سال ۱۴۰۱ همراه با یکی از دوستان که دانشجو معلم است و من از وضعیت بسیار ناراحت کننده اقتصادی او مطلع هستم ؛ بعد از هزار راه ،جهت دریافت وام به شعبه حساب بانکی او مراجعه کردیم.
نمی دانستیم چه باید بگوییم . پیش چه کسی باید برویم. کدام باجه می تواند راهنمایی مان کند!
خلاصه پس از چند دقیقه پرس و جو به سمت رییس شعبه رفتیم.
رئیس، گوشی تلفن به دست، مشغول صحبت های گرم و همکارانه با مخاطب خود بود.
بالاخره لحظه ای سرش را برگرداند و مارا دید.
پس از سلام و بیان عرض ادب خدمت ایشان، درخواست خود را مبنی بر دریافت یک وام بسیار کم ارائه کردیم.
با جواب میانگین حساب و ضامن و فعلا سایت بسته است چنان کرد که راه خروج را خودمان پیدا کنیم.
بیرون از بانک ، چهره دوستم چیزی جز ناراحتی نداشت و من هم درک می کردم که چه وضعیت سختی را سپری می کند . جمله ای که او آن روز به من گفت، نمی دانم تا چه درون خود او تأثیر گذاشته بود ....حداقل می دانم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت.
و آن جمله این بود که: «معلم شدیم!»
چند روز قبل که آمار میانگین مبلغ دریافت وام های بانکی توسط کارمندان در رسانه پخش شد، فقط آن روز یادم آمد و وضعیت سختی که یکی از دانشجو معلمان سپری می کرد.
می دانم تعداد این دانشجومعلمان و معلمان عزیز کم نیست.
از همه مهم تر آنست که احترام و شیوه برخورد با این عزیزان هم در این حد نیست.
آقای دکتر پزشکیان
جنابعالی در مناظرات انتخاباتی جمله صدای بی صدایان را تکرار می کردید.
کلمه معلم هم در گفت و گوهایتان با احترام یاد میشد.
صدای بی صدای معلمانی باشید که توقع آموزش و پرورش در حد کشورهای پیشرفته را از آنها داریم.
انگیزه معلم را اگر سوزاندیم، هیچ چیز رشد نخواهد کرد.
«صدای بی صدایان باشید»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید