با نزدیک شدن به زمان انتخابات مجلس شورای اسلامی فضای شهر و معابر خصوصی و عمومی نیز به دست ستادهای این افراد افتاده است.
امروز دیدم بر درخت و میدان و حتی پایه چراغ راهنما نیز عکس زنان و مردانی رنگین آویخته شده است با شعارهایی که البته همه میدانیم واقعی نیستند و بهنوعی برابر با واژه Propaganda انگلیسی است!
تنی چند از مسئولان مرتبط با آموزش و پرورش نیز بر شاخه درختی یا در زیرگذر و پایه تیر برقی آویزان بودند!
برخی از متمایلان به «مجلس» را از میان عکسها میشناسم اگرچه در پستهای قبلی نیز کاری که بتوان عنوان «خدمت» بر آن نام نهاد انجام ندادهاند اما همچنان در پی خدمتگزاری به جامعه در منصبی دیگر هستند!
راست میدانیم چاپ این عکسهای رنگین و حتی شعارها و واژههای تبلیغی این بزرگواران نیز از خودشان نیست و به مدد اندکی یا هنگفتی «پول» و شاید سودای بازگشت بیشتری از این هزینه این روزها به تکاپو افتادهاند.
اگر بهآسانی این سرزمین آباد میشد که هرمزگان همچنان در شاخص های «فقر» و «بیکاری» و «ترک تحصیل» زبان زد نبود! معلمانی که صدای گله و ناله کردن و نارضایتی آنها از «دفتر مدرسه» فراتر نمیرود و حتی موقع گفت و گوی انتقادی پنجره اتاقشان را نیز میبندند نمیتوانند امید تغییر داشته باشند.
انتخاباتی که هر چهار سال یکبار برگزار میشود و اکنون دوازدهمین دوره آن فرامیرسد. در این میان بودهاند کسانی که در دوره هفتم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم پیاپی از صندلی نمایندگی بلند نشدهاند و انتخاب مردم بودهاند!
شاید قصه غصهی هرمزگان ماجرای مدیران شیکپوش و اتوکشیدهای است که با پا گذاشتن در شبکهای از سفارشها و گروه بازیها به صندلی ریاست رسیدهاند و دریغ از اندکی واقعبینی و درک از شرایط سخت مجموعهی زیردستشان به دنبال سپری کردن حکم مدیریت خود هستند.
ماجرای همان ماجرای دوردست نشینانی است که تصمیمهایشان از برجهای بلند سرنوشت مردم صبور جنوب را نادیده میگیرد و حق و حقوق اهالی این دیار را بهراحتی میبلعد و از بندرعباس بزرگترین بندر ایران و قطب تجارت و اقتصاد کشور، بیکاری و بی شغلی سهم مردم میشود!
اما در این میان نقش «خبرنگاران»، «رسانهها» و اقشار آگاه جامعه چون «معلمان» باید با اهمیتی دوچندان به آن نگاه کرد.
در دفتر مدرسه که از همه چیز صحبت میشود وقتی پای انتخابات به میان میآید تنی چند از همکاران میگویند باید رأی نداد و برخی نیز عضو ستاد و گروه داوطلبی هستند و شروع به دفاع کردن میکنند.
رضا مراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش نیز در خبری اعلام کرده است ۱۸۵ هزار معلم در فرآیند انتخابات و رأیگیری مشارکت میکنند. ( این جا )
این هزاران معلم همانهایی هستند که در مدارس دولتی بر روی یک صندلی شکسته مینشینند و اگر اضافه تدریس داشته اند بعد از گذشت شش ماه هنوز دولت و وزیر به فکر پرداخت آن نیفتادهاند.
همان معلمانی که بیمه درمانشان با هیچ جا قرارداد ندارد، پول صندوق ذخیرهشان بر باد میرود و در این روزها از کمترین میزان احترام اجتماعی و خدمات رفاهی بهره میبرند.
اگر کسی برای تغییر و بهبود شرایط در خود احساس قدرت کرد و به هر طریقی رأی آورد و نماینده مردم شد وظیفه دارد برای رفع مشکلاتی که همه از آن باخبرند تلاش کنند و حرکتی از خود نشان دهد.
و از آن مهم تر مردم نیز باید فرهنگ «اعتراض» و «انتقاد» و «پیگیری» بیاموزند چنان که یک نماینده نتواند در دورههای پشت سر هم شعار دهد و عمل نکند.
معلمانی که صدای گله و ناله کردن و نارضایتی آنها از «دفتر مدرسه» فراتر نمیرود و حتی موقع گفت و گوی انتقادی پنجره اتاقشان را نیز میبندند نمیتوانند امید تغییر داشته باشند.
باید در کنار همایش «رأی اولیها» که همه دانش آموزان ما هستند به آنها یاد دهیم انتخابات نمادی از دموکراسی است و میتواند کلید پیشرفت و توسعه باشد به شرطی که هم در انتخاب و هم در پیگیری مسائل «بیتفاوت» نباشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید