيداد
شكستيم تا شويم انسان آزاد
تو اكنون شير غران را بياري؟
كه يعني اين زمان هم ظلم آري ؟
تو را با راي خود بالا نشاندم
خطا كردم، سرجايت كشانم
چرا بر من نمودي امر بر رنج ؟
نصيب تو، ولي هست سكه و گنج؟
پس آنهمه گفته ي ناروا
كه سوي معلم نمودند ادا
به يادم آمد آن شعر بزرگ مرد
كه بيتش را جنين زيبا به سر كرد
" تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند آدمي"
 
" فرخنده قرباني مقدم"
چهارشنبه, 27 مرداد 1394 12:39 خوانده شده: 2476 دفعه

در همین زمینه بخوانید: