در جامعه شناسی توسعه ، آموزش و پرورش به عنوان یکی از ارکان نهادی و زنان به عنوان نیمی از بافت جمعیتی جوامع کلیدداران توسعه پایدار و مبنای بالندگی کشورها محسوب میشوند. این گزاره تخصصی در مورد کشور ما وقتی مهمتر میشود که بدانیم بنا به آمارهای رسمی بیش از ۸۰ درصد زنان شاغل در حوزه آموزش و فرهنگ مشغول اند.
این گزاره هنگامی که در کنار این واقعیت قرار می گیرد که نیمی از مخاطبان نهاد آموزش و پرورش را معلمان و دانش آموزان زن تشکیل میدهند، اهمیتی دو چندان می یابد.
متاسفانه بنا به دلایل عدیدهای شرایط حال حاضر آموزش و پرورش در کشور ما به گونهای نیست که بتواند برآورنده این نقش مهم ملی و تاریخی باشد.
از آن جا که کاستیهای کمی و کیفی فراوانی گریبان این نهاد گرفته است شرط بقا و اثربخشی این نهاد فراگیر در سطح کلان توسعهای، ایجاب میکند که اصلاحاتی اساسی در آن صورت بگیرد.
در رویکردهای سیستمی ، بقای سازمان در گرو تعامل با عوامل بیرونی و درونی است.در این رویکرد، سازمان در تعامل با عوامل بیرونی سعی در انطباق پذیری با محیط دارد و برای تعامل با عوامل درونی سعی سازمان در وحدت بخشی، ایجاد انسجام و یکپارچگی داخلی است و این در حالیست که رویکردهای ساری و جاری بر ساختار نهاد آموزش و پرورش در چند ده سال گذشته در کشور ما بر رقابت و تبعیت متمرکز بوده است.
به عبارت دیگر تمام تصمیم سازیها و تصمیم گیری ها حول این دو مفهوم انجام گرفته است.
وقتی رابطه میان معلم با معلم، دانش آموز با دانش آموز، مدرسه با مدرسه، مدیر با مدیر، کلاس با کلاس حول محور رقابت مفهوم پردازی میشود ، همدلی و مراقبت و پرواداری به واسطه درگیر شدن نظام معرفتی حاکم بر ساختار آموزش و پرورش در میان دوگانه خود - دیگری قربانی میشود. مشارکت زنان در مدیریت های دولتی و علیالخصوص در آموزش و پرورش بیش از آنکه یک حق برای نیمی از اهالی آموزش و پرورش باشد، یک ضرورت برای دست یابی به توسعه و بهرهمندی از توان بالفعل و بالقوه آنها ماندی تر کردن وطن برای فرزندانش است.
وقتی رابطه میان ستاد با صف، مدیر با معلم، معلم با دانش آموز، مدرسه با خانه حول محور تبعیت تعریف میشود ؛ انطباق پذیری مفاهمه، گفت و گو، پذیرش دیگری و احترام به بودن او نابود میشود.
ای کاش نظام معرفتی مبتنی بر رقابت و تبعیت که فرزندان ایران را میآموزد و میپروراند به دوره ۱۲ ساله آموزش رسمی محدود میشد. ناگفته پیدا است آنچه که امروز به شکل نابه سامانیهایی از قبیل سوء مصرف مواد، آسیبهای اجتماعی، خشونت فقر و نابرابری، ترویج سبک زندگی خودمدارانه مصرفگرا ،کاهش تعلق خاطر به ارزشهای میهنی و دینی و فرهنگی در میان نسلهای جدید جامعه نمود یافته است، در ادامه آن محتوایی است که ما در مدرسهها و کلاسها به دانش آموزان آموختهایم.
تبعیت و رقابت دال های گفتمانی هستند که بر مدلولهایی چون مثبت گرایی ، به دست آوردن پول بیشتر و بیشتر ...و بیتوجهی به دیگران تاکید دارد. در این گفتمان برنده کسی است که موفقیتهای پیاپی، رتبه های تک رقمی و ترازهای بالا کسب می کند.... شاگرد اول میشود و ۲۰های پرتکرار میگیرد. در این گفتمان باید به هر قیمتی از رقیب پیش افتاد. هزینه سرسام آور مدارس غیردولتی، کلاسها و کتابهای کنکور، طبقاتی شدن آموزش و پرورش و از بین رفتن عدالت آموزشی و نهایتاً عقب افتادگی در مسیر توسعه پایدار وطن، آن هزینه گزافی است که جامعه به جهت حاکمیت این گفتمان بر نهاد تعلیم و تربیت در ایران پرداخته است.
به زعم ما ، پادزهر این گفتمان برتریطلبانه زهرآگین، گفتمانی است که از نگاه مادرانه به آموزش و پرورش نشئت میگیرد.گفتمانی که همکاری و همدلی انسانها، حفظ محیط زیست، اولویت داشتن کیفیت زندگی بر کمیت آن و اعتقاد به اینکه « کوچک زیبا است » در آن ارزش محسوب میشود.
در این گفتمان اصل بردن دیگری به اصل همدلی با دیگری تبدیل میشود و و مراقبت و پرواداری جای رقابت و تبعیت را میگیرد.
هیچ شکی نیست که جابه جایی پارادایمها در سازمانها و جایگزینی گفتمانها با پاد گفتمانهایشان کاری بس سخت، زمان بر و پرچالش است.
اما به نظر میرسد با توجه به منابع در دسترس و شرایط موجود در ساختار آموزش و پرورش سهل ترین گام در این مسیر مهیا کردن بیش از پیش بستر فرهنگی و اداری مدیریت معلمان زن در سطح مدیریت های ستادی و مشارکت دادن بیشتر انها در سیاست گذاری های کلان این حوزه است.هر چند که مادرانگی امری فراتر از جنسیت است و نوعی گفتمان برای اندیشیدن و عمل کردن انسان ها محسوب می شود ولی مدیران زن توانمند و متعهد به واسطه زن بودن می توانند قرابت بیشتری با سبک مدیریت مادرانه داشته باشند.
نگاه جنسیت زده حاکم بر آموزش و پرورش به جهت تغلب کلیشه های فرهنگی جنسیت زده، معلمان زن را از حق مسلم شان در قرار گرفتن در رده های مدیریتی ستادی در وزارتخانه و استان ها و مناطق محروم کرده است. در حالی که مدیریت زنان در آموزش و پرورش از مباحث اثربخش و مهم در وضعیت توسعه یافتگی کشورهاست.
مشارکت زنان در مدیریت های دولتی و علیالخصوص در آموزش و پرورش بیش از آنکه یک حق برای نیمی از اهالی آموزش و پرورش باشد، یک ضرورت برای دست یابی به توسعه و بهرهمندی از توان بالفعل و بالقوه آنها ماندی تر کردن وطن برای فرزندانش است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید