چاپ کردن این صفحه

«زمانی که معلم شدم، به همه آن استعدادهای نابی فکر می‌کردم که با پرسش‌های عجیب و غریب و بی‌ربط از آرزوی خود محروم شده بودند »

کفن و آرزوی معلم شدن: تقابل دو دنیا در یک مصاحبه

طهماسب کاوسی/ معلم، دکترای برنامه ریزی درسی

نقدی بر مصاحبه های معلمی و کفن مرده در صدای معلم   در آن اتاق بزرگ و پرنور، سکوت سنگینی حکمفرما بود. گویی دیوارها نفس در سینه حبس کرده بودند و منتظر بودند که ببینند چه سرنوشتی در انتظار من، آن نوجوان لرزان، است.

سوال در هوا معلق بود، تیز و برنده: « کفن یک مسلمان چند تکه است؟ »

ذهنم درهم پیچید.

مگر من برای معلم شدن نیامده بودم؟ مگر قرار نبود به کودکان علم و دانش بیاموزم؟ چرا ناگهان در این آزمون غریب، از مرگ و میر و کفن و دفن سوال می شد؟

قلبم تندتر از همیشه می تپید. صورتم از گرما داغ شده بود و عرق سردی بر پیشانی ام نشسته بود.

می خواستم فریاد بزنم:

« من می خواهم به مدرسه بروم، نه غسالخانه! »

اما زبانی برای فریاد زدن نداشتم. ترس و خجالت، قفسی آهنین به دور وجودم تنیده بود و مانع از هرگونه واکنشی می شد.

نگاهم به صورت مصاحبه کننده افتاد. مردی میان سال با چهره ای جدی و موهای جوگندمی که با دقت به من خیره شده بود. گویی منتظر بود که از اعماق وجودم، پاسخی برای سوالش بیرون بکشد.

اما من پاسخی نداشتم. هیچ چیز در مورد کفن و تکه هایش نمی دانستم. فقط می دانستم که آرزوی من معلم شدن بود و بس.

سکوت همچنان ادامه داشت. سنگین و خفه کننده. گویی زمان متوقف شده بود و فقط من و آن سوال در آن اتاق حضور داشتیم.

بالاخره، با صدایی لرزان و ضعیف، گفتم: « من نمی دانم » .

سکوت اتاق را فرا گرفت. مصاحبه کننده ابروهایش را در هم گره زد و به من خیره شد. گویی از پاسخ من شگفت زده شده بود.

من منتظر بودم که او چیزی بگوید، چیزی که سرنوشت من را روشن کند.

اما او سکوت را شکست و گفت: « متاسفم، شما در این آزمون قبول نشدید » .

نقدی بر مصاحبه های معلمی و کفن مرده در صدای معلم

دنیا روی سرم آوار شد. گویی صاعقه ای بر من فرود آمده بود. تمام آرزوهایم در آن لحظه فرو ریخت.

از اتاق مصاحبه بیرون آمدم و در راهرو قدم می‌زدم. بغض گلویم را گرفته بود و اشک در چشمانم حلقه زده بود.

زمانی که معلم شدم، به همه آن استعدادهای نابی فکر می‌کردم که با پرسش‌های عجیب و غریب و بی‌ربط از آرزوی خود محروم شده بودند. جوانانی پرشور و اشتیاق که رؤیای معلم شدن را در سر می‌پروراندند، اما به خاطر عدم آگاهی از مسائل غیرمرتبط، از رسیدن به هدفشان بازمانده بودند.

نقدی بر مصاحبه های معلمی و کفن مرده در صدای معلم

هنوز هم بعد از سال ها، آن سوال در ذهنم باقی مانده است: « کفن یک مسلمان چند تکه است؟ »

سوال مسخره ای که هیچ ارتباطی با معلم شدن نداشت.

( این خاطره مربوط به سال 1364 است »


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقدی بر مصاحبه های معلمی و کفن مرده در صدای معلم

یکشنبه, 13 مرداد 1403 14:18 خوانده شده: 447 دفعه

در همین زمینه بخوانید: